The service is also available in your language. To switch the language, pressEnglish
Best analytics service

Add your telegram channel for

  • get advanced analytics
  • get more advertisers
  • find out the gender of subscriber
КатегорияНе указано
Гео и язык канала

статистика аудитории شهر سرد( سودای دل)

11 1840
~0
~0
0
Общий рейтинг Telegram
В мире
53 766место
из 78 777
В стране, Иран 
9 863место
из 13 357

Пол подписчиков

Если это ваш канал, тогда можете узнать какое количество женщин и мужчин подписаны на канал.
?%
?%

Язык аудитории

Если это ваш канал, тогда можете узнать какое распределение подписчиков канала по языкам
Русский?%Английский?%Арабский?%
Количество подписчиков
ГрафикТаблица
Д
Н
М
Г
help

Идет загрузка данных

Время жизни пользователя на канале

Если это ваш канал, тогда можете узнать как надолго задерживаются подписчики на канале.
До недели?%Старожилы?%До месяца?%
Прирост подписчиков
ГрафикТаблица
Д
Н
М
Г
help

Идет загрузка данных

Почасовой прирост аудитории

    Идет загрузка данных

    Время
    Прирост
    Всего
    События
    Репосты
    Упоминания
    Посты
    Since the beginning of the war, more than 2000 civilians have been killed by Russian missiles, according to official data. Help us protect Ukrainians from missiles - provide max military assisstance to Ukraine #Ukraine. #StandWithUkraine
    ❌❌توجهههه👇👇 عزیزانی که درخواست رمان کامل سودای دل رو داشتید رمان کاملش آماده شده و بسیااار جذاب و طولانیه هر کی کامل رمانو میخواد پیام بده👇👇👇 👈👈👈
    1 043
    0
    #پارت134 ساره دستش روی بدنم نشست و به سمت پایین حرکت کرد. پایین و پایین تر رفت و روی کمر شلوارم نشست. لب هاش رو از از روی لبم برداشت و روی گردنم سر داد و از روی گردنم همانطور كه مى بوسید،به سمت پايين سر خورد. لبم رو محکم می گزیدم که بغضم نشكنه و صدام در نياد ... حتى وقتی منو تو اون حال دید،با لذت لبخندى زد و دستش رو روی چونه ام گذاشت و لبم رو از لای دندونم بیرون کشید. دستش رو روی شونه هام گذاشت و به عقب هولم داد و خواست که منو بخوابونه که بالاخره زبون باز کردم... آ...آقا.. جووون... سعدم! دوباره فشار داد که مقاومت کردم. ❌❌توجهههه👇👇 عزیزانی که درخواست رمان کامل سودای دل رو داشتید رمان کاملش آماده شده و بسیااار جذاب و طولانیه هر کی کامل رمانو میخواد پیام بده👇👇👇 👈👈👈
    Показать полностью ...
    2 006
    3
