The service is also available in your language. To switch the language, pressEnglish
Best analytics service

Add your telegram channel for

  • get advanced analytics
  • get more advertisers
  • find out the gender of subscriber
КатегоріяНе визначено
Гео і мова каналу
Не визначено

статистика аудиторії ترنم

کانال شعر 
8 2660
~0
~0
0
Загальний рейтинг Telegram
В світі
61 687місце
із 78 777

Стать підписників

Ви можете дізнатися, яка кількість чоловіків і жінок підписані на канал.
?%
?%

Мова аудиторії

Дізнайтеся який розподіл підписників каналу по мовах
Російська?%Англійська?%Арабська?%
Кількість підписників
ГрафікТаблиця
Д
Т
М
Р
help

Триває завантаження даних

Період життя підписника на каналі

Дізнайтеся на скільки затримуються користувачі на каналі.
До тижня?%Старожили?%До місяця?%
Приріст підписників
ГрафікТаблиця
Д
Т
М
Р
help

Триває завантаження даних

Погодинне зростання аудиторії

    Триває завантаження даних

    Час
    Приріст
    Всього
    Події
    Репости
    Згадування
    Пости
    Since the beginning of the war, more than 2000 civilians have been killed by Russian missiles, according to official data. Help us protect Ukrainians from missiles - provide max military assisstance to Ukraine #Ukraine. #StandWithUkraine
    این هدیه را اگر نپذیری کجا برم؟ جان است جان! اگر تو نگیری کجا برم؟ یار عزیز! یوسف من کم تحمل است این برده را برای اسیری کجا برم؟ بخت مرا سیاه چو گیسوی خود مخواه موی سفید را سر پیری کجا برم؟ ای قلب زخم خوردهء بیمار، من تو را گر پیش پای دوست نمیری کجا برم؟ جان هدیه‌ای‌ست پیشکش آورده از خودت این هدیه را اگر نپذیری کجا برم؟
    75
    1
    بازآی دلبرا ، که دلم بی قرار توست وین جان بر لب آمده، در انتظار توست در دست این خمار غمم، هیچ چاره نیست جز باده ای که در قدح غمگسار توست ساقی به دست باش که این مست مِی پرست چون خُم ز پا نشست و هنوزش خمار توست بی چاره دل که غارت عشقش به باد داد ای دیده خون ببار که این فتنه کار توست ای سایه صبر کن که براید به کام دل آن آرزو که در دل امیدوار توست علیرضا _قربانی

    file

    198
    5
    می‌برد سودای چشم مستش از راهم دگر از کجا پیدا شد این سودای ناگاهم دگر؟ هرشبی گویم که فردا ترک این سودا کنم تازه می‌گردد هوای هر سحرگاهم دگر...
    189
    1
    گریزانم از این مردم که با من به ظاهر همدم ویکرنگ هستند ولی در باطن از فرط حقارت به دامانم دو صد پیرایه بستند از این مردم که تا شعرم شنیدند به رویم چون گلی خوشبو شکفتند ولی آن دم که درخلوت نشستند مرا دیوانه اي بد نام گفتند
    235
    5
    گر توان بود که دور فلک از سر گیرند تو دگر نادره‌ی دور زمانش باشی چون تحمل نکند بار فراق تو کسی ؟ با همه درد دل ، آسایش جانش باشی

