استیشن اورژانس جای سوزن انداختن نیست.به زور یه صندلی کنارش پیدا میکنم و شروع میکنم به اردر گذاشتن.
پیجر اورژانس مدام صداش میزنه.
ازم میخواد وقتی ایستاد پشت روپوشش رو چک کنم و بهش اطمینان بدم هیچ لکه خونی روپوشش رو نقاشی نکرده.
با اکراه بلند میشه.سرش گیج میره و کم مونده وسط استیشن از حال بره.فیکس اورژانسه و روش نمیشه به سال بالا بگه خونریزی امونش رو بریده.از نرس خواهش میکنم تا براش یه سرم بزنه.
پیچ سرم رو تا ته باز میکنه تا خنکای نرمال سالین به مغزش برسه.براش پایه سرم میبرم و تو اتاق تریاژ فیکسش میکنم.
مطمئنم میکنه که میتونه به کارهاش برسه.خداحافظی میکنم و اون داد میزنه مریض بعد !
مریض بعد، یه دختر بیست ساله است.دست دوست پسرش، حائل کمرشه. حواسم پی موهای مشکی و رژ قرمزشه.موندم اون دیگه وسط این بلبشو چی میخواد.
صدای پزشک اما از اتاق تریاژ میاد.
تشخیص :
دیس منوره.
اون داره به دختر و دوست پسرش توضیح میده که چه کارهایی میتونه درد رو کمتر کنه.
پوزخند میزنم.بهتره تو این حین برم تا براش یه قهوه بیارم.شیفت شلوغیه و تاصبح زمان زیادی باقی مونده
#از_رنجی_که_میبریم
#روز_جهانی_پریود
✍🏼به قلم دکتر مریم آقاجانی رزیدنت رادیوانکولوژی دانشگاه شهید بهشتی تهرانПоказати повністю ...