    #پارت133 زبونش رو روی چونه ام گذاشت و بعد شروع به بالا اومدن و لیسیدن كرد... به لب هام که رسید زبونی به لب هام کشید و بعد لب هاش رو رو لب هام گذاشت و بعد شروع به بوسيدن لب هام كرد.... با لب هام بازی می كرد!... به چشم هام خیره شده بود و لب هام رو می بوسيد... چشم هام رو بستم !....چون توان نگاه کردن به چشم هاش رو نداشتم. من رو آروم روی زمين دراز کرد و شروع به مالیدن بدنم کرد... ميخواستم پسش بزنم اما اون زودتر دستم رو فشرد و هشدار داد. كارى ات ندارم!...پس كوتاه بيا!...بزار جفتمون فيض ببريم!... آه غلیظی کشیدم که چشم هاش برق عجیبی گرفت و شروع کرد به بوسیدن بدنم و منم هم لال شدم و با چشمهاى اشكى نگاهش كردم..... چرا نمی تونستم پسش بزنم...می خواستم پس بزنم اما جراتش رو نداشتم!....مى ترسيدم تحريك ترش كنم و واقعا همون چيزى بشه كه خودش تهديد كرد!.... همراهى اش نمى كردم اما توی خلسه فرو رفتم بودم که....
    Показать полностью ...
    1
    0
    سلام عشقام بریم برای ادامه رمان بسیااار زیبا و کاملااا واقعی و هیجانی 👇👇👇
    1
    0
    ❌❌توجهههه👇👇 عزیزانی که درخواست رمان کامل سودای دل رو داشتید رمان کاملش آماده شده و بسیااار جذاب و طولانیه هر کی کامل رمانو میخواد پیام بده👇👇👇 👈👈👈
    3 040
    2
    #پارت132 ضربان قلبم روی ريتم تند رفت و از شدت هيجان نفس نفس می زدم... خواستم به حرف بیام که با نشستن لبش روی گردنم حرفم تو گلوم خفه شد. آروم شروع كرد به بوسیدن گردنم و داغ کردنم... نفس هاى منم بلند و داغ شده بود. نرم و ریز شروع به بوسیدن گردنم کرد.با هر بوسه اش انگار آتیشم می زدند... تكونى به خودم دادم كه دردى تو تنم پيچيد!... لعنتى دستش رو روى زخم پام قرار داد و زير لب غريد: كارى ات ندارم!...پس با دلم راه بيا تا همينجا ترتيبت و ندادم!...نصفه شب هم هست!كسی به دادت نميرسه! توان پس زدنش رو نداشتم. آروم بالا اومد و چونه ام رو تو دهنش گرفت و به چشم هام خیره شد.
    Показать полностью ...
    3 372
    7
    #پارت131 منم تحت تاثیر وحشت بعدازظهرى ممانعتی نکردم. حالا جلوش فقط با لباس زیر بودم. باز بغلم کرد. خواستم حرف بزنم كه زمزمه كرد:هيس! غروبى رو كه يادت نرفته!... ودستش رو روی پشتم گذاشت و شروع به نوازش کرد... آروم دختر تموم شد... کابوس بود.. واقعیت نداره!! نگاه کن!! کم کم آروم شدم... حس می کردم بدنم رو داره لمس می کنه... دستش به سمت بند لباس زیرم رفت و بازش کرد... با تعجب نگاهش کردم که دستش رو دراز كرد و خواست لباس زیرم رو از تنم در بياره .... خودم رو عقب كشيدم!...اما قدرت حرف زدن نداشتم... دستم رو گرفت و منو به سمت خودش كشوند:روت و زياد نكن!...مثل آدم بتمرگ!... فقط با ترس و لرز بهش نگاه می کردم.آروم دستش رو روى شکمم حرکت داد و بالا اورد و پهلوم رو گرفت.
    Показать полностью ...
    3 179
    5
    سلام عشقام بریم برای ادامه رمان بسیااار زیبا و کاملااا واقعی و هیجانی 👇👇👇
    3 064
    1
    #پارت129 ساره پام از درد می سوخت... دردش امونم رو بریده بود. بدن لختم رو تو آغوشم گرفته بودم و تو تاریکی خودم رو پنهون کرده بودم. حسابی می لرزیدم. اون چطور با من این کار رو کرده بود؟! اشکهام روى گونه هام می ريخت... چرا به خاطر کار نکرده اون من باید تقاص پس می دادم؟! میگن هرچی سنگه... مال پای لنگه همینه... خدایا چی به سرم اومد؟! سارگل کدوم گوری بود؟! اصلا چیکار کرده که این آدمها اینطوری دنبالشند؟! این دختره ی خیره سر چرا هیچوقت آدم نمی شه؟! تو این فکر ها بودم که در باز شد...