Сервіс доступний і на вашій мові. Для перекладу натиснітьУкраїнська
Best analytics service

Add your telegram channel for

  • get advanced analytics
  • get more advertisers
  • find out the gender of subscriber
Category
Channel location and language

audience statistics KiarostamiAbbas

• instagram.com/kiarostamiabbas ‌• twitter.com/kiarostamiabbas • soundcloud.com/kiarostamiabbas ‌‌ 
10 5150
~0
~0
0
Telegram general rating
Globally
55 295place
of 78 777
10 138place
of 13 357
In category
707place
of 857

Subscribers gender

Find out how many male and female subscibers you have on the channel.
?%
?%

Audience language

Find out the distribution of channel subscribers by language
Russian?%English?%Arabic?%
Subscribers count
ChartTable
D
W
M
Y
help

Data loading is in progress

User lifetime on the channel

Find out how long subscribers stay on the channel.
Up to a week?%Old Timers?%Up to a month?%
Subscribers gain
ChartTable
D
W
M
Y
help

Data loading is in progress

Hourly Audience Growth

    Data loading is in progress

    Time
    Growth
    Total
    Events
    Reposts
    Mentions
    Posts
    Since the beginning of the war, more than 2000 civilians have been killed by Russian missiles, according to official data. Help us protect Ukrainians from missiles - provide max military assisstance to Ukraine #Ukraine. #StandWithUkraine
    لواسان، توک مزرعه، مزار عباس کیارستمی، جمعه ۵ خرداد ۱۴۰۲ ‌ عکس از محمد علیزاده ویدئو از مازیار چشمه‌علایی قطعه‌ی «یک نفس آرزوی تو»  خواننده: همایون شجریان ترانه‌: کمال جعفری‌امامزاده آهنگ‌ساز: سعید فرج‌پوری

