Xizmat sizning tilingizda ham mavjud. Tarjima qilish uchun bosingEnglish
Best analytics service

Add your telegram channel for

  • get advanced analytics
  • get more advertisers
  • find out the gender of subscriber
Kategoriya
Kanal joylashuvi va tili

auditoriya statistikasi 💦شَهــ🔞ـوَتــِــ قــاتــلـ🩸

من ندانم ز نگاه تو چه خواندم، امـّا....! دانم این چشم ، همان قاتل‍‍ِ دلخواه من ‌است! 
4 873-10
~953
~0
19.52%
Telegram umumiy reytingi
Dunyoda
68 719joy
ning 78 777
Davlatda, Eron 
12 388joy
ning 13 357
da kategoriya
4 625joy
ning 5 475

Obunachilarning jinsi

Kanalga qancha ayol va erkak obuna bo'lganligini bilib olishingiz mumkin.
?%
?%

Obunachilar tili

Til bo'yicha kanal obunachilarining taqsimlanishini bilib oling
Ruscha?%Ingliz?%Arabcha?%
Kanal o'sishi
GrafikJadval
K
H
O
Y
help

Ma'lumotlar yuklanmoqda

Kanalda foydalanuvchining qolish muddati

Obunachilar sizning kanalingizda qancha vaqt turishini bilib oling.
Bir haftagacha?%Eskirganlar?%Bir oygacha?%
Obunachilarning ko'payishi
GrafikJadval
K
H
O
Y
help

