Xizmat sizning tilingizda ham mavjud. Tarjima qilish uchun bosingEnglish
Best analytics service

Add your telegram channel for

  • get advanced analytics
  • get more advertisers
  • find out the gender of subscriber
Kanal joylashuvi va tili

auditoriya statistikasi آوای توکا| میم.دشتی

باقی اثار: فاخته ( انلاین) پتیاره ( انلاین) 
27 3660
~0
~0
0
Telegram umumiy reytingi
Dunyoda
31 912joy
ning 78 777
Davlatda, Eron 
5 356joy
ning 13 357
da kategoriya
854joy
ning 1 674

Obunachilarning jinsi

Kanalga qancha ayol va erkak obuna bo'lganligini bilib olishingiz mumkin.
?%
?%

Obunachilar tili

Til bo'yicha kanal obunachilarining taqsimlanishini bilib oling
Ruscha?%Ingliz?%Arabcha?%
Kanal o'sishi
GrafikJadval
K
H
O
Y
help

Ma'lumotlar yuklanmoqda

Kanalda foydalanuvchining qolish muddati

Obunachilar sizning kanalingizda qancha vaqt turishini bilib oling.
Bir haftagacha?%Eskirganlar?%Bir oygacha?%
Obunachilarning ko'payishi
GrafikJadval
K
H
O
Y
help

Ma'lumotlar yuklanmoqda

Hourly Audience Growth

    Ma'lumotlar yuklanmoqda

    Time
    Growth
    Total
    Events
    Reposts
    Mentions
    Posts
    Since the beginning of the war, more than 2000 civilians have been killed by Russian missiles, according to official data. Help us protect Ukrainians from missiles - provide max military assisstance to Ukraine #Ukraine. #StandWithUkraine
    میکائیل به جرم نکرده توسط پدرش میوفته زندان بعد از چندسال از زندان بر میگرده تا از باباش انتقام بگیره که با زن بابای جوونش گیسو روبرو میشه.....
    0
    0
    پارت جدید
    0
    0
    برادرم مرتکب قتل عمد می‌شه، اون هم قتل کی ؟ تنها اولاد ذکور حاج سیف الله ! مردك سه‌تا زن داشت و هفت سر عائله و همین یه دونه پسر از دار دنیا که اونم برادر نادون من کشت و افتاد زندان ! و منی که تا دیروز پتیاره لقب داشتم یک شبه شدم نورچشمی و تو سینی تعارفم زدن به حاج سیف الله که بشم زن چهارمش که یک ناجی پیدا شد این وسط...
    0
    0
    پارت جدیدمون
    0
    0
    - لبای تو حال میده بوسه‌ی فرانسوی... ترسیده به چشمهای سلیم نگاه کرد. - م... من باید برم خونه آقا. مرد پوزخند زد. - فکر کردی یادم میره زن بودی و به تختم اومدی؟ چشمهایش پر از اشک شد. - باکره بودم. مرد پاهایش باز کرد و به بین پایش اشاره کرد. - میتونیم کنار بیاییم، هنوزم با دیدنت عکس العمل نشون میدم پدرسوخته..‌. لب گزید که گرمی دست مرد را روی باسنش حس کرد و....
    376
    1