    file

    1 985
    20
    لواسان، ، ۴ خرداد ۱۴۰۲ عکس‌ها و تصاویر از ونداد فلاح ‌

    file

    file

    2 475
    20
    یادداشت تازه‌ی احمد میراحسان رو که خواندم دیدم این جایگزینی در همون یکی‌دو سال اتفاق افتاد: "من و کیارستمی بعد از سال ۷۶، یکدیگر را دیدیم و رفاقت‌مان ریشه‌دار شد؛ وقتی از کن با طعم گیلاس آمد لاهیجان..." فکر می‌کنم او لاهیجان بود که آغداشلو با لحن شوخِ دبیرستانی روی دستگاه انسرینگ ماشین پیام گذاشت که: "عباس سیاه، عباس مُرَکب، حالا دیگه واسه ما نخل طلا می‌گیری؟..." کیارستمی از شوخی‌ دبیرستانی آغداشلو خوشش نیامد و زود پیام را از روی دستگاه پاک کرد. او دیگه عباس مُرَکب نبود. کم‌کم احمد میراحسان جای آیدین آغداشلو رو گرفت و امید روحانی جایگزین احمدرضا احمدی شد و حواریون جای رفقا رو گرفتند. خانه‌ی چیذر هم بازسازی شد و کابینت‌های ام‌دی‌اف آمدند جای کابینت‌های چوبی که خودش ساخته بود. مبل‌های چوبی آمدند جای سکوهای آجری، یک پی‌سی جای موویلای اشتنبک محترم کانون رو گرفت و یک دستگاه بدصدای فکس نصف میز کوچک آشپزخانه رو اشغال کرد. من هم از آب‌وگل درآمده بودم و از در کونش کنده شده بودم و پی زندگی‌ام رفته بودم، ولی هربار که به او سری می‌زدم، نه اشیا و اسباب خانه‌ برایم آشنا بودند و نه مهمانان تازه رو می‌شناختم.
    Show more ...
    196
    3
    نوجوانی من پر از آدم‌های جالب و معاشرت‌های پرشور و رفاقت‌های آتشین بود؛ مرتضی ممیز، نفیسه ریاحی، احمدرضا احمدی، لیلی گلستان، گودرز معنوی، آیدین آغداشلو، پروانه اعتمادی، سیروس طاهباز، نعمت حقیقی، فرشید مثقالی، علی حاتمی، گلی و کریم امامی، ابراهیم حقیقی، مرتضی کاخی، مسعود خیام و پریوش گنجی، فلور فرجاد و علی‌رضا امام‌بخش، ایرج و پرویز کلانتری و گاهی هم بهمن محصص. در آن سال‌های جنگ و پساموشک‌باران، عادت داشتیم هرشب هم‌ رو ببینیم و تمام هفته یا ما منزل آن‌ها بودیم (بیشتر) یا آن‌ها منزل ما (کمتر). فرمان‌آرا یک‌بار گفت: "عباس چرا هرجا میری این بهمن عین پشگل در کونت چسبیده؟" راست می‌گفت، من عین پشگل در کونش چسبیده بودم و این‌طوری تین‌ایجری لذت‌بخش و پرباری می‌گذروندم. سال ۷۶ رفتم سربازی و وقتی از خدمت برگشتم جز یکی دو نفر، تقریبا کسی از آن معاشرین نمانده بود و رفقای قدیمی جاشون رو داده بودند به دوستان تازه. یادداشت تازه‌ی احمد میراحسان رو که خواندم دیدم این جایگزینی در همون یکی‌دو سال اتفاق افتاد: "من و کیارستمی بعد از سال ۷۶، یکدیگر را دیدیم و رفاقت‌مان ریشه‌دار شد؛ وقتی از کن با طعم گیلاس آمد لاهیجان..." فکر می‌کنم او لاهیجان بود که آغداشلو با لحن شوخِ دبیرستانی روی دستگاه انسرینگ ماشین پیام گذاشت که: "عباس سیاه، عباس مُرَکب، حالا دیگه واسه ما نخل طلا می‌گیری؟..." کیارستمی از شوخی‌ دبیرستانی آغداشلو خوشش نیامد و زود پیام را از روی دستگاه پاک کرد. او دیگه عباس مُرَکب نبود. کم‌کم احمد میراحسان جای آیدین آغداشلو رو گرفت و امید روحانی جایگزین احمدرضا احمدی شد و حواریون جای رفقا رو گرفتند. خانه‌ی چیذر هم بازسازی شد و کابینت‌های ام‌دی‌اف آمدند جای کابینت‌های چوبی که خودش ساخته بود. مبل‌های چوبی آمدند جای سکوهای آجری، یک پی‌سی جای موویلای اشتنبک محترم کانون رو گرفت و یک دستگاه بدصدای فکس نصف میز کوچک آشپزخانه رو اشغال کرد. من هم از آب‌وگل درآمده بودم و از در کونش کنده شده بودم و پی زندگی‌ام رفته بودم، ولی هربار که به او سری می‌زدم، نه اشیا و اسباب خانه‌ برایم آشنا بودند و نه مهمانان تازه رو می‌شناختم. در بیمارستان نشسته‌ام و منتظرم آقای دکتر بگوید پدرت مرده تا یک نفس راحت بکشم. سه‌چهار ماهِ پیش از آن، هم بسیار دلپذیر بوده و هم دشوار... از تصاحب دوباره‌ی پدرم و معاشرت شبانه‌روزی با او کیف کرده‌ام و از حضور آدم‌های بی‌ربط و غیاب آدم‌های باربط کلافه‌ام. ساعت مچی قدیمی‌اش دور دستم است و پشت میزی نشسته‌ام که دورش تقریبا همه غریبه‌‌اند، همه تازه‌اند و فقط ساعت مچی کهنه و آشناست. آقای دکتر، جان جدت زود تمومش کن که بزنیم به چاک. بالاخره دکتر خبر رو داد و من، کمی گیج اما سبک‌بال و کمی خوش‌حال، دویدم بیرون و رفتم در کافه‌ی روبروی بیمارستان آبجویی سفارش دادم و با لذت سرکشیدمش. بعد، از آن طرف خیابان دیدم که آدم‌ها دارند یکی‌یکی سرمی‌رسند. هیچ‌کس رو نمی‌شناختم. یکی‌شان مرا دید و آمد در کافه و بغلم کرد و های‌های گریست. نمی‌شناختمش‌، خلاصی از دست غریبه‌ها ده دقیقه هم طول نکشید.
    Show more ...
    72
    1
    کیارستمی درباره‌ی احمدرضا احمدی برشی از مستند «وقت خوب مصائب»، ساخته‌ی ناصر صفاریان