    file

    232
    6
    اگر می‌بینمت با غیر غیرت می‌کشد زارم وگر چشم از تو می‌بندم به مردن می‌رسد کارم تو خود آن نیستی کز بهر همچون من سیه بختی نمائی ترک اغیار وز یک رنگی شوی یارم مرا هم نیست آن بی‌غیرتی شاید تو هم دانی که چون بینم تو را با دیگران نادیده انگارم نه آسان دیدن رویت نه ممکن دوری از کویت ندانم چون کنم در وادی حیرت گرفتارم به هر حال آن چنان بهتر که از درد فراق تو به مردن گر شوم نزدیک خود را دورتر دارم توئی آب حیات و من خراب افتاده بیماری که با لب تشنگی هست احتراز از آب ناچارم مکن بهر علاجم شربت وصل خود آماده که من بر بستر هجران ز سعی خویش بیمارم به قهر خاص اگر خونریزیم خوش‌تر که هر ساعت به لطف عام‌سازی سرخ‌رو در سلک اغیارم از آن مه محتشم غیرت مرا محروم کرد آخر چو سازم آه از طبع غیور خود گرفتارم
    Показати повністю ...
    256
    6
    ای جان خردمندان گوی خم چوگانت بیرون نرود گویی کافتاد به میدانت روز همه سر بر کرد از کوه و شب ما را سر بر نکند خورشید الا ز گریبانت جان در تن مشتاقان از ذوق به رقص آید چون باد بجنباند شاخی ز گلستانت دیوار سرایت را نقاش نمی‌باید تو زینت ایوانی نه صورت ایوانت هر چند نمی‌سوزد بر من دل سنگینت گویی دل من سنگیست در چاه زنخدانت جان باختن آسان است اندر نظرت لیکن این لاشه نمی‌بینم شایسته قربانت با داغ تو رنجوری به کز نظرت دوری پیش قدمت مردن خوشتر که به هجرانت ای بادیه هجران تا عشق حرم باشد عشاق نیندیشد از خار مغیلانت دیگر نتوانستم از فتنه حذر کردن زآنگه که در افتادم با قامت فتانت شاید که در این دنیا مرگش نبود هرگز سعدی که تو جان دارد بل دوست‌تر از جانت بسیار چو ذوالقرنین آفاق بگردیده‌ست این تشنه که می‌میرد بر چشمه حیوانت
    Показати повністю ...
    296
    2
    عمریست که جان بنده بیخویشتن است و انگشت‌نمای عالمی مرد و زن است برخاستن از جان و جهان مشکل نیست مشکل ز سر کوی تو برخاستن است
    274
    2
    ای دل سر آرزو به پای اندر بند امید به فضل راهنمای اندر بند چون حاجت تو کسی روا می‌نکند نومید مشو دل به خدای اندر بند
    288
    2
    بدام دلبری دل مبتلا بی که هجرانش بلا وصلش بلا بی درین ویرانه دل جز خون ندیدم نه دل گویی که دشت کربلا بی
    314
    5
    تو باخدای خود انداز کار ودل خوش دار که رحم اگر نکند مدعی خدا بکند بسوخت حافظ و بویی به زلف یار نبرد مگر دلالت این دولت صبا بکند استاد شجریان

    file

    310
    4
    امشب سبکتر می‌زنند این طبل بی‌هنگام را یا وقت بیداری غلط بودست مرغ بام را یک لحظه بود این یا شبی کز عمر ما تاراج شد ما همچنان لب بر لبی نابرگرفته کام را هم تازه رویم هم خجل هم شادمان هم تنگ دل کز عهده بیرون آمدن نتوانم این انعام را گر پای بر فرقم نهی تشریف قربت می‌دهی جز سر نمی‌دانم نهادن عذر این اقدام را چون بخت نیک انجام را با ما به کلی صلح شد بگذار تا جان می‌دهد بدگوی بدفرجام را سعدی علم شد در جهان صوفی و عامی گو بدان ما بت پرستی می‌کنیم آن گه چنین اصنام را
    364
    6
    "تو جهان را قدرِ دیده دیده ای   کو جهان سبلت چرا مالیده ای    عارفان را سرمه ای هست آن بجوی    تا که دریا گردد این چشم چو جوی "
    367
    6
    بی تو تلواسه دیرم ای نکویار زهر در کاسه دیرم ای نکویار میم خون گریه ساقی ناله مطرب مصاحب این سه دیرم ای نکویار
    340
    1
    حقا کز این غمان برسد مژده امان گر سالکى به عهد امانت وفا کند گر رنج پیش آیدوگر راحت ای حکیم نسبت مکن به غیر که این‌ها خدا کند