Ma'lumotlar yuklanmoqda

Hourly Audience Growth

    Ma'lumotlar yuklanmoqda

    Time
    Growth
    Total
    Events
    Reposts
    Mentions
    Posts
    Since the beginning of the war, more than 2000 civilians have been killed by Russian missiles, according to official data. Help us protect Ukrainians from missiles - provide max military assisstance to Ukraine #Ukraine. #StandWithUkraine
    🔻‌فوری: امشب، وصل گوشی‌های همراه به ماهواره استارلینگ؟ 👈‌کنفرانس مطبوعاتی ایلان ماسک- آغاز ارسال سیگنال ماهواره‌ها برای پوشش اینترنت ماهواره‌ای ایران وصل ساده و سریع- چگونه وصل شویم؟ 🔻‌آخرین اطلاعات در👇‌👇‌
    60
    1
    #ترس_رهایی۲ فقط نگاهش کردم که نفسش رو با حرص داد بیرون و دستام رو ول کرد، خودش رو کنارم انداخت که بی اختیار برگشتم سمتش و سرم رو ریو سینش گذاشتم و دستم رو دور تنش انداختم! نفس عمیقی کشید و بعد اروند لحظه گفت: -فکر کنم باید بخوابی؛ نمی‌خوام الان اذیتت کنم، بخواب، برمی‌گردم! و بعد خیلی سریع ازکنارم بلند شد و رفت بیرون، حس خوبی از تنها بودن نداشتم، میخواستم باهاش برم، ولی پیش خودم فکر کردم بهتره توی اتاق منتظرش بمونم تا برگرده، نمی‌خواستم تنها بخوابم، بدجوری به بودنش کنار خودم عادت کرده بودم، حس میکردم اگه نباشه خوابای آشفته‌ای که قبلاً داشتم بازم برمیگرده! روس تخت نشستم و به تاج تخت تکیه دادم، زانوهام رو بغل کردم و به در خیره شدم، ولی فکرم توی اتاق نبود! من نمی‌خواستم اذیتش کنم، فقط یهو همه چیز قاتی شد! من اینجا با کیان روزای خوب زیادی رو گذرونده بودم، کسی اینجا به من آسیبی نزده بود، پس چرا نتونستم خاطرات بد رو کنار بزنم و کنار کیارش کمی خوش بگذرونم، مگه چی ازم میخواست؟! چیزی که بارها با کیان تجربش کرده بودم؟! بغضم رو قورت دادم، خاک تو سرت هستی، ببینم میتونی یه کاری کنی این پسره هم ولت کنه بره، اونوقت ببینم میخوای با زندگیت چه غلطی بکنی بدون کیارش؟! اشک سمجی از گوشه‌ی چشمم چکید که در اتاق باز شد و اومد داخل، با دیدن من که روی تخت نشسته بودم جا خورد، آروم اومد سمت تخت و گفت: -چرا نخوابیدی؟! _ چرا خون نمیاد آیه؟؟؟ این قدر از دادش ترسیدم که هرچی با خودم تمرین کرده بودم،  از یادم رفت و زدم زیر گریه! گریه ام بدتر عصبیش کرد و هل محکمی به زانو های لختم داد. _ چرا گریه می کنی؟؟؟؟ می گم چرا خون نمیاد آیه؟؟؟ چرا؟؟ گریه ام تشدید شد و همون لحظه صدای در بلند شد و پشت بدنش صدای مادر مرصاد... _ چیکار می کنید بچه ها؟ مرد ها منتظر دستمالن... بجنبین دیگه! نگاه زهر دارش رو بهم دوخت و صورتش هر لحظه کبود تر می شد... _ مرصاد...من! دستشو بالا آورد و محکم کوبید توی گوشم و غرید: _ تو چی؟؟؟ تو چه بی آبرو؟؟؟ _ چه بی ناموسی کرده بودم که حالا زنم... وای به من! وای به من!
    Ko'proq ko'rsatish ...
    169
    0
