#رابطه
#پسر #دوجنسه
https://t.me/+wRfJhYUc-GZkZjlk
https://t.me/+wRfJhYUc-GZkZjlk
https://t.me/+wRfJhYUc-GZkZjlk
https://t.me/+wRfJhYUc-GZkZjlk
#پارت #واقعی #رمان
#part320
لب هاش رو محکم روی لب فرهود کوبید و با ولع شروع به
#خوردنشون کرد. جوری به لب هاش چسبیده بود انگار اگه ارتباطش رو قطع کنه از بی جونی می میره.
با حس کمبود
#اکسیژن کمی سرش رو عقب داد و با نفس نفس زبونی به لب هاش کشید.
_مزه
#بهشت میدی، لعنت به من که خودمو از این لبا محروم کردم.
این بار نوبت
#شکار گردن سفیدش بود. قسم خورده بود جای سفید توی بدنش نذاره و نمیگذاشت هم. جوری
#مکمی زد و گاز های محکم می گرفت که نفس فرهود در نمیومد.
#ولع بیش از اندازه اش داشت روانیش می کرد که فقط جلو بره. نگاهی به چشمای فرهود انداخت و دست دور کش
#شورتش گذاشت.
_اجازه هست؟
روش نمی شد مستقیم جواب
#ساواش رو بده.چشمازش دزدید و آروم سر تکون داد، جواب پاسخ مثبتش شد بوسه ای که محکم که روی لب هاش نشست.
دست دور شورتش گرفت و از پا دراوردش. بدنش ذره ای موی اضافی نداشت.# آلت مردانه اش
#سیخ شده و آماده ی
#خوردن بود. به شدت دلش می خواست نقطه به نقطه بدنش رو وارسی کنه.
پاهاش رو بالا داد و روی شونش گذاشت، با دیدن
#سوراخ اضافه ای زیر
#تخم های خیلی کوچیک فرهود چشم هاش برقی زد.
بی طاقت سمتش هجوم برد و زبونی به سوراخ تنگ مقابلش زد.
_آه، اه
پشت بندش
#کیر #نسبتا #درشت# فرهود رو به دهن گرفت و مکی عمیق بهش زد. باورش نمی شد یک روز بتونه
#آلت یک
#مرد رو به دهن بگیره ولی لامصب شیرین تر از تصورش بود.
جوری بالا پایین می رفت و ساک می زد که انگار عمری این کاره بوده.
_آه ، ساواش، نکن، آه ، اه ساواش د، دا ، دارم میام.
فوری دهنش رو برداشت.
_زوده زندگیم، زوده برای اومدنت، من هنوز این تنگ بی صاحب رو افتتاح نکردم.
بدنش رو روی سوراخ فرهود گذاشت.
_آماده ای جونم؟
به قدری خیس شده بود که نخواد چیزی برای
#لیز شدن بهش بزنه. پلکای
#فرهود که روی هم افتاد آروم سر
#کیرش رو داخل کرد.
_آخ، ساواش، اروم تر
نمی تونست. داغی دور
#کلاهکش وادارش می کرد تا همه ی حجمش رو داخلش فرو ببره و اون داغی و تنگی رو بیشتر حس کنه. بی طاقت یک
#ضرب خودش رو داخلش فرو کرد. صدای داد فرهود که بلند شد کمی مکث کرد تا
#واژن #تنگش به کلفتی کیرش عادت کنه.
سرش رو جلو برد و سینه ی فرهود رو به دهن گرفت و شروع به مکیدنش کرد، صدای اه و ناله ی فرهود که بلند شد حرکاتش رواز سر گرفت.
جوری داغ کرده و شهوتی شده بود که دیگه کنترلی روی حرکاتش و صدای آه و ناله ی بلندش نداشت. عملا داشت از شدن لذت نعره می زد.
_اه، لعنتی، فرهود، می بینی چجوری سوراخ تنگت داره سالارم رو می بلعه؟انگار از اول مال خودش بوده.
_اه ساواش این عالیه تند تر بزن، محکم تر بزن.
_محکم تر می خوای؟جرت می دم فرهود. قراره با سالارم جرت بدم، لعنتی چطور زودتر کشفت نکردم؟چطور زودتر نکردمت؟عالیه، خود خود بهشته، آههههههههه
https://t.me/+wRfJhYUc-GZkZjlk
https://t.me/+wRfJhYUc-GZkZjlk
https://t.me/+wRfJhYUc-GZkZjlkПоказать полностью ...