با وحشت خودم رو جمع کردم و از ترس اینکه باز مثل بار قبل نشه صدام در نیومد... یکی وارد شد...از اندامش متوجه شدم خانومه... توى دستش سينى بود!... درو باز تر كرد تا نور بيرون داخل رو روشن كنه!انگار دنبال من می گشت و من رو هم پیدا کرد !.... جلوم اومد و من هم با ترس خودم رو جمع کردم و سینی رو جلوم گذاشت که توش غذا بود!! نمی خورم!!
    Показать полностью ...
    3 405
    6
    #پارت130 میل نداشتم بخورم... مگه با این اتفاق ها واسه آدم میلی هم می موند؟! سرم رو گرفت و گفت:هی دختر رو حرف من حرف نزن ! این غذارو باید تا آخر بخوری... بعد قاشقش رو پر کرد و بزور تو دهنم فرو برد... همینطور ادامه داد تا غذا تموم شد. بعدش هم بیرون رفت و من باز رو زمین افتادم و با تموم دردى كه داشتم خوابم برد... . . . انگار یک چیزی دور گلوم پیچیده بود و مانع نفس کشیدنم می شد. دست و پا می زدم و جیغ می کشیدم... یک دست مرتب میخواست من رو تو دره بكشه!! به زمین چنگ می انداختم و جیغ می کشیدم... یک هو با تکون های وحشتناکی چشم هام از هم باز شد... پاشو سارگل... پاشو کابوسه چیزی نیست!! چشم هام که باز شد اون مرد رو رو به روم دیدم... تو بغلش بودم!...با ترس خودم رو از آغوشش بيرون كشيدم... انگار تی شرت نداشت... کاملا می تونستم بدنش رو لمس کنم... نفس نفس می زدم و نمی تونستم درست نفس بکشم... دست انداخت و شالى رو كه دور گردنم و تنم انداخته بودم رو باز کرد و یک گوشه انداخت ...
    Показать полностью ...
    3 610
    10
    سلام عشقام بریم برای ادامه رمان بسیااار زیبا و کاملااا واقعی و هیجانی 👇👇👇
    3 355
    1
    ❌❌توجهههه👇👇 عزیزانی که درخواست رمان کامل سودای دل رو داشتید رمان کاملش آماده شده و بسیااار جذاب و طولانیه هر کی کامل رمانو میخواد پیام بده👇👇👇 👈👈👈
    3 746
    3
    #پارت127 خواستم از فراز بپرسم اما منصرف شدم... می دونستم اگه می پرسیدم فراز حسابی سوال پیچم می کرد و مجبورم می کرد که همه چیز رو بگم!! اما شاید بهتر بود الان بهش نمی گفتم!! فراز صدام کرد... کجایی؟! به چی فکر می کنی؟! با گیجی به طرفش برگشتم و گفتم:هان؟! گفتم کجایی؟! به چی فکر می کنی؟! هان!! هیچ...هیچی!! مشکوک نگاهم کرد که گفتم: کارى داشتی که من رو صدا کردی؟! آره بیا اینجا!! و به ميزش اشاره كرد .من هم بلند شدم و پشت میز کارش رفتم و به چیزهايى که به من نشون داد نگاه کردم... خب اینها چی اند؟! اینا همون مدارکی اند که تو به خاطرش به خونه ی من اومدی،دزدى!!
    Показать полностью ...
    3 370
    6