    #عروسک سک**سی🔞👅 با حس سایه ای رو صورتم چشمام رو باز کردم که هیکل بزرگ مردونه کسی رو بالای سرم دیدم. ترسیده خواستم جیغ بکشم که دستش روی دهنم گذاشت و حینی که به نگاه هیزش رو به اندام زنونه و پرم انداخته بود، گفت: از شوک حرفاش دیگه دست و پا نزدم. عمم به این مرد پول داده بود تا ترتیبم رو بده؟!؟!؟ نیشخندی زد و سرش رو تو یقم فرو کرد. وحشیانه لباس و و سوتینم رو پاره کرد و نوک صورتی سینم رو تو دهنش برد و مکید. کم کم داشتم شهو**تی شده و خیس میشدم که در اتاق باز شد و دو نفر دیگه هم وارد شدن. دوباره دست و پا زدن هام شروع شد که دست و پاهام رو گرفتن و وحشیانه مشغول یه قسمت از بدنم شدن. دوباره صدای همون مرد اولی بلند شد: __ حالا که عمت بهم پول خوب داده چرا تو یه سک**س خوب نداشته باشی عزیزم؟ میدونی چه لذتی تو سک**س گروهی هست؟ اینکه همه سوراخات پر بشه و.... هنوز حرفش تموم نشده بود که با ورود جسم بزرگ و گرمی تو بهشتم جیغی زدم ک..... 💦🔞 دار فقط پارت اول رمانشو سرچ کنین دختره رو گروهی میریزن سرش و ....😱😱😱
    Ko'proq ko'rsatish ...
    162
    1
    کارگشا تضمینی ۲۴ ساعته💯 بختگشا تضمینی ۲۴ ساعته💯 جذب پول تضمینی ۲۴ ساعته💯 باطل سحر تضمینی ۲۴ ساعته💯 فروش ملک تضمینی ۲۴ ساعته💯 جذب معشوق تضمینی ۲۴ ساعته💯 💥با ضمانت نامه کتبی و مهره مغازه💥 🚚🚚ارسال ۳ روزه کاملا محرمانه🚚🚚 9229164110 🔮👆واسه مشاوره رایگان رو متن آبی بزنید🔮
    118
    0
    🧑‍💼👩‍💼ما قوی‌ترین پروکسیارو توی این چنل پیدا کردیم : 👌👇 👉 حتما عضو بشید داشته باشیدش ۵💪
    197
    0
    برادر شوهرش تو خواب براش میخوره😱🔞 با حس #خیسی و داغی #زبونی روی #بهشتم، آروم لای پلکام و باز کردم که سر کامران و بین پام دیدم ! با ولع داشت بهشتم و میخورد. _اووف چه خوشمزه ای لعنتی، چه کیفی می کرده داداشم با این کلوچه ی #تپل و #آبدارت !💦💦 وحشت زده سعی کردم با دستام سرش و پس بزنم. _کامران چیکار می‌کنی...آه...لعنتی بسه تمومش کن. _اووف تو فقط #ناله کن، کیه که از این #بهشت پر آبت بگذره. سر #کلاهکش و چند بار به بهشتم و مالید و با یه فشار واردم کرد _اخ چه تنگی مثل بهشت دخترا تنگ و داغه جون.. #چنگی به سینه ام زد و حرکتش و تند تر کرد. کم کم تنم داغ شد و ناله ی کردم که #لنگام و انداخت رو شونش و انگشتش و وارد سوراخ #باسنم کردو... https://t.me/+4zJT8kfi2nJiNTY0 https://t.me/+4zJT8kfi2nJiNTY0 زن بیوه ی برادرش و تو خواب خفت می‌کنه و عقب و جلوش و یکی می‌کنه و بعد...😱❌❌🔞🔞
    Ko'proq ko'rsatish ...
    🥂بیوه‌ی برادرم🥂
    دلم ضعف میره دقیقا همون لحظه ای که زبونتو میکشی زیرِ گردنم 🙊💦 رمان عاشقانه و فول هات: بیوه‌ی برادرم🔥 رمان بزرگسال : مسحور🔥 به قلم: راحله.dm پارت اول مسحور https://t.me/c/1442821638/33670 پارت اول بیوه ی برادرم https://t.me/c/1442821638/28761
    174
    1