    AnimatedSticker.tgs

    191
    0
    _ خانومتون مورد تجاوز گروهی قرار گرفته؟ شما اطلاع دارید؟ اخمی به چهره نشاند و در جواب دکتر غرید: _ نه. دکتر عینکش را بالا فرستاد و با تعجب به یلدا که از شدت خونریزی روی تخت بی‌حال بود، نگاه کرد. به سمت امیر کیا چرخید و گفت: _ چیزی وارد خودش کرده؟ مثلا لوله یا شلنگ یا همچین چیزی؟ در حالی که از خشم نفس نفس می‌زد، باز هم کوتاه جواب داد: _ خیر! ابروهایش بالا پرید: _ پس چرا در این حد پارگی دارن؟ رسما بخیه لازمه طفل معصوم! نکنه توی ورزش ژیمناستیک یا همچین چیزی ضربه خوردن؛ درسته؟ نگاهی به یلدا و خونریزی شدید بین پاهایش انداخت و خونسرد جواب داد: _ نه...ازدواج با مردی که گرایش‌های خاص داره آسون نیست! با چشم‌هایی گرد شده نگاهش کرد. _ رابطه خشن داشته این طغل معصوم؟ خیره به دکتر فضول نگاه کرد و جواب داد: _ من میگم رابطه خاص! اخمی کرد و از پشت میزش برخاست. _ جناب این دختر شونزده هفده سالشه! رابطه جنسی ملایم هم بدنشو اذیت میکنه! چه بلایی سرش اوردی که مجبورم بخیه‌اش بزنم؟ کسی که زایمان طبیعی کرده در این حد بخیه نیاز نداره که این طفلک نیاز داره! حوصله جفنگیات دکتر را نداشت. از روی صندلی برخاست و به سمت یلدا رفت. از اول هم نباید به سوسول بازی‌هایش توجه می‌کرد. نگاهی به رنگ پریده یلدا انداخت و بی‌حوصله غرید: _ پد بذار تو شورتت، پاشو بریم. با گریه نالید: _ دارم میسوزم میگی پد بذار؟ دکتر به سمتشان آمد و با عصبانیت گفت: _ شما نمیتونی مریض منو همینجوری برداری ببری جناب! به سمت دکتر چرخید و فریاد زد: _ کدوم پفیوزی میخواد جلومو بگیره که زنمو نبرم خونه؟ به سمت یلدای ترسیده چرخید. _ پاشو یلدا! پاشو تا اون روی سگم بالا نیومده! دکتر جلوی یلدا ایستاد و این بار آرام تر مخالفت کرد. _ از خون‌ریزی میمیره! باید بخیه‌اش بزنم. بعد ببر زنتو! نگاهی به چشم‌های مظلوم یلدا انداخت و غرید: _ درست کوک بزن که دفعه دیگه پاره نشه! سپس خشمگین از مطب خارج شد. بعد رفتن امیر کیا، دکتر به سمت یلدا چرخید. _ واقعا شوهرته؟ بغض کرده لب زد: _ آره. _ خیلی ازت بزرگتره که! دو برابر توعه دخترجون! چرا قبل ازدواج به رابطه جنسی با همچین آدمی فکر نکردی؟ بدن تو آمادگی پذیرش اونو نداره! لبش را روی هم فشرد و بغضش را پنهان کرد. دکتر که از بدبختی های او باخبر نبود‌. _ یکم میسوزه عزیزم. اما باید تحمل کنی! هرجور شده باید جلوی خونریزیتو بگیرم. لب‌هایش را از درد گاز گرفت و سرش را بالا پایین کرد. همین که سوزش را به بین پاهایش زد فریادش به هوا خواست. _ آییییی مامان!!!!! طولی نکشید که در اتاق باز شد و امیر کیا داخل آمد. _ چیکارش کردی ؟ دکتر هراسان نگاهی به امیر کیا انداخت. _ هیچی جناب دارم بخیه میزنم! نگاهی به سوزن توی دستش انداخت و فریاد زد: _ این رسما سوزن لحاف دوزیه! چه غلطی داری می‌کنی ؟ یلدا که فاصله‌ای تا بیهوشی نداشت، دست امیر کیا را گرفت و لب زد: _ از شر من خلاص شدی امیر کیا...حالا با وجدان راحت برو دخترعموم و عقد کن....
    Ko'proq ko'rsatish ...
    ✨° | مُـ‍ـــخَـدِر |°✨
    هاله نژادصاحبی📝 📚روزهای مسموم 📚وامق 📚نجیب بی آبرو 📚دلفریب 📚باغ آلبالو 📚زخمی سنت 📚آبان 📚مخدر
    1
    0
    ⁠ - یکیو پیدا کنید اخر هفته بریم خواستگاریش. خودم رو به کابینت تکیه می‌دم تا سقوط نکنم. شوهرم داره اینو میگو! - خیر باشه مادر برای کی؟ - خودم! لیوان از دستم کف آشپزخونه رها میشه ولی بی توجه به هزاران تیکه شدنش قدم برمی‌دارم تا برم نزدیک بهتر بشنوم. - می‌خوای سر زنت هوو بیاری عماد؟ می‌فهمی چی میگی؟ بس نبود این همه کتکش زدی؟ حالا می‌خوای هوو بیاری سرش؟ - بچه می‌خوام مادر من بچه!!!! اینو دماغشو بگیری میمیره دکتر گفته بچه‌اش نمیشه یکیو بگیر برام بچه بیاره. نمی‌تونم ساکت بمونم… نمی‌تونم بشینم و شاهد بدبختیام باشم. پاهای خونیم رو که از روی خرده لیوانای شکسته رد شدم و دارن می‌سوزن رو سرامیکا می‌ذارم و دردشو حس نمی‌کنم. من عاشق عماد شدم… عاشقش بودم که زنش شدم. زیر مشت و لگداش خورد شدم و دم نزدم… - می‌خوای سرم هوو بیاری؟ اشکم رو صورتم سُر می‌خوره. بی تفاوت میگه: - توی کاری که به تو ربط نداره دخالت نکن. مشتم رو می‌زنم به سینه‌ام: - شوهرم میخواد زن بگیره به من ربط نداره؟ بچه می‌خوای؟ آره بچه‌ام نمیشه… چرا؟ یادت میاد چرا؟ - غزل دهنتو ببند تا گل نگرفتمش! - عماد مادر… با تشر به مادرش میگه: - گفتم دخالت نکن. یه قدم به سکتم برمیداره و میگه: - دیگه داری حالم رو به هم می‌زنی. یه نگاه به ریخت و قیافه‌ی خودت کردی؟ آدم رغبت نمی‌کنه تو صورتت نگاه کنه بدبخت. گریون کبودیای روی دستامو نشون میدم و میگم: - کی این شکلیم کرده؟ کی؟ همین دیروز با کمربند نیوفتاده بودی به جونم؟ همه‌ی تنم درد می‌کنه بی انصاف! انقدر کتکم زدی که دیگه نمی‌تونم مادر شم. من عاشقت بودم عماد! می‌فهمی چقدر دوست داشتم؟ - لیاقت کادر شدن رو نداشتی! خم میشم و از زیر پاهای خونیم یه تیکه شیشه‌ی شکسته برمیدارم و روی رگ دست چپم میکشم و میگم: - هیچ‌وقت نمی‌بخشمت عماد… هیچ‌وقت. تازه متوجه خون‌های کف خونه و رگ دستم که پاره شده میشه. - چی‌کار کردی غزل؟ چه خاکی به سرم ریختی؟؟؟؟؟ صدای فریادش قبل از بسته شدن چشمام آخرین چیزیه که می‌شنوم: - غلط کردم غزل من…. غلط کردم!!!!
    Ko'proq ko'rsatish ...
    -
    1
    0
    _دارم از درد میمیرم ترو خدا کلاس و زودتر تمومش کن .. مطمئن بود محال است پیامش را در کلاس ببیند و اگر هم میدید محال بود کلاسش را به خاطر او کنسل کند درد در دلش میپیچد که باعث میشود بی طاقت سرش را به میز تکیه دهد.. ستاره خود را روی صندلی جلو میکشد.. _اگه حالت خوب نیست میخوای از استاد اجازه بگیرم ببرمت بيرون.. _اجازه نمیده .. _اگه حالتو ببینه شاید اجازه بده.. پوزخندی به خیالات خام رفیقش میزند.. او حتی حاضر نمیشد به خاطرش کلاس را چند دقیقه زودتر به اتمام برساند.. با درد نگاهی به قامت بلند و عضلانی اش در آن کت و شلوار رسمی می اندازد.. با جدیت و اخمی غلیظ سخت مشغول درس دادن بود.. هیچکس خبر نداشت که او همسر صیغه ای استادی است که کل دخترهای دانشگاه برایش بال بال میزنند.. دختر درسخوان و شاگرد اول دانشگاه که مجبور بود برای گرفتن بورسیه؛ معشوقه ی استاد آریا با تمایلات و فانتزی های عجیب و رفتارهای خشونت آمیزش در سکس شود انگار جانش کم کم به لب میرسید .. هنوز دوساعت تا پایان کلاسش مانده بود.. ستاره نگران شانه اش را تکان میدهد.. _ماهک خوبی..؟ حتی نای جواب دادن هم نداشتم.. _چه خبره اونجا..؟ صدای سام رعشه به تنش مینشاند.. _استاد خانوم سعادت حالش خوب نیست انگار.. یکی از دانشجو ها بلند این حرف را میزند و سام است که با اخم به سمتشان می آید.. _چیشده..؟ نگاهش روی ماهک ثابت میشود و با دیدن صورت رنگ پریده اش به طرفش پا تند میکند.. دخترک از درد زیاد از حال رفته و پخش زمین میشود.. سام به طرفش خیز برمیدارد و با کشیدن او در آغوش مانع برخورد سرش با زمین میشود.. _ماهک..ماهک..چشمات و باز کن دانشجوها شوکه به استاد خشن و سردشان که چگونه یکی از شاگردانش را در آغوش گرفته نگاه میکنند.. سام فریاد میزند.. _چرا وایستادین بر و بر زل زدین به من اورژانس خبر کنید.. یکی از دخترها که شیفته ی سام بود با دیدن ماهک در آغوش سام از شدت حسادت فوراً از کلاس بیرون میزند و با مأموران حراست برمیگردد.. _اوناهاش همون دختره است .. خودش و تو بغل استاد زده به موش مردگی آخه این کار درسته..؟ اینجا دانشگاست مثلاً.. _جناب آریا این کارتون غیراخلاقیه و دور از قوانین دانشگاه.. اون دانشجو رو ول کنید چندتا از خانومای حراست و خبر کردیم بهشون رسیدگی میکنن.. _این ..این خون چیه..این بلا رو من سرت آوردم..؟ به خاطر دردایی که هر شب بهت دادم..؟ به خاطر تمایلات وحشیانم تو رابطه است آره..؟ صدای مامور حراست مثل مته در گوشش سوت میزند.. _آقای آریا شما استاد این دانشگاه و الگوی بقیه اید درست نیست که جلوی چشم بچه ها دانشجوتون رو بغل گرفتید .. با فریاد بلندش مردک لال میشود و کل کلاس در بهت فرو میرود.. _خفه شو بیشرف کدوم دانشجو ..زنمه کثافت .. زنمه آشغال..تو و این دانشگاه کوفتیت باهم برید به درک.. جسم بی جان دخترک را روی دست بلند میکند و در حالیکه به سمت در میرود مقابل چشمان حیرانشان فریاد میزند.. _ یکی به نگهبان بگه ماشینم و بیاره دم در .. زن و بچم دارن از دستم میرن.. به خدا اگه یه تارمو از سر زنم کم شه اینجارو آتیش میزنم.. یه عاشقانه ی غلیظ و ممنوعه..🔞❌ نگم از پسرش که با همون پارتای اول کلی کشته داده..😎🤫 یه کراشیه که نگوو..🤤