    #پارت128 چپ چپى بهش رفتم و گفتم :اخرش و فاكتور مى گرفتى چيزى مى شد؟! چشم هاش از شيطنت برقى زد و من در حاليكه چشم غره اى بهش مى رفتم گفتم: خب چی كارش كنم؟! تو که می خوای بری مخ سعد رو بزنی اینها لازمت می شه!! اخم کردم... چه آدم زبون نفهمی بود! یعنی تو می خوای این مدارک رو همینطوری تقدیم سعد کنی؟! لبخندی زد و انگار با لبخندش گفت که نه من با هوش تر از این حرفهام... آمار دقیق تو اينها نیست!! ولی اون نمی فهمه!... كودن تر از اين حرفهاست!... اخمم غلیظ تر شد... اونا تقلبی باشند به درد من نمی خورند... من که بهت گفتم... من اون کاری رو که تو می خوای نمی کنم!! من با روش خودم می رم!! اما... لعنتی بفهم من نمیتونم یک هو دیدی زدم خراب کردم!! و اخمی کردم و رفتم و روى يكى از مبل ها نشستم که گفت:به درک فقط اون چیزایی رو که من میخوام رو برام بیار!! پوزخندی زدم و گفتم:باشه!!
    Показать полностью ...
    3 698
    9
    سلام عشقام بریم برای ادامه رمان بسیااار زیبا و کاملااا واقعی و هیجانی 👇👇👇
    3 336
    1
    #پارت126 به اون دختر از پشت در خیره شده بودم.همون دختر مو فندقی دفتر سعد!!!... اما اون اینجا چیکار می کرد؟!... فراز سر بزير انداخته بود و يه چيزهايى رو نوت بر مى داشت و دختر هم تند و تند يه چيزهايى رو توضيح مى داد! چند دقیقه از توى دستشویی نگاهش کردم که اون هم بعد از اينكه حرفهاش رو تموم كرد، بیرون رفت. دستم رو روی قلبم گذاشتم !...تند و تند مى زد!... اون نباید من رو تو شرکت فراز می دید! بعد از رفتن اون انگار فراز تازه متوجه من شد صداش رو بلند كرد و گفت: کجایی؟! تو دستشویی مردى؟! اخمی کردم و بيرون اومدم و گفتم:شايد شما پولدارا اينجور جاها بميرين اما واس ما فقيرها دستشويى توالتها تونم برامون مثل قصر ميمونه ! سرش رو بلند كرد و با تمسخر لبخند زد! هنوز استرس داشتم...كل تنم يخ كرده بود!... قلبم بدجورى می زد... یعنی اون دختر اینجا چیکار می کرد؟!من باید اين رو به می گفتم؟! باید بهش می گفتم که اون از دار و دسته ی سعد؟!اما اون برای چی اینجا اومده بود؟!
    Показать полностью ...
    3 878
    8
    #پارت125 نیم نگاهی به من کرد و سرش رو تکون داد و دوباره مشغول شد... اه مرتيكه مزخرف!! چشمم به قهوه افتاد... فنجون رو برداشتم و یک سره سر کشیدم که از تلخی اش حالم بهم خورد و به سرفه افتادم... فراز با تعجب بلند شد و به طرفم اومد و با لحنی مسخره گفت:چیشد باز؟! یادم باشه ببرمت دکتر! انگار گلوت ناتوانى بلعيدن داره و هی غذا می پره!! هولش دادم عقب و گفتم:خودت و مسخره کن!! اخمی کرد و به پشت میز برگشت که تلفنش زنگ خورد. بله؟ کی؟! آهان بگو بیاد تو!! و بعد گوشی رو قطع کرد که من با حرص پا شدم و گفتم:حالا که مهمون داری من میرم دستشویی!! و بعد به سمت در رفتم که گفت:دستشویی همینجا ست!! با چشم غره به طرف در رفتم و وارد دستشویی شدم. اه مرتیکه خرفت!! دستم رو شستم و خواستم بیرون برم که لای در رو باز کردم و با دیدن اون نفر تو اتاق فراز ماتم برد. اين اينجا چيكار مى كنه؟!...
    Показать полностью ...
    3 589
    6
    سلام عشقام بریم برای ادامه رمان بسیااار زیبا و کاملااا واقعی و هیجانی 👇👇👇
    3 490
    1