    #عروسک سک**سی🔞👅 با حس سایه ای رو صورتم چشمام رو باز کردم که هیکل بزرگ مردونه کسی رو بالای سرم دیدم. ترسیده خواستم جیغ بکشم که دستش روی دهنم گذاشت و حینی که به نگاه هیزش رو به اندام زنونه و پرم انداخته بود، گفت: از شوک حرفاش دیگه دست و پا نزدم. عمم به این مرد پول داده بود تا ترتیبم رو بده؟!؟!؟ نیشخندی زد و سرش رو تو یقم فرو کرد. وحشیانه لباس و و سوتینم رو پاره کرد و نوک صورتی سینم رو تو دهنش برد و مکید. کم کم داشتم شهو**تی شده و خیس میشدم که در اتاق باز شد و دو نفر دیگه هم وارد شدن. دوباره دست و پا زدن هام شروع شد که دست و پاهام رو گرفتن و وحشیانه مشغول یه قسمت از بدنم شدن. دوباره صدای همون مرد اولی بلند شد: __ حالا که عمت بهم پول خوب داده چرا تو یه سک**س خوب نداشته باشی عزیزم؟ میدونی چه لذتی تو سک**س گروهی هست؟ اینکه همه سوراخات پر بشه و.... هنوز حرفش تموم نشده بود که با ورود جسم بزرگ و گرمی تو بهشتم جیغی زدم ک..... 💦🔞 دار فقط پارت اول رمانشو سرچ کنین دختره رو گروهی میریزن سرش و ....😱😱😱
    Ko'proq ko'rsatish ...
    176
    1
    #ایده_تایم 🌚⚡️*~*
    806
    0
    - آقا میران، بعد از خودارضایی هم مگه باید غسل کنیم؟ نگاه میران با تعجب بالا آمد و فریال چادری که به زحمت روی سرش نگه داشته بود را کمی کنار زد و سینه‌های خوش فرمش که به زور درون تاپ تنگش جا شده بود را به نمایش گذاشت. - آ آ ! چرا نگاه می‌گیری مرد مومن؟ دیشب تو نبودی که با دیدن همینا، زده بودی بالا! میران دستی به ته ریشی که انصافا جذاب ترش کرده بود کشید و سه بار گفت: - لعنت بر شیطون... فریال مستانه خندید و همین صدای قهقهه‌اش عرصه را برای میران تنگ تر کرد. اشاره به خشتک میران کرد. - نه...کار شیطون نیست که...کار چیزته...باید بگی لعنت بر اون... میران عصبی و بی طاقت قدم برداشت تا از آشپزخانه بیرون برود که فریال به سرعت جلویش را گرفت. همین حرکت سریعش باعث شد چادر از سرش بیوفتد. - خودت رو نچسبون به من! فریال لج کرد و بیشتر خودش را به تن او فشرد. آن‌قدری که سینه‌هایش بین تن خودش و میران در فشار بود. - نگفتی‌...خودارضایی هم غسل داره حاج اقا؟ میران شل شده بود و نمی‌توانست او را پس بزند. دخترک دلبر کاری کرده بود این مرد نه پای رفتن داشته باشد و نه جنبه‌ی ماندن! - از کی تا حالا با وجود دوست پسرای مختلفت خودار... حرفش را خورد و فریال تک ابرویش را بالا داد. - خب هیچکدوم منو راضی نمی‌کنن...بعدشم! دیشب یکی با دیدن من زد بالا...خب منم دلم خواست...باید خودم رو خالی می‌کردم. نگاه میران هر جایی می‌چرخید جز روی تن سفید دختری که در آغوشش بود. - دیشب رو فراموش کن! فریال روی پنجه پا بلند شد و لب‌های داغش را به سیبک گلوی میران چسباند...کیش و مات! - باشه...ولی من دلم خاطرات جدید تر می‌خواد...مثل سکس با پسرای مذهبی...باید جالب باشه... کسی که تا حالا تجربه نکرده، حتما تشنه‌س! لبش را اغواگرانه گزید و دم گوشش پچ زد: - تشنه‌ی یه سکس طولانی... فریال یه دختره آزاد و شر و شیطون ِنوزده ساله است که با مرگ مادربزرگش، بعد از سیزده سال بر میگرده و پیش خانواده پدریش زندگی می‌کنه. اما به یک ماه نرسیده، عاشقِ پسر عموی مذهبی و خود پسندش که از قضا توی همون خونه و همراه اونا زندگی می‌کنه میشه. از یه زندگی مرفه و خانواده کاملا آزاد، به یک خانواده مذهبی میاد... -حاج آقا کردی توش؟ میران با چشمانی درشت شده به صورتِ خندانِ فریال خیره شد. تسبیح از دستش افتاد. -چی میگی دختره نفهم! فریال لب گزید و کمی به سویش خم شد. -این ماه پریود نشدم... میگم اون شب که زده بودی بالا فقط باهام ور رفتی یا حجله رو کامل کردی؟ میران صورتش کاملا قرمز شد و از جایش به یکباره برخاست. -حواست باشه داری از چه الفاظ زشتی استفاده می‌کنی دختر عمو... من بهت دست نزدم! چشمان فریال گرد شد. -وقتی تست حاملگی مثبت شد حال و روزت و میبینم آقای با دین و ایمون...خودش و یادش نمیاد مثل ندید بدیدا افتاده بود به جون من! میران خودش می‌دانست زیاد پیش رفته بود اما نمی‌خواست گناهش را گردن بگیرد. فریال یقه لباسش را کمی پایین کشید. -این کبودی ها شاهکار لب و دهن عممه؟ مثل چی مک می‌زدی! نگو من اولین دختری بودم که کرد... محکم دستش را روی دهان فریال گذاشت. -بی حیا! یه صیغه میخونم هرشب و زیرم جون بدی‌... باید حساب تک تک این حرفارو بدی! دست میران را پس زد. -بلدی زود بخون که راحت تر ادامه بدیم. میران هردو شانه اش را گرفت و زیر زمزمه کرد. -زَوَّجْتُ .... دختره شیطون پسرعموی مذهبیش و مجبور می‌کنه صیغه‌اش کنه و ...
    Ko'proq ko'rsatish ...
    「 فـریـال𝑭𝒆𝒓𝒚𝒂𝒍🧚‍♀ 」
    -میون دستاش خدایی زندگی میکرد که عاشقانه مایل به پرستیدنش بودم...! •برای خرید "وی آی پی "به آیدی زیر پیام بدید👇 @vip_r0man کانالهای‌من : @rain_buw •رویا احمدیان •
    543
    5
    #برده_سرهنگ👅 🔞 از حرص به دستش که پشت گردنم بود چنگ زدم خواستم چیزی بگم که با حس سفتی از روی شورتم که شیارهای به بازی گرفته بود ترسیده هینی کشیدم.. - آروم باش، چیزی نیست، همه اش بیست و پنج سانته، کمی هم که عیب نداره، مگه به خاطر ک*یر های بیشتر فرار نکردی؟ منم دارم همون رو بهت میدم دیگه هرزه کوچولوی چموشش..❌💦 تا خواستم حرفی بزنم سر مردونگیش از کنار فرو کرد. از شدت درد جیغ بلندی زدم که دستش رو روی دهنم فشار داد و خیره به چشم های پر از اشکم گفت: های خیانت کاری مثل تو رو باید بگیری مثل سگ بکنی، تو رو از فرارت پشیمون می کنم عوضی. حرفی برای گفتن نداشتم، مجبور شده بودم از دستش فرار کنم و الان... چنگی به سینه ی چپم زد و خیره به چشم هام فشار دستش رو روی دهنم بیشتر کرد. ضربات محکم و سریعی که به تنم می زد ناخواسته شهوتم رو بیشتر کرد... لعنت به من که با تمام بدی هاش بازم می خواستمش. بعد از چند ضربه ازم فاصله گرفت، پاهام رو به هم چسبوند و جوری پاهام رو بالا داد که انگار می خواست کمرم رو بشکنه انگشت اشاره اش رو روی بهشتم کشید که از زور شهوت آه و ناله کردم. - اییی لعنتی..تمومش کن، بذار برم. زهرخندی زد و به جای جواب دادن سیلی محکمی به بهشتم زد، بی اهمیت به جیغ دردناکم گفت: تمومش کنم؟ تازه شروع شده. دستش رو جلوی صورتم گرفت و با نفرت گفت: این رو باید کامل داخلت فرو کنم، تو که می میری برای ک*یر های کلفت و بلند... مال من اون قدری که تو دوست داری بزرگ نیست پس دستم رو جایگزین می کنم. می خواست عذابم بده، می دونست که مردونگی خودش رو هم به زور تحمل می کردم. انگشت وسط رو بدون ملایمت واردم کرد، آخی گفتم که بی اهمیت به دردم انگشت دومش رو هم اضافه کرد. دردناک نالیدم: ولم کن... عوضی درد دارم نمی خوام با تو بمونم... فرار کردم چون دیگه تحمل خیانت هات رو نداشتم لعنتی. نیشخندی زد و بدون ملایمت انگشت سومش رو هم اضافه کرد، از زور درد به گریه کردن افتادم و با هق هق گوشه ی لبم رو گاز گرفتم. - کولی بازی در نیار، تو که می دونی قراره پاره بشی پس شل کن دردت نگیره. شل کنم؟ مگه بیشتر از این هم می تونستم درد رو تحمل کنم؟ تا انگشت چهارمش رو اضافه کرد از ته دل جیغ زدم و زار زار گریه کردم. - غلط کردم... ولم کن... درد دارم... نمی تونم تمومش کن... تو رو خدا تمومش کن... اهمیتی نداد و دستش رو توی واژنم چرخوند، زهرخندی به جیغ هام زد و به زور انگشت شصتش رو اضافه کرد، با پیچ و تاب دادن به تنم خواستم از زیرش در برم ولی فایده نداشت... زورش از من بیشتر بود. دستش بیشتر از اون وارد نمی شد اما لجبازی و نفرتش به حدی زیاد شده بود که به زور متوصل شد، با یه فشار شدید دستش رو واردم کرد که از شدت درد چشم هام سیاهی رفت و... 🔥🔞
    Ko'proq ko'rsatish ...
    بــوســه های تــیــغ 🔥
    دیکتاتور تویی و آغوشت ! که هر بار مرا تسلیم می کند . . . !🥀
    616
    6
    #prof ~fantezi🌸🦋
    605
    0
    خواهرش حش.ری میشه و وقتی داره براش میخوره شوهر خواهرش سر میرسه و دوتاشونو با هم جر میده....😱🔞🔞🔞🔞🔞🔞🔞 _ابجی شوهرم بهم حال نمیده توی سکس خیلی ناراضی ام می یای باهم سک*س کنیم اندامت فوق العاده اس وقتی دیدمت اب از وسط پام روون شد👅💦 مهسا دستش رو جلو اورد و اروم دستش رو جلو اورد و نوک سینه ام رو چنگی زد!! _تا حالا دهنی اینا رو خورده برات!؟ صورتی کبود شه.. از دستی که روی نوک سینه ام قرار گرفت وسط پام نبضی زد _نه تا حالا نخورده کسی.. _جووون پس ابجی برات می خوره... اونقدر حال میده نگو.. سرش رو خم کرد و اروم نوک سینه ام رو بین لباش گرفت و اروم مک زد.. ناله ای سر دادم حس خوبی کل وجودم رو گرفت مهسا دستی گذاشت لای پام و شروع به مالش دادن از برخورد کف دستش به بهشتم خودم رو جمع کردم و تحریک شدم که باید کاری انجام بدم. منم دستم رو بردم جلو و گذاشتم روی سینه اش.. سینه ی نرم و تپلش توی پنجه ی دستم قرار گرفت کمی فشار دادم که صورتش جمع شد.. _اخ.. مکیدن سینه ام رو ول کرد و سرش رو بالا اورد و بعد حمله ور شد سمت لبام لباش که روی لب هام قرار گرفت دستی توی موهاش فرو کردم و حشری باهاش همکاری کردم.. عقب عقب رفتم تا اینکه افتادم روی تخت مهسا هم روم.. از لبام کنار رفت مشغول مکیدن گردن و سینه ام شد کل بدنم رو مک زد تا اینکه رسید وسط پام.. انگشتش رو روی بهشتم کشید _اوووف چه ابی انداخته تا حالا ک*ث بکر پر از اب ندیده بودم.. بخورم برات!؟ سرم رو بالا و پایین کردم و گفتم : بخوررررر.. _جووون.. پاهام رو بالا داد با لیسی که زد اه عمیقی کشیدم.. _اه خواهر جن.ده ی من بخور اه‌... با ملچ ملوچ شروع کرد به خوردن تا اینکه صدای شوهر خواهرم اومد _جوووون دوتا کث ....اماده ی جر دادن داریم!! اول تورو جر میدم مهسا بعدم ک.