    file

    3 394
    113
    آدم (یعنی خودم) بعضی لحظات رو هرگز فراموش نمی‌کنه، مثل لحظه‌ای که خبر مرگ پدرم رو شنیدم. در فیلم‌ها و در بیمارستان‌ها دیده‌ایم که دکتری یا پرستاری با صدای آرام خبری رو به کسی می‌دهد و او یک‌دفعه اختیار از کَفَش می‌رود و شیون و زاری می‌کند. لحظه‌ی شنیدن خبر مرگ او اما این‌طوری نبود. پزشک کارکشته‌ی فرانسوی که معلوم بود در گفتن خبر مرگ خبره‌ست، من و چند نفر دیگه که در لابی بیمارستان بودیم به اتاقش دعوت کرد و شروع کرد به گفتن قصه‌ای که معلوم بود آخرش چیست... مثل آن‌که درحال تماشای یک سریال باشم می‌خواستم فست‌فوروارد کنم و توی دلم می‌گفتم آقای دکتر این اپیزود باید کوتاه و موجز باشه، انقدر کشش نده که زودتر برسیم به اپیزود بعدی... ولی دکتر می‌گفت و می‌گفت و مترجم عزیز با دقت و وسواس ترجمه می‌کرد. دیگه توضیحات رو نمی‌شنیدم و حواسم پرت شده بود، پرت ساعتی که به مچم بسته بودم. ساعت، ساعت قدیمی او بود و تنها چیزی که از تهران خواسته بود همان بود. دکتر داشت توضیح می‌داد و من داشتم ساعت رو روی مچ دست خودم برانداز می‌کردم و از این‌که دیگه قرار نبود از دستم بازش کنم ذوق می‌کردم. اما ذوق بیشتری هم بود؛ اگر او مرده باشد این بار آخره که مجبورم با غریبه‌ها سر یک میز بنشینم. ساعت مچی روی دستم ماند ولی آن روز، پایان معاشرت با غریبه‌ها نبود. نوجوانی من پر از آدم‌های جالب و معاشرت‌های پرشور و رفاقت‌های آتشین بود؛ مرتضی ممیز، نفیسه ریاحی، احمدرضا احمدی، لیلی گلستان، گودرز معنوی، آیدین آغداشلو، پروانه اعتمادی، سیروس طاهباز، نعمت حقیقی، فرشید مثقالی، علی حاتمی، گلی و کریم امامی، ابراهیم حقیقی، مرتضی کاخی، مسعود خیام و پریوش گنجی، فلور فرجاد و علی‌رضا امام‌بخش، ایرج و پرویز کلانتری و گاهی هم بهمن محصص. در آن سال‌های جنگ و پساموشک‌باران، عادت داشتیم هرشب هم‌ رو ببینیم و تمام هفته یا ما منزل آن‌ها بودیم (بیشتر) یا آن‌ها منزل ما (کمتر). فرمان‌آرا یک‌بار گفت: "عباس چرا هرجا میری این بهمن عین پشگل در کونت چسبیده؟" راست می‌گفت، من عین پشگل در کونش چسبیده بودم و این‌طوری تین‌ایجری لذت‌بخش و پرباری می‌گذروندم. سال ۷۶ رفتم سربازی و وقتی از خدمت برگشتم جز یکی دو نفر، تقریبا کسی از آن معاشرین نمانده بود و رفقای قدیمی جاشون رو داده بودند به دوستان تازه. یادداشت تازه‌ی احمد میراحسان رو که خواندم دیدم این جایگزینی در همون یکی‌دو سال اتفاق افتاد: "من و کیارستمی بعد از سال ۷۶، یکدیگر را دیدیم و رفاقت‌مان ریشه‌دار شد؛ وقتی از کن با طعم گیلاس آمد لاهیجان..." فکر می‌کنم او لاهیجان بود که آغداشلو با لحن شوخِ دبیرستانی روی دستگاه انسرینگ ماشین پیام گذاشت که: "عباس سیاه، عباس مُرَکب، حالا دیگه واسه ما نخل طلا می‌گیری؟..." کیارستمی از شوخی‌ دبیرستانی آغداشلو خوشش نیامد و