    #پارت124 روی مبل کنار میزش نشستم و پام رو رو پام انداختم. اون هم داشت به ورقه های روی میز نگاه می کرد و با خودکار تند و تند چیزی رو می نوشت... صدای تقه اى به در اومد که فراز گفت:بفرمایید! مردی تقریبا مسن با یک سینی وارد شد و گفت: سلام رئیس! فراز نگاهی بهش کرد و با لبخند گفت:سلام شهرام! چطوری؟! ممنون رئیس! قهوتون و آوردم!... با دستش اشاره کرد که سينى رو روى ميز بزاره!... قهوه رو جلوی من گذاشت و با کنجکاوی به من نگاه کرد.بعد قهوه ى فراز رو هم جلوش گذاشت و بیرون رفت... حوصلم سر رفته بود و کلافه پام رو تکون می دادم... به این ور و اون ور نگاه کردم و بعد نگاهی به فراز کردم و گفتم:دفتر خوشگلی داری!
    Показать полностью ...
    3 978
    9
    #پارت123 انگار فکر کرده از بس خوشگله بهش خیره شدم که مرتب عشوه خركى میومد و پشت چشم نازک می کرد! این داره الان واسه من هم عشوه میاد؟! یعنی هم... هیسسسسس خاک برسرت سارگل!...این چه فکراییه؟! مثل اينكه فراز وارد اتاق شد و دید و متوجه شد که من پشتش نیستم، بيرون اومد و وقتى نگاه متعجب من رو ديد ، درحاليكه سعى مى كرد جلوى خنده اش رو بگيره به سمتم اومد و دستم رو گرفت و به سمت اتاق خودش برد . چرا اون جوری بهش خیره شده بودی؟! بدون توجه به سوالش گفتم:این چرا اینقدر مالیده بود؟! با خنده گفت:چی؟!مالیده بود!!یعنی چی؟! یعنی از این کوفت و زهرماریا مالیده بود؟! بعد با دستم به پشت پلکم و گونه و لبم اشاره کردم. خنده اش رو قورت داد و پشتش رو به من کرد. رفت پشت میزش نشست و تلفن رو برداشت و زنگ زد... بگو شهرام یک قهوه بیاره!! بعد گوشی رو قطع کرد... مگه فقط خودش آدمه؟! منه به این گندگی رو نمی دید؟! هی منم می خوام!! با تعجب نگاهم كرد: تو چی می خوای؟! __از همینا که که واسه خودت سفارش دادی. خندید و گوشی رو برداشت و گفت که دوتا قهوه بیارند.
    Показать полностью ...
    3 778
    6
    سلام عشقام بریم برای ادامه رمان بسیااار زیبا و کاملااا واقعی و هیجانی 👇👇👇
    3 620
    1
    #پارت122 سارگل توی پارکینگ شرکت شون پارک کرد و بعد با هم پیاده شدیم. اون جلو می رفت و منم پشت سرش در حاليكه به اينور و اونور نگاه مى كردم مثل جوجه اردك زشت راه مى رفتم ... همه بهش سلام می کردند و پیش پاش بلند می شدند. باهم به سمت آسانسور رفتیم و اون دکمه ی آسانسور رو زد و بعد با هم بالا رفتیم. از آسانسور پیاده شدیم که یک زن آرایش کرده پیش پای فراز از پشت میزش بلند شد و گفت:سلام رئیس!! صبح بخیر!! من محو آرایشش شده بودم!! واااا این چقدر به خودش مالیده...چرا انقدر عشوه شتری میاد؟! فراز خیلی جدی گفت:سلام...ممنون.. بعد رفت...اما من هنوز همونجا ایستاده بودم و به اون دختره ی میمون نگاه می کردم.
    Показать полностью ...
    4 085
    8
    #پارت121 اخمی کردم و لقمم رو تو دهنم گذاشتم و با چشم و ابرو اشاره کردم و بعد گفتم:دارم صبحونه می خورم!!مگه نمیبینی؟! با حرص به طرفم اومد و بازوم رو گرفت و من رو به دنبال خودش کشید. در حالی که دست و پا می زدم با زور لقمه رو قورت دادم و گفتم:وایسا هنوز سیر نشدم!! خفه !...ديرم شده واس من نشسته شاهانه صبحونه مى خوره!... اه ظالم...یزید!!من رو دنبال خودش کشوند و تو ماشین پرتم كرد!! آخ بابا آروم!!دردم گرفت!! با نگاه وحشتناکی بهم نگاه كرد که فورى خفه شدم... ساکت شو تا باهات جور دیگه ای بر خورد نکردم!! از ترس ساکت شدم اما چیزی بروز ندادم چون مثل چيز ازش می ترسيدم!! اخمی کردم و تا شرکتشون لال شدم!!
