بالابـُـــلندِ عشوهگرِ نقشباز من
کوتاه کرد قصهی زُهـد درازِ من
دیدی دلا که آخر پیـری و زهد و علم
بامن چه کرد دیدهی معشوقه باز من
میترسم از خرابی ایمان که میبَرَد
محــرابِ ابـروی تو حضور نمازِ من
گفتم به دَلق زَرق بپوشم نشانِ عشق
غمّــاز بود اشــک و عیان کرد راز من
مست است یار و یادِ حریفان نمیکند
ذکرش به خیر ساقی مسکین نوازِ من
یا رب کِی آن صبا بوزد کز نسیمِ آن
گردد شَمامهی کَــرَمش کارْسازِ من
نقشی بر آب میزنم از گریــه حالیا
تا کِی شود قَرین حقیقت مَجازِ من
بر خود چو شمع خنده زنان گریه میکنم
تا با تو سنگ دل چه کند سوز و ساز من
زاهد چو از نماز تو کاری نمیرود
هم مستی شبانه و راز و نیاز من
حافظ ز گریه سوخت بگو حالش ای صبا
با شاهِ دوســتپرور دشمن گُداز من
@CHAKAAME
اشکِ غماز
شجریانِ جان
مجید درخشانی
ضبط شده در مرداد 1368
Показати повністю ...