❌- لباساتو در میاری یه لایو هات ازت ببینم خوشگله❌
با شنیدن درخواست بیشرمانهی مرد پشت خط خون با فشار به صورتم هجوم میاره.
- چرا ساکتی؟...یه چیزی بگو.
جون میدم تا از شرم دهن باز کنم.
- این چه حرفیه می زنید آقا احسان... آدم خجالت میکشه.
هنوز حرفم تموم نشده که مرد شاکی این روزهام کم طاقت وسط حرفم میپره
.
- آره بایدم خجالت بکشی بعد عقد مگه اون قوم الظالمین گذاشتن یبار درست و درمون تو خلوت ببینمت.
لبمو گاز میگیرم و گوشی رو محکمتر به گوشم فشار میدم تا بهتر بشنوم اما مگه صدای دوش حموم می ذاشت
.
- خونمون که نمیذارن بیای...خونهتونم اومدم باید مثل یه مهمون وقت شناس نه نشده بزنم به چاک... دو ساعتم که نمیتونم بزنیم بیرون به عشق و حال... پس من کی باید زنمو جفت به جفت بغل کنم...
دست میبرم و فشار آب رو کم می کنم و تن برهنهام رو که در حال گرم شدن هست نه از آب گرم... نه، از کلامی که از بین لب های خواستنی مردم خارج میشه.
- گوشِت با منه وارش... میگم دلم میخوادت...
صدای قدم هایی که به در حموم نزدیک میشه قدر تکلم رو ازم میگیره.
- با توام دختر... الو...
🙊💯♨️💦🔥
https://t.me/joinchat/WUY7ul1AbfdlZTY0
https://t.me/joinchat/WUY7ul1AbfdlZTY0
نفس نفس میزنم و شیر آب رو بیشتر باز می کنم و وای از لحظهای که خانجون بفهمه یواشکی اونم توی حموم گوشی بدست ایستادم.
-جوون...تو فقط نفس نفس بزن جوجه.
چند ضربه به در میخوره که فاتحهام رو میخونم و آه از نهادم بلند میشه
.
- نکن لامروت...دیگه طاقت ندارم...آخ که اگه دم دستم بودی یه کاری می کردم به جای آه و ناله جیغ بکشی.
دستم رو جلوی دهنم میذارم و نمیدونم داغ حرف احسان بشم یا داغی که قراره خانجون به دلم بزاره
.
- وارش... وارش... داری چه غلطی می کنی با کی حرف میزنی نصف شبی؟!...گیس بریده مگه تو شوهر نداری....
نمیدونم چی میشه که زبونم بی اختیار لوم میده و با خودم فکر می کنم که خانجون بفهمه با محرمم حرف میزنم کمی از عمق فاجعه کم شه.
- غریبه نیست خانجون... آقا احسان.
هیین بلند خانجون با جملهی احسان در گوشم یکی میشه.
- دارم میام بالا.
نمیدونم خوشحال باشم یا ناراحت اما این درِ که با ضرب باز میشه و من تنها میتونم دستم رو روی برهنگی تن بزار
م.
- آدم ات می کنم بچه...گوشی بدست توی حموم چه غلطی میکردی بی حیا...
😔☹️😲🤕😰
گوشی همچنان زیر گوشم هست که ابلهانه دست بلند می کنم.
- داشتم حرف میزدم بخدا.
خانجون عصبی وارد حموم میش
ه.
- دروغ نگو بمن بچه فکر کردی چون ۷۰ سالمه نمیدونم با اون ماسماسک چه غلطی می کردی؟... حتما لایو و از این کثافت کاریا آره؟...
دستم که میون پنجه های بزرگش فشرده میشه آخی از بین لبهام خارج میشه.
- بخدا راست میگم کاری نمی کردم فقط حرف میزدیم.
- دخترهی بی حیا درسته که پیر شدم اما دیگه بالا خونمو که اجاره ندارم... نه جانم فقط می خوام بدونم خجالت نکشیدی توی خونهای که من دو تا اتاق اونطرفتر خوابیدم نباید از این غلطا کنی.
دستم درد میگیره و ندیده هم می دونم تا یک ساعت دیگه جایی انگشتاش روی پوست حساسم کبود میشه.
- نبینم دست رو زن من بلند کنید...
صدای مردونه اش رو که میشنوم باورم نمیشه تا الان پشت در بوده باشه و اشک جمع شده توی چشمام پایین میریزه.
- دیگه وقتشه دست زنم رو بگیرم و از این خونه ببرمش تا بخاطر یه تماس تلفنی اینهمه تحقیرش نکنید.
عزیزای دلم این رمان کاملا زناشویی و محدودیت سنی داره پس بعدا گله نکنید چون دارم همینجا بهتون میگم.
😱💦🔥🔞🔞🔞🔞
https://t.me/joinchat/WUY7ul1AbfdlZTY0
https://t.me/joinchat/WUY7ul1AbfdlZTY0
ژانر:عاشقانه#زناشویی#طنز
مخصوص بزرگسالПоказать полностью ...