    Ko'proq ko'rsatish ...
    1
    0
    #پارت_1 زیر شکمم تیری می کشد، از درد ناله ای سر می دهم! - جان دلم حورا! ببخشید عزیزم امشب یکم خشن شدم. با نفس نفس به صورت خیس از عرقش خیره می شوم... - چیزی نیست عزیزم، با این حجم از خشونت این درد عادیه... نیش خندی میزند که چانه و گونه ی چپش چال می شود! در دل قربان صدقه اش می روم! دست به ته ریش خیس از عرقش می کشم. سرش را پایین آورده و روی بر امدگی سینه‌ام میگذارد، همزمان که تکانی به کمرش می‌دهد، با صدایی بم زمزمه میکند: - کاشکی امشب بشه! لبخندی کوچک کنج لبم نشاندم و بوسه‌ای پر تب و تاب روی شقیقه‌اش کوبیدم که کنار گوشم پر از حرص غرید: - یه راند دیگه بریم، امشب حتما بابا میشم! خنده‌ی دلبرانه‌ام را که دید با خماری دستی روی سینه‌هام کشید، خجالت زده کمی در خودم جمع شدم که گفت: - توله سگ همین الان زیزم داشتی آه و ناله میکردی! بعد سه سال هنوزم ازم خجالت میکشی؟ اوهومِ آرامی که از ته گلویم بیرون پرید وحشی ترش کرد‌ سنگینی اندامش را از روی تنم برداشت و جز به جز تنم را با نگاهی خمار بر انداز کرد. نگاهش را میان پایم کشاند و نیشخندی از خنده روی لبش شکل گرفت و گفت: - خیس کردی توله سگ من! حرفش را زد و خودش را به میان پایم فشار داد که صدای ناله‌ام بلند شد. لاله‌ی گوشم را به دندان گرفت و با خشونت گفت: - جان؟ یه بار دیگه منه خشنو تحمل کنی تموم میشه! حرفش را زد و رابطه‌ای پر تب و تاب دیگر برایم به ارمغان اورد. پارت یک رمانشه از دستش ندید🔞❌ .
    Ko'proq ko'rsatish ...
    1
    0
    اگه همه رفتید لینکو بردارم این رمان خصوصیه تبلیغات هم نداره فقط برای یه عده بخصوصی نوشته میشه نشر عمومی نداره
    169
    0
    رمان جدید نویسنده
    20
    0
    - چته قربونت برم چرا اینقدر غر میزنی شما؟ با درد شکممو فشار میدم و توی بغلش میچرخم - درد دارم.. دستش که روی باسن برهنم میچرخه چشمام گرد میشه و تنم منقبض - چ .. چیکار می کنی ؟ - جونم توله؟ تو که فکر نکردی ازت سیر شدم؟ خواستم بچرخم اما اجازه نداد و سیلی محکمی به باسنم زد - آخ.. من درد دارم.. دستشو از بین پاهام عبور داد و با صدای بم شده کنار گوشم لب زد: - یکم دیگه تحمل کن خوشگلم زود تموم میشه..
    پتیاره
    دیگر اثار: آوای توکا ( انلاین) فاخته ( انلاین)
    128
    0
    - بیوه زن و این همه ناز و ادا ؟ بخور تا خودم به خوردت ندادم زنیکه! عین بید می لرزد و‌اشکش یکدم بندنمی آید ، حتی به آن برامدگی جلو شلوار برادر شوهرش نگاهم نمی کند. - توروخدا من حامله‌م ! از دم اسبی موهایش می گیرد. - به تخمم ! بخور می گم . هق می‌زند: - گفتی کاریم نداری! - گفتم زن دارم نشو قاشق نشسته زندگیم شدی زنم رفت حالا باید تاوان بدی! به محضی که حرفش تمام می‌شود خودش را توی دهان او می کوبد.
    1
    0
    -ار عقب نمیدم! گازی از لاله گوشم می گیرد. - مگه دست خودته که نمیدی ؟ می گامت وازلین هم نمیزنم ! بینی بالا می کشم . - نمیخوام بی اختیاری بگیرم ... از جلو کارتو بکن . - جلوت که چنگی به دل نمی‌زنه ، یه بچه گذشته توش دروازه غاریه برا خودش! شرم می کنم از بی چاک و دهنی این مرد. - نکردی که بدونی! - لازم نیست بکنم یه پا غاره برم دمش داد بزنم صدا می پیچه ...
    1
    0
    رمان های آنلاین نویسنده 👇
    پتیاره
    دیگر اثار: آوای توکا ( انلاین) فاخته ( انلاین)
    217
    0