زود پیام را از روی دستگاه پاک کرد. او دیگه عباس مُرَکب نبود. کم‌کم احمد میراحسان جای آیدین آغداشلو رو گرفت و امید روحانی جایگزین احمدرضا احمدی شد و حواریون جای رفقا رو گرفتند. خانه‌ی چیذر هم بازسازی شد و کابینت‌های ام‌دی‌اف آمدند جای کابینت‌های چوبی که خودش ساخته بود. مبل‌های چوبی آمدند جای سکوهای آجری، یک پی‌سی جای موویلای اشتنبک محترم کانون رو گرفت و یک دستگاه بدصدای فکس نصف میز کوچک آشپزخانه رو اشغال کرد. من هم از آب‌وگل درآمده بودم و از در کونش کنده شده بودم و پی زندگی‌ام رفته بودم، ولی هربار که به او سری می‌زدم، نه اشیا و اسباب خانه‌ برایم آشنا بودند و نه مهمانان تازه رو می‌شناختم. در بیمارستان نشسته‌ام و منتظرم آقای دکتر بگوید پدرت مرده تا یک نفس راحت بکشم. سه‌چهار ماهِ پیش از آن، هم بسیار دلپذیر بوده و هم دشوار... از تصاحب دوباره‌ی پدرم و معاشرت شبانه‌روزی با او کیف کرده‌ام و از حضور آدم‌های بی‌ربط و غیاب آدم‌های باربط کلافه‌ام. ساعت مچی قدیمی‌اش دور دستم است و پشت میزی نشسته‌ام که دورش تقریبا همه غریبه‌‌اند، همه تازه‌اند و فقط ساعت مچی کهنه و آشناست. آقای دکتر، جان جدت زود تمومش کن که بزنیم به چاک. بالاخره دکتر خبر رو داد و من، کمی گیج اما سبک‌بال و کمی خوش‌حال، دویدم بیرون و رفتم در کافه‌ی روبروی بیمارستان آبجویی سفارش دادم و با لذت سرکشیدمش. بعد، از آن طرف خیابان دیدم که آدم‌ها دارند یکی‌یکی سرمی‌رسند. هیچ‌کس رو نمی‌شناختم. یکی‌شان مرا دید و آمد در کافه و بغلم کرد و های‌های گریست. نمی‌شناختمش‌، خلاصی از دست غریبه‌ها ده دقیقه هم طول نکشید.
    Show more ...
    3 577
    106
    لواسان قبرستان توک مزرعه ۸ اردیبهشت عکس‌ها از ونداد فلاح
    5 133
    39
    کیومرث پوراحمد که امروز در ۷۳ سالگی و به مرگی خودخواسته درگذشت، از آن دسته از کارگردانانی بود که تقریبا بعد از انقلاب وارد عرصه‌ی سینما شد. در سال ۶۴ با این‌که چند فیلم بلند در کارنامه داشت، اما به درخواست خودش برای «خانه‌ی دوست کجاست» دستیار کیارستمی شد و در تمامی مراحل پیش و پس از فیلم‌برداری هم در پروژه حضور داشت. کمی بعد کتاب پشت‌صحنه‌ی خانه‌ی دوست کجاست را با همین عنوان نوشت که کار خواندنی و شیرینی هم از آب درآمد. روحش در آرامش ‌ عکس: پشت‌صحنه‌ی خانه‌ی دوست کجاست
    5 952
    92
    لواسان، ، ۱۰ فروردین ۱۴۰۲ عکس‌ها از ونداد فلاح
    5 399
    29
    آرامگاه خیام و درخت گیلاس کیارستمی نیشابور، ۸ فروردین ۱۴۰۲ تصویربردار: ابولفضل شکیبا موسیقی: فریدون شهبازیان، آواز: محمدرضا شجریان، شعر: خیام ‌‌ این درخت گیلاس را ابوالفضل شکیبا - از شاگردان عباس کیارستمی - بعد از مرگ استادش و در اسفند سال ۱۳۹۵ در محوطه‌ی آرامگاه خیام کاشت. آقای شکیبا که تصویربردار این ویدئوست، مستندساز و ساکن نیشابور است.