    Показать полностью ...
    3 837
    6
    سلام عشقام بریم برای ادامه رمان بسیااار زیبا و کاملااا واقعی و هیجانی 👇👇👇
    3 692
    1
    👆👆صد در صد تضمینی 👌🏻👌🏻 بدون دارو❌ بدون دمنوش ❌ بدون سختی و گرسنگی ❌ https://t.me/+gmHVgtfps1RmNGU0
    1 894
    0
    ❌❌👆👆تاکید میکنم روشی بسیار جدید و تضمینی👇👇 💥💥 جدیدترین روش لاغری رژیم درمانی نیودایت زیر نظر کارشناسان مجرب بدون قرص و دارو 😍😍. https://t.me/+gmHVgtfps1RmNGU0 https://t.me/+gmHVgtfps1RmNGU0
    1
    0
    🔴کاهش و افزایش وزن 💯 درصد تضمینی #کارشناسان_مجرب_تغذیه ( با شماره نظام پزشكي ) وپشتیبان های پیگیر و مهربون 👩‍⚕️👩‍🚀 ♨️ تابستونه و عروسی ها نزدیکه💃 🔴میخای پهلوها و شکمت آب بشه⁉️ ✅ میخای سایز و وزن کم کنی وبه اندام ایدآلت برسی ⁉️💃 ✅️ بدون و ❌️❌️ ✅ فرصت رو از دست نده همین الان روی لینگ زیر بزن 👇🏻👇🏻
    1 603
    1
    ❌❌توجهههه👇👇 عزیزانی که درخواست رمان کامل سودای دل رو داشتید رمان کاملش آماده شده و بسیااار جذاب و طولانیه هر کی کامل رمانو میخواد پیام بده👇👇👇 @tabliq660👈👈👈
    3 655
    0
    #پارت120 چیکار می کنی؟! میخوام بخوابم!! بلند شو می خوایم بریم شرکت!! من برای چی بیام؟! مگه نمی خوای زودتر به قرارمون عمل کنی تا از دست من راحت شی؟! گوش هام تیز تیز شد... خب؟؟! خب باید بریم شرکت میخوام یک کارایی بکنم بعد بهت بگم که چیکار کنیم!! اخمی کردم و گفتم:برو بیرون لباسم رو بپوشم!! صورتش رو جمع کرد و گفت:یک آبیم به صورتت بزن!! و به سمت در رفت که من گفتم:خودم می دونم چیکار کنم!! بدون حرف بیرون رفت و منم بلند شدم و صورتم رو شستم و لباسم رو پوشیدم. از اتاق بیرون اومدم نمی دونم کجا رفته بود... رفتم تو حال نبود...شکمم به قار و قور افتاده بود. منم بیخیال به سمت آشپزخونه رفتم و نون گرم کردم و داشتم صبحونه میخوردم که فراز اومد و با تعجب به من نگاه کرد و گفت:تو اینجایی؟!!چیکار می کنی؟!
    Показать полностью ...
    3 894
    7
    #پارت119 سارگل مست خواب بودم که با تکون شدیدی که خوردم از خواب پریدم و گیج نگاهش کردم... چیه؟!...زلزله اومده؟!...بهمون اتک زدن؟!.... ضربان قلبم روی هزار رفته بود... خواستم از تخت بیرون بپرم که همون دست مانع شد. سرم رو بالا آوردم که دیدم فراز و داشت با چهره ای مسخره به من می خندید. با دیدن فراز نا خود آگاه دستش رو پس زدم و ملافه رو روی خودم کشیدم که خنده ی فراز کم کم به اخم تبدیل شد. چیشده؟! چرا من رو اول صبح بیدار کردی؟! بلند شو می خوایم بریم شرکت!! تو می خوای بری به من چه ربطی داره؟! و بعد دوباره دراز کشیدم و ملافه رو روی سرم کشیدم و چشم هام رو بستم.ملافه یک هو از روم کنار رفت که سر جام سیخ ایستادم.
    Показать полностью ...
    3 620
    6
    Последнее обновление: 11.07.23
    Политика конфиденциальности Telemetrio