    کدوم رمان انلاین نویسنده غیر از توکا رو می خونی و دوست داری؟

    پتیاره
    فاخته
    هرسه تاشو دوست دارم
    0
    Anonim ovoz berish
    160
    0
    پستون نداره😂😂 رمان جدید نویسنده آوای توکا👆
    68
    0
    - پستون نداری خدامرگم بده یه شکم بزایی چطور می خوای شیرش بدی؟! پیرزن دستش را کرده بود توی سوتینم و دست از سبک سنگین کردن پستان هایم برنمی داشت انگار آمده بود خرید نه خواستگاری . معذبم می‌کرد. - خانوم . - پسر من زن پستون گنده می پسنده .. صدای از آن سمت پستو آمد. - خودم مشت و مالش میدم بزرگ شه ننه ، کم بمالون تو ..پسندمه ..
    1
    0
    - چرا سوتینت و گذاشتی توی حمام؟ با چشم‌های درشت شده زمزمه کرد. - یادم رفته! با عجله خواست سمت حمام برود که دستش را چنگ زد. - سایز اضافه کردی توله سگ؟ چشمهایش را محکم بست. - لطفاً سلیم خان! قهقهه زد و دست داغش را به بین پای دخترک رساند. - حالا که داف شدی، ولت کنم عروسک؟ 🍑🔞
    1
    0
    پسندشه😂😂😂
    120
    0
    - پستون نداری خدامرگم بده یه شکم بزایی چطور می خوای شیرش بدی؟! پیرزن دستش را کرده بود توی سوتینم و دست از سبک سنگین کردن پستان هایم برنمی داشت انگار آمده بود خرید نه خواستگاری . معذبم می‌کرد. - خانوم . - پسر من زن پستون گنده می پسنده .. صدای از آن سمت پستو آمد. - خودم مشت و مالش میدم بزرگ شه ننه ، کم بمالون تو ..پسندمه ..
    1
    0
    ‍ - بدنتو برای امشب شیو میکنی عروس کوچولو! خصوصا قسمت بیکینیت! با حرص چشم غره ای به خودم توی آینه میرم و شیر حمومو میبندم - مردک عوضی دلشو برای امشب صابون زده که دنبال سفارش دادن زیر شورتمه! یکی نیست بهش بگه بدبخت تو قرار نیست امشب حتی اونجامو ببینی چه برسه به فکرای هوسناکت! ست لباس زیر سرخ و توری ای که مامان برام گذاشته بود رو برمیدارم و جلوی چشمام میگیرم - واقعا چرا باید اینو بپوشم وقتی هیچ جامو نمیگیره؟! دندون قروچه میکنم و به اجبار میپوشمون - نمیدونم وقتی مامان میدونه ازدواج ما قراردادیه و امشب هیچ اتفاقی نمیفته چرا اینا رو برام گذاشته؟! با تقه ای که به در حموم زده میشه دست از غر زدن برمیدارم - بله مامان؟ شیو کردم، لباس زیرایی که هیچ شباهتی به لباس زیر ندارن رو هم پوشیدم دیگه چیه؟ بدون هیچ جوابی دوباره در زده میشه که اینبار بدون توجه به نیمه برهنه بودنم در رو باز میکنم - دیگه چ... چشمام با دیدن اون گرد میشه و خشکم میزنه اما همین که نگاه داغشو روی بدنم حس میکنم تازه یادم میفته لباسی تنم نیست با خجالت و عصبانیت درو سریع میبندم اما حاجی دستشو روی در میذاره و جلومو میگیره - چیکار می کنی؟! - چنگ انداختنت برای منه رام شدنت برای مامانت گربه کوچولو؟ با فکر به اینکه تمام حرفامو شنیده لبمو میگزم که همون لحظه با یک فشار درو هل میده و با اومدن داخل حموم درو میبنده. - برو بیرون چی کار داری میکنی؟ قدم های عقب رفتمو جبران میکنه و با کوبیدنم به کاشی های بخار گرفته نگاه خمارشو روی لبم میچرخونه - میخوام قبل عقد کردن یکدور بکنمت! باید مطمئن بشم که عروس کوچولوم میتونه ارضام کنه یا نه؟! دستمو روی سینش میزارم تا هلش که یکهو گاز محکمی از لبم میگیره و با پاره کردن شورتم دستشو... - آخ خدا لعنتت کنه نمیتونم از درد روی وان بشینم چه برسه به اینکه بخوام سر سفره عقد بشینم! - شل کن عزیزم دارم ماساژت میدم! با خشم ویشگونی از رون پاهاش میگیرم که اونم با گازی که به گردن خونمردم میزنه جبران میکنه - آی.. عوضی.. دستشو از روی شکمم سمت پایین تنم میبره که با شدت روی دستش میزنم و از بغلش میام بیرون - تا قبل از اینکه خانوادم سر نرسیدن برو وگرنه تضمین نمیکنم بابام پوستتو نکنه! نیشخندی میزنه و با کشیدن دستم به طرف خودش دوباره منو توی بغلش میندازه. - ولی من میگم یک راند دیگه هم لازمه تا بهتر بشناسمت دهن باز میکنم تا جیغی بکشم که با کشیدن لبم داخل دهنش نمیزاره و همزمان با ضربه ای که به رونم میزنه منو زیر خودش میکشونه و ... قبل از عقد دختره رو مجبور میکنه دو بار با هم رابطه داشته باشن😱 طوری که وقتی همه سر عقد میبینن دختره چقدر روی صندلی تکون میخوره و همش ناله میکنه میفهمن داستان چی بوده🔞❤️‍🔥
    Ko'proq ko'rsatish ...
    1
    0
    در vip آوای توکا حدود 300 پارت از اینجا جلوتریم . کلی اتفاق هیـجـان انگیز اونجا رقم خورده که هنوز مونده تا اینجا بهش برسیم. در ثانی پارت‌های منشوری و 🔞 فقط اونجا و برای اعضای vip آپ میشه . پارتگذاری روتین و مرتبه همه روزه پارت داریم الا روزهای تعطیل . در انتها به اعضای vip فایل رمان به رایگان تعلق می گیره. این آپشن بهترینه 😍 جهت عضویت در vip آوای توکا میلغ 36000 هزار تومان رو به شماره کارت زیر 💳6104338622161111 بنام علیرضا دشتی پرداخت کنید و. شات واریز رو به آیدی زیر بفرستید.
    1
    0
    پارت جدید👆
    286
    0