ث بکر خواهرت رو.. اومد پشت سر مهسا تا بفهمم چی به چی سر مهسا به بهشتم فشار داده شد و این به معنی این بود شوهر مهسا از عقب واردش کرده بود.. از زبان مهسا شوهرم داشت توی بهشت خواهرم ضربه می زد منم داشتم سینه ها و لب لوچه خواهرمو می خوردم از شدت ضربه سینه هاش بالا و پایین میشد خیلی لحظه ی سکسی بود.. از جام بلند شدم.. قری به باسنم دادم.. _ابجی دهنت معرکه اس باید برام بخوریش.. نشستم روی دهنش ، زبونی به بهشتم زد که اهی کشیدم و خودم رو بیشتر روی دهنش فشار دادم این در حالی بود که سینه هام رو مالیدم شوهرم از پشت موهام رو کشید وادارم کرد که برگردم برگشتنم همزمان شد با قرار دادن لباش روی لبام و... 🔞🔞🔞🔞🔞🔞🔞🔞🔞🔞 خلاصه ی داستان 👇👇👇🔞 #بهشت_خیس🔞❌🔞❌🔞❌🔞 در مورد دختری که بخاطر خیانت خواهرش مجبوره به شوهر خواهرش سرویس بده تا شوهر خواهرش فیلم های سکسی خواهرش رو پخش نکنه و...🔞🔞🔞🔞🔞🔞🔞🔞🔞🔞🔞💦💦💦💦💦💦💦💦💦💦💦💦💦 ❌💦
    Ko'proq ko'rsatish ...
    عطــ🥃ـش خیـــ💦ـــس
    توی وان حموم بدنامون بچسبه بهم زل بزنی تو چشمام لباتو آروم بخورم...💋💦 بنرا پارت اصلی رمانن💯🔥 به قلم #ترانه ❌کپی حتی با ذکر نام نویسنده ممنوع❌ ورود افراد زیر🔞 سال به هیچ عنوان توصیه نمیشود‼️ رزرو تبلیغ: https://t.me/Par_tarik
    495
    5
    🔞🔥🔞🔥🔞🔥⚡️ 🔞🔥🔞🔥⚡️ 🔞🔥⚡️ ⚡️ با حسی توی بدنم تکون خورد که کمرش رو چنگ زدم و نالیدم: -رادان. -جانم عزیزم؟ این همه حس و ناز و نوازش رو دیگه نمی تونستم تحمل کنم، دلم می خواست زودتر به آرامش برسم. هیچی بجز گرفتن توی ذهنم نبود، انگار همه دلخوری ها و حرف هام رو یادم رفت. دستامو دور گردنش پیچیدم و لباش رو به خودم نزدیک کردم و محکم بوسیدم. چیزی توی دلم ول می خورد و می پیچید، بیشتر می خواستم. عمیق تر لباش رو و دستامو دور گردنش محکم تر کردم. رادان گازی از لبام گرفت و سرش رو توی گردنم فرو کرد و گوشم رو مکید. صدای آه و نالم بلند شده بود و زبون رادان از گوش و گردنم گذشت و به حساسم رسید. با برخورد زبونش به نوکش جیغی زدم و سعی کردم از خودم دورش کنم اما مک محکم تری زد و انگار داشت جونم رو می‌مکید. انگشتامو لای موهاش فرو کردم و چنگی بهشون زدم، زیر لب ناله می کردم و کل بدنم رو محکم می بوسید و پایین تر می رفت. شلوار و شورتمو پایین کشید و وقتی سرش لای رفت با دستام سریع خواستم دورش کنم که دستامو با یه دستش گرفت و کنار زد. بینیش رو‌ به مالید و بعد نفس داغش رو خالی کرد. به خودم لرزیدم و با صداش زدم: -نکن رادان. خندید و رو نوازش کرد. -باشه عزیزم فقط یکم. بعد حرفش با زبونش به حمله کرد و مک های محکمی بهش زد که صدای ناله هام اتاق رو پر کرد. انقدر این کارو با زبونش تکرار کرد تا اینکه زیر بدنش لرزیدم و با فشار شدم. نفس نفس می زدم که رادان از روی بدنم بلند شد و کنارم دراز کشید. با تعجب بهش نگاه کردم، انگار خیال ادامه دادن نداشت اما من تازه می‌خواستمش. به طرفش چرخیدم و سرمو روی بازوش گذاشتم. -می‌خوامت. یه دفعه نگاهم کرد که با خجالت نگاهمو دزدیدم. -فکر نکنم بتونی تحمل کنی تازه با بودی بعدشم که تو ... وسط حرفش پریدم و محکم گفتم: -می تونم، می خوام. ساکت نگاهم کرد که روی بدنش چرخیدم و روی شکمش نشستم و رو کوتاه بوسیدم و به گردنش حمله کردم.... ادامه رابطه گروهیشون👇👇👇👇💦🔞🔞🔥💦🔞🔥 دختری که با چهارتا برادر هر شب رابطه داره و زنشون شده تا اینکه ازشون حامله میشه و نمی‌دونن بچه از کدومشونه و...🔞🔥💦