    file

    6 851
    115
    . کیارستمی: می‌گویند مصرع اول هدیه‌ی خداوند به شاعر است و مصرع دوم توان و تبحر شاعر است. مصرع اول از آسمان به زمین می‌افتد و مصرع دوم در کارگاه شعری شاعر ساخته می‌شود. خیلی از جاها این‌گونه است. واقعا قدرتی که در مصرع اول است در مصرع دوم نیست. یا مصرع دوم، مصرع اول را کامل نمی‌کند. سال ۱۳۸۵ پرویز جاهد مصاحبه‌ای با عباس کیارستمی درباره‌ی کتاب «حافظ به روايت کيارستمی» انجام داد. حافظِ کیارستمی به تازگی منتشر شده بود، کتابی که منتخب مصرع‌هایی از دیوان حافظ بود و کاری نو محسوب می‌شد. ‌
    شعر را باید مصرع‌مصرع نوشید
    گفت‌وگو با عباس کيارستمی درباره‌ی کتاب «حافظ به روايت کيارستمی»    روز جمعه چهارم اسفند ۱۳۸۵ یک روز قبل از سفر عباس کیارستمی به نیویورک برای شرکت در برنامه‌ای که برای بزرگداشت او در موزه‌ی هنرهای مدرن نیویورک (موما) تدارک دیده شده بود، برای انجام گفت‌وگویی با او درباره‌ی کتابش «حافظ به روایت عباس کیارستمی» که همان زمان در ایران منتشر شده بود، به خانه‌اش رفتم. خانه‌ای با معماری زیبا در محله‌ی قدیمی چیذر تهران در میدان زر، که با قاب عکس‌های بزرگ و رنگی کیارستمی که از پشت شیشه‌ی اتومبیل در باران و مه گرفته بود…
    6 972
    101
    . «کیارستمی؛ فراتر از قاب» یک نمایشگاه چندرسانه‌ای از آثار هنری عباس کیارستمی، فیلم‌ساز، عکاس و هنرمند تجسمی سرشناس است. این نمایشگاه، دید هنری منحصر به فرد کیارستمی را به نمایش می‌گذارد. همچنین دربرگیرنده‌ی مجموعه‌ی وسیعی از آثار اوست از دوره‌ی تقریبا پنجاه‌ساله‌ی فعالیت او، از فیلم‌های اولیه‌ و کارهای طراحی گرافیکش گرفته تا عکس‌های در مقیاس بزرگ و چیدمان‌های ویدئویی او. ‌
    کیارستمی فراتر از قاب
    «کیارستمی؛ فراتر از قاب» عنوان نمایشگاهی‌ست که از اکتبر ۲۰۲۲ در موزه‌ی هنر اوکلاهاما سیتی در جریان است و تا حدود یک ماه دیگر ادامه دارد.
    6 187
    48
    به استقبال بهار لواسان، توک مزرعه، مزار عباس کیارستمی، ۲۹ اسفند ۱۴۰۱
    2 907
    32
    به استقبال بهار لواسان، توک مزرعه، مزار عباس کیارستمی، ۲۹ اسفند ۱۴۰۱
    1
    0
    امپراطور و من ‌ دخترش در را باز می‌کند و کوروساوای بلندقد و تنومند را می‌بینیم که در پیراهنی به رنگ صورتی - بژ نزدیک می‌شود. بعد متوجه می‌شویم که استاد ژاپنی در زمان ملاقاتش با کیارستمی تی‌شرت‌های رنگارنگ محبوبش را کنار گذاشته و به پوشیدن پیراهن صورتی و شکل‌وشمایلی رسمی‌تر، رضایت داده است. ‌در اواخر سپتامبر ۱۹۹۳، عباس کیارستمی و شهره گلپریان دیداری دو ساعت‌ونیمه با آکیرا کوروساوا، کارگردان پرآوازه‌ی ژاپنی، در توکیو داشتند. این یادداشت که در نشریه‌ی Film International (پاییز ۱۹۹۳، شماره‌ی ۴) منتشر شده، حاصل آن دیدار است. ‌
    Show more ...
    امپراطور و من