    AnimatedSticker.tgs

    1
    0
    _ خانومتون مورد تجاوز گروهی قرار گرفته؟ شما اطلاع دارید؟ اخمی به چهره نشاند و در جواب دکتر غرید: _ نه. دکتر عینکش را بالا فرستاد و با تعجب به یلدا که از شدت خونریزی روی تخت بی‌حال بود، نگاه کرد. به سمت امیر کیا چرخید و گفت: _ چیزی وارد خودش کرده؟ مثلا لوله یا شلنگ یا همچین چیزی؟ در حالی که از خشم نفس نفس می‌زد، باز هم کوتاه جواب داد: _ خیر! ابروهایش بالا پرید: _ پس چرا در این حد پارگی دارن؟ رسما بخیه لازمه طفل معصوم! نکنه توی ورزش ژیمناستیک یا همچین چیزی ضربه خوردن؛ درسته؟ نگاهی به یلدا و خونریزی شدید بین پاهایش انداخت و خونسرد جواب داد: _ نه...ازدواج با مردی که گرایش‌های خاص داره آسون نیست! با چشم‌هایی گرد شده نگاهش کرد. _ رابطه خشن داشته این طغل معصوم؟ خیره به دکتر فضول نگاه کرد و جواب داد: _ من میگم رابطه خاص! اخمی کرد و از پشت میزش برخاست. _ جناب این دختر شونزده هفده سالشه! رابطه جنسی ملایم هم بدنشو اذیت میکنه! چه بلایی سرش اوردی که مجبورم بخیه‌اش بزنم؟ کسی که زایمان طبیعی کرده در این حد بخیه نیاز نداره که این طفلک نیاز داره! حوصله جفنگیات دکتر را نداشت. از روی صندلی برخاست و به سمت یلدا رفت. از اول هم نباید به سوسول بازی‌هایش توجه می‌کرد. نگاهی به رنگ پریده یلدا انداخت و بی‌حوصله غرید: _ پد بذار تو شورتت، پاشو بریم. با گریه نالید: _ دارم میسوزم میگی پد بذار؟ دکتر به سمتشان آمد و با عصبانیت گفت: _ شما نمیتونی مریض منو همینجوری برداری ببری جناب! به سمت دکتر چرخید و فریاد زد: _ کدوم پفیوزی میخواد جلومو بگیره که زنمو نبرم خونه؟ به سمت یلدای ترسیده چرخید. _ پاشو یلدا! پاشو تا اون روی سگم بالا نیومده! دکتر جلوی یلدا ایستاد و این بار آرام تر مخالفت کرد. _ از خون‌ریزی میمیره! باید بخیه‌اش بزنم. بعد ببر زنتو! نگاهی به چشم‌های مظلوم یلدا انداخت و غرید: _ درست کوک بزن که دفعه دیگه پاره نشه! سپس خشمگین از مطب خارج شد. بعد رفتن امیر کیا، دکتر به سمت یلدا چرخید. _ واقعا شوهرته؟ بغض کرده لب زد: _ آره. _ خیلی ازت بزرگتره که! دو برابر توعه دخترجون! چرا قبل ازدواج به رابطه جنسی با همچین آدمی فکر نکردی؟ بدن تو آمادگی پذیرش اونو نداره! لبش را روی هم فشرد و بغضش را پنهان کرد. دکتر که از بدبختی های او باخبر نبود‌. _ یکم میسوزه عزیزم. اما باید تحمل کنی! هرجور شده باید جلوی خونریزیتو بگیرم. لب‌هایش را از درد گاز گرفت و سرش را بالا پایین کرد. همین که سوزش را به بین پاهایش زد فریادش به هوا خواست. _ آییییی مامان!!!!! طولی نکشید که در اتاق باز شد و امیر کیا داخل آمد. _ چیکارش کردی ؟ دکتر هراسان نگاهی به امیر کیا انداخت. _ هیچی جناب دارم بخیه میزنم! نگاهی به سوزن توی دستش انداخت و فریاد زد: _ این رسما سوزن لحاف دوزیه! چه غلطی داری می‌کنی ؟ یلدا که فاصله‌ای تا بیهوشی نداشت، دست امیر کیا را گرفت و لب زد: _ از شر من خلاص شدی امیر کیا...حالا با وجدان راحت برو دخترعموم و عقد کن....
    Ko'proq ko'rsatish ...
    ✨° | مُـ‍ـــخَـدِر |°✨
    هاله نژادصاحبی📝 📚روزهای مسموم 📚وامق 📚نجیب بی آبرو 📚دلفریب 📚باغ آلبالو 📚زخمی سنت 📚آبان 📚مخدر
    488
    0