    video.mp4

    341
    3
    آن همه فریادِ آزادی زدید فرصتی افتاد و زندانبان شدید آنکه او امروز در بند شماست در غم فردای فرزندِ شماست راه می جستید و در خود گم شدید مردمید، اما چه نامردم شدید کجروان با راستان در کینه اند زشت رویان دشمنِ آیینه اند آی آدم ها این صدای قرنِ ماست این صدا از وحشتِ غرقِ شماست دیده در گرداب کی وا میکنید وه که غرقِ خود تماشا میکنید
    379
    11
    . شب فراق که داند که تا سحر چند است؟ مگر کسی که به زندان عشق دربند است گرفتم از غم دل راه بوستان گیرم کدام سرو به بالای دوست مانند است؟ پیام من که رساند به یار مهرگسل که برشکستی و ما را هنوز پیوند است
    388
    1
    من که در تُنگ برای تو تماشا دارم با چه رویی بنویسم غم دریا دارم؟ دل پر از شوق رهایی است، ولی ممکن نیست به زبان آورم آن را که تمنا دارم چیستم؟! خاطره زخم فراموش شده لب اگر باز کنم با تو سخن ها دارم با دلت حسرت هم صحبتی ام هست، ولی سنگ را با چه زبانی به سخن وادارم؟ چیزی از عمر نمانده است، ولی می خواهم خانه ای را که فرو ریخته بر پا دارم
    408
    5
    هین سخن تازه بگو تا دو جهان تازه شود وارهد از حد جهان بی‌حد و اندازه شود خاک سیه بر سر او کز دم تو تازه نشد یا همگی رنگ شود یا همه آوازه شود هر که شدت حلقهٔ در زود برد حقه زر خاصه که در باز کنی محرم دروازه شود آب چه دانست که او گوهر گوینده شود خاک چه دانست که او غمزه غمازه شود روی کسی سرخ نشد بی‌مدد لعل لبت بی تو اگر سرخ بود از اثر غازه شود ناقه صالح چو ز که زاد یقین گشت مرا کوه پی مژده تو اشتر جمازه شود راز نهان دار و خمش ور خمشی تلخ بود آنچ جگرسوزه بود باز جگرسازه شود
    412
    1
    افسوس که طبع دلفروزیت نبود جز دلشکنی و سینه سوزیت نبود دادم به تو من همه دل و دیده و جان بردی تو همه ولیک روزیت نبود
    422
    5
    نفس کشیدم و گفتی زمانه جانکاه است نفس نمی‌کشم، این آه از پی آه است در آسمان خبری از ستارهٔ من نیست که هرچه بخت بلند است، عمر کوتاه است به جای سرزنش من به او نگاه کنید دلیل سر به هوا گشتن زمین ماه است شب مشاهدهٔ چشم آن کمان ابروست کمین کنید رقیبان سر بزنگاه است اگر نبوسم حسرت، اگر ببوسم شرم شب خجالت من از لب تو در راه است
    413
    7
    آن تازه تنی که در بلای تو بود آغشته به خون کربلای تو بود یارب که چه کار دارد و کارستان آن بی‌کاری که از برای تو بود
    424
    1
    "کام از ذوق توهم خوش کنی در دمی در خیک خود پرش کنی پس به یک سوزن تهی گردی ز باد این چنین فربه تن عاقل مباد "
    426
    2
    ‌ من روز خویش را، با آفتاب روی تو، کز مشرق خیال دمیده است، آغاز می‌کنم... من با تو می‌نویسم و می‌خوانم من با تو راه می‌روم و حرف می‌زنم وز شوق این محال،  که دستم به دست توست.. من جای راه رفتن، پرواز می‌کنم …!
    384
    8
    ⭕️ ثبت نام کارشناسی ارشد فراگیر پیام نور بدون کنکور (حضوری و غیرحضوری) ✳️ مزایا: ▫️دانشگاه دولتی و مدرک وزارت علوم ▫️شهریه مناسب و پرداخت اقساط ▫️عدم حضور اجباری در کلاس ▫️ارائه کتابهای درسی ▫️تعیین محل امتحانات در هر واحد دانشگاهی شهر خود ▫️تنوع رشته‌های تحصیلی ▫️عدم شرکت در کنکور سراسری ⚠️ ثبت نام تنها از طریق سامانه اینترنتی: 🌐 🆔
    194
    0
    ‌ طبع تو دمساز نیست عاشق دلسوز را خوی تو یاری‌گر است یار بدآموز را دستخوش تو منم دست جفا برگشای بر دل من برگمار تیر جگردوز را از پی آن را که شب پرده‌ی راز من است خواهم کز دود دل پرده کنم روز را لیک ز بیم رقیب وز پی نفی گمان راه برون بسته‌ام آه درون سوز را دل چه شناسد که چیست قیمت سودای تو قدر تو چه داند صدف در شب‌افروز را گر اثر روی تو سوی گلستان رسد باد صبا رد کند تحفه‌ی نوروز را تا دل خاقانی است از تو همی نگذرد بو که درآرد به مهر آن دل کین توز را
    396
    2
    دلی دیرم ولی دیوانه و دنگ ز دستم شیشهٔ ناموس بر سنگ ازین دیوانگی روزی برآیم که در دامان دلبر برزنم چنگ...
    396
    2
    . ای نرم دلانیکه وفا میکارید بر خاک سیه در صفا میبارید در هر جائی خبر ز حالم دارید در دست چنین هجر مرا مگذارید
    409
    4
    همچون شقایقم دل خونین سیاه شد کان سرو نوبر آمده از بوستان برفت خوردیم زخمها که نه خون آمد و نه آه وه این چه نیش بود که تا استخوان برفت
    388
    5
    . می توان تنها به مویی بند بود و تکیه کرد سرو هم با آن بلندی پایبند ریشه هاست کوه کندن یا که دل کندن، چه فرقی می کند؟ آخر افسانه ها وقتی به دست تیشه هاست... امیر_نقی_لو
    412
    8
    Останнє оновлення: 11.07.23
    Політика конфіденційності Telemetrio