    اغلب این صحبت از آکیرا کوروساوا نقل می‌شود که: «وقتی ساتیاجیت رای درگذشت خیلی ناراحت بودم، اما بعد از دیدن فیلم‌های کیارستمی خدا را شکر کردم که شخص مناسبی را برای‌مان فرستاد تا جای او را پر کند.» در اواخر سپتامبر ۱۹۹۳، عباس کیارستمی و شهره گلپریان دیداری دو ساعت‌ونیمه با آکیرا کوروساوا، کارگردان پرآوازه‌ی ژاپنی، در توکیو داشتند. این یادداشت که در نشریه‌ی *Film International (پاییز ۱۹۹۳، شماره‌ی ۴) منتشر شده، حاصل آن دیدار است. دخترش** در را باز می‌کند و کوروساوای بلندقد و تنومند را می‌بینیم که در پیراهنی به…
    5 105
    66
    امپراطور و من ‌ دخترش در را باز می‌کند و کوروساوای بلندقد و تنومند را می‌بینیم که در پیراهنی به رنگ صورتی - بژ نزدیک می‌شود. بعد متوجه می‌شویم که استاد ژاپنی در زمان ملاقاتش با کیارستمی تی‌شرت‌های رنگارنگ محبوبش را کنار گذاشته و به پوشیدن پیراهن صورتی و شکل‌وشمایلی رسمی‌تر، رضایت داده است. ‌در اواخر سپتامبر ۱۹۹۳، عباس کیارستمی و شهره گلپریان دیداری دو ساعت‌ونیمه با آکیرا کوروساوا، کارگردان پرآوازه‌ی ژاپنی، در توکیو داشتند. این یادداشت که در نشریه‌ی Film International (پاییز ۱۹۹۳، شماره‌ی ۴) منتشر شده، حاصل آن دیدار است. ‌
    Show more ...
    69
    0
    https://soundcloud.com/kiarostamiabbas/roads-of-kiarostami
    Roads Of Kiarostami
    بخشی از دکلمه‌ی عباس کیارستمی در فیلم کوتاه #جاده‌ها
    6 270
    68
    5 926
    27
    . مزار عباس کیارستمی لواسان، توک مزرعه، ۲۱ بهمن ۱۴۰۱ عکس از ونداد فلاح
    4 944
    31
    . نگاهی به عکس‌های تم «راه» عباس کیارستمی کیارستمی جایی گفته: «شاید علاقه‌ی من به ماشین از عشقم به جاده سرچشمه گرفته باشد. فکرِ سفر، از یک نقطه به نقطه‌ی دیگر رفتن، در فرهنگِ ایران مهم است. جاده نمادِ جست‌وجوی انسان برای کسبِ عاداتِ زندگی‌ است. نمادِ بی‌قراریِ روح، و سیر و سلوکی بی‌پایان.»  ‌
    راه تحرک جان است که آرام ندارد...*
    نگاهی به عکس‌های تم «راه» عباس کیارستمی جاده‌های در دل طبیعت، دور و دراز، خالی... کوره‌راه‌ها... بيش‌تر هم سياه‌وسفيد، این‌ها یکی از مشهورترین مجموعه‌عکس‌های عباس کیارستمی را تشکیل می‌دهند. اما این‌که چرا کیارستمیِ فیلم‌ساز سراغ عکاسی رفت را خودش این‌طور شرح می‌دهد: «سالِ ۵۷ که انقلاب شد، دیگر هیچ شانسی برای فیلم ساختن نداشتیم و بالاترین پیام هم برای ما سوختنِ سینماها بود. به نظر می‌رسید حرفه‌ی ما هم همراه با سالن‌های سینما در حال سوختن است. در همان دوره بود که من از فیلم‌سازی قطعِ امید و عکاسی و نقاشی را…
    6 514
    197
    فیلم کوتاه ساخته‌ی جعفر پناهی، محصول ۲۰۱۶
    5 142
    15
    . فیلم کوتاه «شرایط»، ساخته‌ی جعفر پناهی، محصول ۲۰۱۶ فیلم را پناهی کمی پس از درگذشت عباس کيارستمی در سال ۱۳۹۵ ساخته است. خلاصه‌ی فیلم: جعفر پناهی با یکی از دوستانش (مجید برزگر) عازم محل دفن عباس کیارستمی می‌شود و در راه از شرایطی که در آن فیلم‌سازی و فعالیت می‌کند، می‌گوید.
    KiarostamiAbbas
    فیلم کوتاه «شرایط»، ساخته‌ی جعفر پناهی، محصول ۲۰۱۶ @KiarostamiAbbas
    6 746
    299
    فیلم کوتاه «شرایط»، ساخته‌ی جعفر پناهی، محصول ۲۰۱۶