    _دارم از درد میمیرم ترو خدا کلاس و زودتر تمومش کن .. مطمئن بود محال است پیامش را در کلاس ببیند و اگر هم میدید محال بود کلاسش را به خاطر او کنسل کند درد در دلش میپیچد که باعث میشود بی طاقت سرش را به میز تکیه دهد.. ستاره خود را روی صندلی جلو میکشد.. _اگه حالت خوب نیست میخوای از استاد اجازه بگیرم ببرمت بيرون.. _اجازه نمیده .. _اگه حالتو ببینه شاید اجازه بده.. پوزخندی به خیالات خام رفیقش میزند.. او حتی حاضر نمیشد به خاطرش کلاس را چند دقیقه زودتر به اتمام برساند.. با درد نگاهی به قامت بلند و عضلانی اش در آن کت و شلوار رسمی می اندازد.. با جدیت و اخمی غلیظ سخت مشغول درس دادن بود.. هیچکس خبر نداشت که او همسر صیغه ای استادی است که کل دخترهای دانشگاه برایش بال بال میزنند.. دختر درسخوان و شاگرد اول دانشگاه که مجبور بود برای گرفتن بورسیه؛ معشوقه ی استاد آریا با تمایلات و فانتزی های عجیب و رفتارهای خشونت آمیزش در سکس شود انگار جانش کم کم به لب میرسید .. هنوز دوساعت تا پایان کلاسش مانده بود.. ستاره نگران شانه اش را تکان میدهد.. _ماهک خوبی..؟ حتی نای جواب دادن هم نداشتم.. _چه خبره اونجا..؟ صدای سام رعشه به تنش مینشاند.. _استاد خانوم سعادت حالش خوب نیست انگار.. یکی از دانشجو ها بلند این حرف را میزند و سام است که با اخم به سمتشان می آید.. _چیشده..؟ نگاهش روی ماهک ثابت میشود و با دیدن صورت رنگ پریده اش به طرفش پا تند میکند.. دخترک از درد زیاد از حال رفته و پخش زمین میشود.. سام به طرفش خیز برمیدارد و با کشیدن او در آغوش مانع برخورد سرش با زمین میشود.. _ماهک..ماهک..چشمات و باز کن دانشجوها شوکه به استاد خشن و سردشان که چگونه یکی از شاگردانش را در آغوش گرفته نگاه میکنند.. سام فریاد میزند.. _چرا وایستادین بر و بر زل زدین به من اورژانس خبر کنید.. یکی از دخترها که شیفته ی سام بود با دیدن ماهک در آغوش سام از شدت حسادت فوراً از کلاس بیرون میزند و با مأموران حراست برمیگردد.. _اوناهاش همون دختره است .. خودش و تو بغل استاد زده به موش مردگی آخه این کار درسته..؟ اینجا دانشگاست مثلاً.. _جناب آریا این کارتون غیراخلاقیه و دور از قوانین دانشگاه.. اون دانشجو رو ول کنید چندتا از خانومای حراست و خبر کردیم بهشون رسیدگی میکنن.. _این ..این خون چیه..این بلا رو من سرت آوردم..؟ به خاطر دردایی که هر شب بهت دادم..؟ به خاطر تمایلات وحشیانم تو رابطه است آره..؟ صدای مامور حراست مثل مته در گوشش سوت میزند.. _آقای آریا شما استاد این دانشگاه و الگوی بقیه اید درست نیست که جلوی چشم بچه ها دانشجوتون رو بغل گرفتید .. با فریاد بلندش مردک لال میشود و کل کلاس در بهت فرو میرود.. _خفه شو بیشرف کدوم دانشجو ..زنمه کثافت .. زنمه آشغال..تو و این دانشگاه کوفتیت باهم برید به درک.. جسم بی جان دخترک را روی دست بلند میکند و در حالیکه به سمت در میرود مقابل چشمان حیرانشان فریاد میزند.. _ یکی به نگهبان بگه ماشینم و بیاره دم در .. زن و بچم دارن از دستم میرن.. به خدا اگه یه تارمو از سر زنم کم شه اینجارو آتیش میزنم.. یه عاشقانه ی غلیظ و ممنوعه..🔞❌ نگم از پسرش که با همون پارتای اول کلی کشته داده..😎🤫 یه کراشیه که نگوو..🤤
    Ko'proq ko'rsatish ...
    1 062
    4