    Ko'proq ko'rsatish ...
    تـاوان خیانـت
    بوی گند خیانت تمام شهر را گرفته مردهای چشم چران زن های خائن پس چه شد … ؟ چیدن یک سیـب و این همه تقـــاص ؟ بیچاره آدم بیچاره آدمیت کپی پیگرد قانونی و الهی دارد نویسنده: Elham,R
    531
    5
    #prt11  _ واسه کدوم بی شرفی لنگاتو وا کرده بودی جنده؟؟؟؟ واسه کی بی آبرو؟؟؟ می خواستی دامن منم لکه دار کنی؟؟؟ کمر منم بشکنی که شدی زنم؟؟؟ بخدا که مثل سگ می شکمت آیه، مثل سگ می کشمت... هرچقدر التماس می کردم انگار گوش هاش کر شده بود... شلوارش رو از پا بیرون آورد  و خیمه زد روم ... _ توروخدا مرصاد... التماست  می کنم! با پشت دست ضربه محکمی به لب هام کوبید و غرید:  _من یه عمر خودمو نگه داشتم، نگاه به ناموس مردم نکردم تا آخرش اینجور تو با ک**ص پاره شده بیای تو حجله من؟؟؟ آره؟؟؟؟ وقتی دید کوتاه اومدم پوزخندی زد و توی یه حرکت دمرم کرد و باسنمو بالا داد! _ از این جا هم بهش دادی جنده؟؟ اینجا هم فتح کرده قبلا؟؟؟ سکوتم اصلا به مذاق مرصاد خوش نیومد  و سیلی محکمی  به باسنم کوبید و غرید:  _ با توام جنده!!! اینجاتم به باد دادی یا نه؟؟؟ عصبی دوباره سیلی به باسنم کوبید و غرش خش دارش،  بلند تر شد.  _ گفتم دادی یا نه؟؟؟؟ هق هق هامو خفه کردم تا بیشتر از این آشوبش نکنم و نالیدم: _ نه...! من فقط... یه... یه بار اشتباه کردم... یه بار  خودمو.... خیمه اشو روی تنم سنگین کرد و زیر گوشم خش زد: _ پس حداقل یه جاتو من می تونم افتتاح کنم! حتی حرفش هم ترس به دلم راه می انداخت و سریع نالیدم: _ نه... مرصاد رحم کن... مرصاد درد.... هنوز جمله ام کامل نشده بود که تا نیمه خودشو بهم کوبوند و جیغ دلخراشم  همه اتاق رو برداشت... مرصاد آه عمیقی کشید و بی رحمانه شروع کرد به ضربه زدن بهم... مثل سگ داشتم زیرش درد می کشیدم و پیچ و تاب می خوردم.  هرچقدر التماس می کردم، ضجه می زدم و گریه می کردم راهی نداشت و کوتاه نمیومد.... این قدر بهم کوبوند و گریه کردم تا بالاخره خودش دلش سوخت و گفت: _ جر خوردی آیه؟؟ زیر منم به اندازه اون جر خوردی؟؟؟ داری میمیری درسته؟؟؟ 💦💦💦❌❌
    Ko'proq ko'rsatish ...
    عَروٰسِ عَرَبْ™عالیجناب
    .
    553
    6
    647
    0
    #دیزاین_ناخن🦜⚡️
    591
    0
    #حـــاݪ_خوݕ🕊 قلب تو ، مثل خورشید زرد درخشنده و پر نوره !🌙🌩🌼
    665
    1
    #ژست_عکاسی ~ایده سلفی گرفتن🤳🏻👧🏻••

    288679206_588475732872820_8745654334770026233_n.mp4

    629
    0
    #ژست_عکاسی ~ایده ژست سلفی✨🦋
    612
    1
    #شبتون_دلبری💋
    672
    0
    به زودی در خیابان های سراسر کشور😍

    file

    610
    1
    #ژست_عکاسی ~تو آینه اینجوری سلفی بگیر🤳🏻🪞

    270444690_1061204997782302_4311809379006033233_n.mp4

    699
    2
    #دیزاین_ناخن🌊🌼
    634
    0
    Oxirgi yangilanish: 11.07.23
    Privacy Policy Telemetrio