    Où_en_êtes_vous,_Jafar_Panahi_Cinéma_Centre_Pompidou_3.mp4

    5 280
    274
    . نگاهی به عکس‌های تم برف کیارستمی اين فصل را من به اين دليل بيش‌تر برای عکاسی دوست دارم که برف بخشی از طبيعت را می‌پوشاند و آن را تبديل به يک کاغذ سفيد می‌کند و بعد هر عنصر تازه‌ای مثل نقاشی روی کاغذ سفيد می‌تواند خودنمایی کند، به شکلی که ديگر عکس نيست و بيش‌تر به يک کار گرافيک و نقاشی تبديل می‌شود. ‌ گزارشی از شاهرخ گلستان از نمایشگاهی از عکس‌های تم برف عباس کیارستمی
    نگاهی به عکس‌های تم برف کیارستمی
    به بهانه‌ی انتشار چند عکس از عکس‌های تم برف عباس کيارستمی، موسوم به «سفید برفی»، گزارشی از شاهرخ گلستان در سال ۲۰۰۴ از یکی از نمایشگاه‌های عکس کيارستمی در پاريس را منتشر می‌کنیم.
    8 318
    222
    . «ما در روزگاری زندگی می‌کنیم که به عناوین و صورت‌های مختلف به حداقل‌ها رضایت داده‌ایم و‌ حتی به سوی حداقل‌ها، کمترین‌ها و پایین‌ترین‌ها سوق داده می‌شویم، بی‌آنکه در جست‌وجوی جایگاه واقعی خودمان به‌عنوان انسان باشیم. پرسش: آیا «خوشبخت نبودن انسان» گناه است؟ این پرسش خلاقانه‌ی ذهن کیارستمی‌ست. پرسشی که ذهن عادی آن را نمی‌پرسد. پرسش کیارستمی، حتی به گونه‌ای پرسش از امری بدیهی است، وقتی اکثر قریب به اتفاق انسان‌ها به حال بد و بدبختی خود، خو می‌گیرند. اما خوشبختی انسان امری نیست که تام و تمام تنها به خود او مربوط باشد. مثلا جبر جغرافیایی و تاریخی در خوشبختی آدمی تاثیرگذار است‌.»  این مطالب بخشی از است که یک سال پیش منتشر کردیم. موارد مطرح‌شده شباهت زیادی به شرایط امروز ما و انتخاب محمد مرادی در این شرایط دارد. محمد مرادی جوانی ایرانی ساکن فرانسه بود که در روزهای پایانی سال ۲۰۲۲ برای «جلب توجه جهان غرب به مسائل ایران» در لیون با پریدن در رودخانه‌ خودکشی کرد.
    Show more ...
    7 219
    50
    ‌ برای من یکی از بهانه‌های کوچک خوشبختی، لودگی و مسخرگی و دوری از وضعیت جدی است. چندی پیش برای فرار از فکر و تن سپردن به ابتذال محض و صرفا خندیدن، یک فیلم درِ پیتی کمدی را به تماشا نشستیم. همه‌چیز خوب پیش می‌رفت‌: ما ریسه می‌رفتیم و به وقایع خنده‌دار و اغراق‌آمیز فیلم می‌خندیدیم، اما ناگهان اتفاقی عجیب افتاد: در اوج خنده و شادی یک‌دفعه خبر مرگ کیارستمی رسید! تصور کنید در آسوده‌ترین شکلی در یک وان آب گرم لم داده باشید و ناگهان یک هشت‌پای کثیف و نفرت‌انگیز به تن‌تان چنگ بیاندازد. تصور کنید... متضادترین حالات حسی در کسری از ثانیه رودرروی هم قرار گرفتند و مرگ، درد و حجم کمرشکن ملال پیروز آمد. ‌ محمد مرادی، به مناسبت درگذشت عباس کیارستمی در سال ۲۰۱۶ آقای مرادی در روزهای پایانی سال ۲۰۲۲ برای جلب توجه جهانیان به اعتراضات مردم ایران با پریدن در رودخانه‌ای در شهر لیون خودکشی کرد. ‌
    Show more ...
    دیدی آن قهقهه کبک خرامان حافظ
    یادداشت محمد مرادی به مناسبت درگذشت عباس کیارستمی یادداشت محمد مرادی به مناسبت درگذشت عباس کیارستمی در سال ۲۰۱۶. محمد مرادی در روزهای پایانی سال ۲۰۲۲ برای جلب توجه جهانیان به اعتراضات مردم ایران با پریدن در رودخانه‌ای در شهر لیون خودکشی کرد. آقای مرادی این یادداشت را کمی بعد از مرگ کیارستمی در صفحه‌ی خود در اینستاگرام منتشر کرد. لینک پست محمد مرادی: https://www.instagram.com/p/BHxWPl0jJGH/?igshid=YmMyMTA2M2Y= ‌ * * * * * ‌ دیدی آن قهقهه کبک خرامان حافظ که ز سرپنجه شاهین…
    7 394
    101
    Last updated: 11.07.23
    Privacy Policy Telemetrio