    #پارت_1 زیر شکمم تیری می کشد، از درد ناله ای سر می دهم! - جان دلم حورا! ببخشید عزیزم امشب یکم خشن شدم. با نفس نفس به صورت خیس از عرقش خیره می شوم... - چیزی نیست عزیزم، با این حجم از خشونت این درد عادیه... نیش خندی میزند که چانه و گونه ی چپش چال می شود! در دل قربان صدقه اش می روم! دست به ته ریش خیس از عرقش می کشم. سرش را پایین آورده و روی بر امدگی سینه‌ام میگذارد، همزمان که تکانی به کمرش می‌دهد، با صدایی بم زمزمه میکند: - کاشکی امشب بشه! لبخندی کوچک کنج لبم نشاندم و بوسه‌ای پر تب و تاب روی شقیقه‌اش کوبیدم که کنار گوشم پر از حرص غرید: - یه راند دیگه بریم، امشب حتما بابا میشم! خنده‌ی دلبرانه‌ام را که دید با خماری دستی روی سینه‌هام کشید، خجالت زده کمی در خودم جمع شدم که گفت: - توله سگ همین الان زیزم داشتی آه و ناله میکردی! بعد سه سال هنوزم ازم خجالت میکشی؟ اوهومِ آرامی که از ته گلویم بیرون پرید وحشی ترش کرد‌ سنگینی اندامش را از روی تنم برداشت و جز به جز تنم را با نگاهی خمار بر انداز کرد. نگاهش را میان پایم کشاند و نیشخندی از خنده روی لبش شکل گرفت و گفت: - خیس کردی توله سگ من! حرفش را زد و خودش را به میان پایم فشار داد که صدای ناله‌ام بلند شد. لاله‌ی گوشم را به دندان گرفت و با خشونت گفت: - جان؟ یه بار دیگه منه خشنو تحمل کنی تموم میشه! حرفش را زد و رابطه‌ای پر تب و تاب دیگر برایم به ارمغان اورد. پارت یک رمانشه از دستش ندید🔞❌ .
    Ko'proq ko'rsatish ...
    814
    2
    ⁠ - یکیو پیدا کنید اخر هفته بریم خواستگاریش. خودم رو به کابینت تکیه می‌دم تا سقوط نکنم. شوهرم داره اینو میگو! - خیر باشه مادر برای کی؟ - خودم! لیوان از دستم کف آشپزخونه رها میشه ولی بی توجه به هزاران تیکه شدنش قدم برمی‌دارم تا برم نزدیک بهتر بشنوم. - می‌خوای سر زنت هوو بیاری عماد؟ می‌فهمی چی میگی؟ بس نبود این همه کتکش زدی؟ حالا می‌خوای هوو بیاری سرش؟ - بچه می‌خوام مادر من بچه!!!! اینو دماغشو بگیری میمیره دکتر گفته بچه‌اش نمیشه یکیو بگیر برام بچه بیاره. نمی‌تونم ساکت بمونم… نمی‌تونم بشینم و شاهد بدبختیام باشم. پاهای خونیم رو که از روی خرده لیوانای شکسته رد شدم و دارن می‌سوزن رو سرامیکا می‌ذارم و دردشو حس نمی‌کنم. من عاشق عماد شدم… عاشقش بودم که زنش شدم. زیر مشت و لگداش خورد شدم و دم نزدم… - می‌خوای سرم هوو بیاری؟ اشکم رو صورتم سُر می‌خوره. بی تفاوت میگه: - توی کاری که به تو ربط نداره دخالت نکن. مشتم رو می‌زنم به سینه‌ام: - شوهرم میخواد زن بگیره به من ربط نداره؟ بچه می‌خوای؟ آره بچه‌ام نمیشه… چرا؟ یادت میاد چرا؟ - غزل دهنتو ببند تا گل نگرفتمش! - عماد مادر… با تشر به مادرش میگه: - گفتم دخالت نکن. یه قدم به سکتم برمیداره و میگه: - دیگه داری حالم رو به هم می‌زنی. یه نگاه به ریخت و قیافه‌ی خودت کردی؟ آدم رغبت نمی‌کنه تو صورتت نگاه کنه بدبخت. گریون کبودیای روی دستامو نشون میدم و میگم: - کی این شکلیم کرده؟ کی؟ همین دیروز با کمربند نیوفتاده بودی به جونم؟ همه‌ی تنم درد می‌کنه بی انصاف! انقدر کتکم زدی که دیگه نمی‌تونم مادر شم. من عاشقت بودم عماد! می‌فهمی چقدر دوست داشتم؟ - لیاقت کادر شدن رو نداشتی! خم میشم و از زیر پاهای خونیم یه تیکه شیشه‌ی شکسته برمیدارم و روی رگ دست چپم میکشم و میگم: - هیچ‌وقت نمی‌بخشمت عماد… هیچ‌وقت. تازه متوجه خون‌های کف خونه و رگ دستم که پاره شده میشه. - چی‌کار کردی غزل؟ چه خاکی به سرم ریختی؟؟؟؟؟ صدای فریادش قبل از بسته شدن چشمام آخرین چیزیه که می‌شنوم: - غلط کردم غزل من…. غلط کردم!!!!
    Ko'proq ko'rsatish ...
    -
    651
    6
    Oxirgi yangilanish: 11.07.23
    Privacy Policy Telemetrio