فیل چینی و امپریالیسم کمهزینه
اگر هیچیک از عوامل و دادهها در ۱۳ تا ۵۰ سال آینده تغییر نکند، جمهوری خلق چین بر سکویی خواهد ایستاد که امروز ایالات متحده بر آن ایستاده است
امیر طاهری جمعه ۵ خرداد ۱۴۰۲ برابر با ۲۶ مه ۲۰۲۳ ۱۶:۱۵
چین به کجا میرود؟ این پرسش یک سمینار بود که با شرکت پژوهشگران از چند کشور اروپایی برگزار شد. نظر اکثر شرکتکنندگان این بود که چین در حال تبدیل شدن به بزرگترین ابرقدرت جهان معاصر است. بر اساس دادههای موجود، جمهوری خلق چین سال ۲۰۳۵ از دید اقتصادی همتراز ایالات متحده خواهد بود. ازنظر نظامی این همترازی در سال ۲۰۵۰ تحقق خواهد یافت. بدینسان، توصیه کارشناسان سیاسی به تصمیمگیرندگان سیاسی در همه کشورها، «نگاه به چین» است.
اما آیا این پیشبینی را میتوان جدی گرفت؟ البته باید جدی گرفت، با این هشدار که همه آنان با عبارت لاتین «در صورت مساوی ماندن دیگر عوامل» ceteris paribus. بهعبارتدیگر اگر هیچیک از عوامل و دادهها در ۱۳ تا ۵۰ سال آینده تغییر نکند، جمهوری خلق چین بر سکویی خواهد ایستاد که امروز ایالات متحده بر آن ایستاده است.
اما مشکل اینجاست که «تساوی دیگر عوامل»، هرگز تامین نمیشود. در ۱۰۰ سال گذشته، پیشبینی امروز کارشناسان درباره چین به چندین قدرت دیگر نیز اطلاق شده بود. آلمان، ژاپن، فرانسه، شوروی و برای دورانی کوتاه حتی آرژانتین قرار بود، ازنظر کارشناسان، تبدیل به ابرقدرت شوند.
به گمان من جمهوری خلق چین در حال حاضر از یک مرحله انتقالی حساس میگذرد – مرحلهای که عاقبت آن قابل پیشبینی نیست. چین در طول تاریخ طولانیاش همواره یک جامعه بسته و درونگرا، غالبا با حکمرانان و دودمانهای بیگانه بود. به یک معنا چین را میتوان یک جزیره دانست که از یکسو به سرزمینهای وسیع سیبری و آسیای مرکزی و از سوی دیگر با سلسله جبال هیمالیا و سرانجام در بخش خاوری خود با دریاهای زرد، چین جنوبی و تنگه تایوان محدود میشود. این جدایی فیزیکی مهمترین عامل انزوای تاریخی چین بود – پرجمعیتترین کشور دنیا که هرگز نتوانست از حصار جغرافیایی خود بیرون آید. تنها در قرن نوزدهم بود که چین یک ناوگان بازرگانی را با اسکورت نظامی در بخشهایی از اقیانوس هند، ازجمله دریای عرب، دریای عمان و خلیج فارس جولان داد، بیآنکه بتواند رابطهای منظم و مستدام با کشورهای منطقه به وجود آورد. سیاست دروننگر چین در دوران نخستین تسلط کمونیسم نیز ادامه یافت.
تنها از سالهای ۱۹۸۰ میلادی به بعد بود که رهبران چین تلاش کردند تا در صحنه بینالمللی جایی و نقشی به دست آورند. این کوشش که با سرک کشیدنهای خجولانه آغاز شد، طی سه دهه گذشته به ضمیمه شدن چین در اقتصاد جهانی منجر شده است. چین امروز پس از آلمان، بزرگترین قدرت صادرکننده کالاهای صنعتی است.
چین در سه دهه گذشته، از آنچه الگوی هلندی نامیده میشود پیروی کرده است. هلند در قرن نوزدهم یعنی دوران پررونق امپریالیسم، قدرتنمایی خود را در چارچوب بازرگانی محدود نگاه داشته بود، با این اطمینان که امنیت شاهراههای دریایی را دیگر قدرتهای امپریالیست، بهویژه بریتانیا و در حدی کمتر فرانسه تامین خواهند کرد. الگوی هلندی به جمهوری خلق امکان داد که با بهرهگیری از امنیتی که ایالات متحده و تا حدی کمتر بریتانیا در صحنه بازرگانی جهان تامین میکنند، به غالب بازارها در آسیا، اروپا، آمریکای لاتین و سرانجام آفریقا راه یابد. از سال ۲۰۱۳ میلادی به بعد، جمهوری خلق بزرگترین قدرت بازرگانی جهان بوده است.
اما کسب قدرت همواره با آسیبپذیری همراه است. اگر ایالات متحده، بریتانیا و متحدان محلی آنان که نقش ژاندارم بینالمللی را بازی میکنند، نخواهند یا نتوانند امنیت بازرگانی چین را تامین کنند، جمهوری خلق با بحرانی حیاتی روبرو خواهد شد.
رهبران پکن در چند سال اخیر به این آسیبپذیری توجه کردهاند. دو کنگره حزب کمونیست در این سالها بحثها و بررسیهای دامنهداری در این زمینه داشتهاند.
نکته مهم این است که سیاستسازان چین با این مسئله از دید مسلکی (ایدئولوژیکی) برخورد نکردهاند. برخورد آنان اصالتا عملی (پراگماتیک) بوده است. آنان تصمیم گرفتهاند که جمهوری خلق را از الگوهای هلندی به الگوهای بریتانیایی سده نوزدهم – یعنی یک امپراتوری متکی به نیروی دریایی حاضر در همه اقیانوسها با پایگاههای نظامی در همه نقاط حساس برای بازرگانی بینالمللی منتقل کنند. اما رسیدن به مرحله تسلط بر سه اقیانوس آرام، هند و اطلس که اکنون زیر سلطه ایالات متحده قرار دارند کار آسانی نیست، آنهم در شرایطی که ایالات متحده در ۶۶ کشور، پایگاه یا حضور نظامی دارد، در حالی که جمهوری خلق در حال حاضر به یک پایگاه نظامی در جیبوتی در دریای سرخ دست یافته است.
@AmirTaheri4Показать полностью ...