Best analytics service

Add your telegram channel for

  • get advanced analytics
  • get more advertisers
  • find out the gender of subscriber
Category
Channel location and language

audience statistics وسوسه‌ داغ

16 8890
~0
~0
0
Telegram general rating
Globally
42 856place
of 78 777
7 697place
of 13 357
In category
3 116place
of 5 475

Subscribers gender

Find out how many male and female subscibers you have on the channel.
?%
?%

Audience language

Find out the distribution of channel subscribers by language
Russian?%English?%Arabic?%
Subscribers count
ChartTable
D
W
M
Y
help

Data loading is in progress

User lifetime on the channel

Find out how long subscribers stay on the channel.
Up to a week?%Old Timers?%Up to a month?%
Subscribers gain
ChartTable
D
W
M
Y
help

Data loading is in progress

Hourly Audience Growth

    Data loading is in progress

    Time
    Growth
    Total
    Events
    Reposts
    Mentions
    Posts
    Since the beginning of the war, more than 2000 civilians have been killed by Russian missiles, according to official data. Help us protect Ukrainians from missiles - provide max military assisstance to Ukraine #Ukraine. #StandWithUkraine
    ‍🟢🟢🟢🔞 🟢🟢🔞 🟢🔞 🔞 #حتما_بخونید (بهرام خان و بهار) کامل شده 🔞 سینش تند بالا و پایین میشد و نفس های داغش پوست صورتم رو می سوزوند یه دستش رو دور ڪمرم انداخت و دست دیگش رو روی دیوار پشت سرم گذاشت سرش رو پایین گرفت.. حرم نفس های داغش روی گوشم خالی میشد.. قلبم از ترس در حال انفجار بود.. نفس هایی که بین موهام می‌کشید باعث سستی بدنم شده بود.. با صدایی بم تر از همیشه اروم تو گوشم گفت : 🔞- این طرز لباس پوشیدن تو خونه ای ڪه یه مرد از نوع گرسنه ڪه از قضا محرمش هم هستی نیست خانوم ڪوچولو! صورتشو روی صورتم میاره، لحظه ای مڪث میڪنه و دوباره لبهاش رو نزدیڪ گوشم میاره و با صدایی ڪه از شدت نیاز می لرزه اروم میگه : 🔞- اینطوری نمی تونم به قولی ڪه بهت دادم پایبند بمونم.. اذیتم نڪن دختر.. من اتیشم.. دارم میسوزم یا ارومم ڪن یا بیشتر از این داغم نڪن.. دلامصب تو نمیدونی خودداری در برابرت چقدر سخته.. دارم جون میڪنم بهار.... ❌دارای صحنه های باز و مثبت هجده🔞🔞 زمانیکه آتش و پنبه در کنار هم قرار میگیرن♨️ فقط بخونید خفت کردن های دم به دقیقه بهرام خان رو که از هیچ فرصتی نمیگذره حتی بعد از نماز صبح! 😂⛔ بهرام خان تا با هیچ زنی رابطه نداشته ولی حالا با محرم شدن مصلحتیشون... بهرام خان مذهبی به شدت هات.. 😂♨️ ♨️⛔- میخوام در مورد موضوع مهمی ڪه به شما دو نفر مربوط میشه باهاتون حرف بزنم.. اول ڪامل به حرفام گوش ڪنید بعد نظرتون رو بگین شما مدتی هست ڪه دارین تو یه خونه زندگی میڪنید و تا مدت نامعلومی هم ادامه خواهد داشت مشخصه ڪه معذب هستین و این به مرور بیشتر هم میشه ♨️ _ نظر من این هست تا یه مدتی به هم محرم بشین! به سرعت سرم رو بالا میگیرم و با تعجب و خجالت میگم : ♨️ .... خاله؟ یعنی چی این حرف؟ بهرام خان هم جدی مادرش رو صدا میڪنه : ♨️- مادر؟! خاله بدون توجه به ما ادامه حرفاش رو میگه ♨️- شما به هم نامحرم هستین... این درست نیست دوتا جوون تو یه خونه زندگی ڪنن بالاخره برخورد هایی با هم داشتین، وقت هایی هم رو دیدین ڪه نباید، تو بهرام.. تا ڪی میتونی چشم بگیری از دختری ڪه روبه روت نشسته؟ تو بهار.. طرز پوششت تو خونه ای ڪه مرد ی هست اونم مجرد درست نیست دخترم ڪار شیطان تو یڪ نگاه و یڪ لحظه اتفاق می افته قرار نیست ڪاری به هم داشته باشین فقط یڪ محرمیت ساده هست...!! دارای رده ی سنی میباشد🔞 ❌من حاج بهرام خان صالحی یک اشراف زاده..متمول به دختر بی پناهی پناه میدم برای اینکه بتونه تو خونم زندگی کنه اش میکنم تازه بعد از #محرمیت متوجه ظاهر زیبا‌یی که داره میشم #نازی که تو صداش داره.. #دلبری هایی که تو رفتارش داره #منه_مقید رو کلافه میکنه تا جایی که هر بار تنها گیرش میارم امکان نداره ازش بگذرم! تقابل بین مردی خشن، مذهبی و به شدت متعصب 34ساله و دختری زیبا و دلبر 21ساله❌ 💜💜💜💜💜 کتاب فایل pdf بدون سانسور کامل شده به مبلغ 50 هزار تومن 💜💜💜💜💜
    Show more ...
    6 720
    16
    🌵🌵🍑🌵🌵🍑🌵🌵🍑 رمان کامل شده‌ی " بهرام خان و بهار " ♨️ 🔞 🔞🔞♨️♨️🔞🔞♨️♨️🔞♨️♨️🔞♨️♨️ قیمت خرید رمان کامل 50 هزار تومن❤️ تعداد صفحات : 3200 همراه عکس شخصیت ها مناسب هر پارت💖 ُرُشت، برای راحتی شما عزیزان 🌵🍑🌵🌵🍑🌵🍑🌵🌵 6104 3389 6589 9996 فاطمه نجفی بانک ملت ارسال فیش واریز به ایدی بالا👆👆👆👆 🍓🍓🍓🍓🍓🍓❤️🍓
    14 269
    7
    🟠🟡🟠🟡 پارت vip ..... شنیدی چی گفتم دیگه؟ _ بله شنیدم! برو باشگاه عضلاتت قوی شه دکتر هم برو ببین چرا بدنت انقدر ضعیفه که تو رابطه کم میاری سرخوشی که از دیشب با او بود جایش را به حرص میدهد گاهی حرف های حسام انگار برای خودش نبود کسی دیگر اختیارش را می‌گرفت او هم سعی می‌کند صاف بنشیند و مثل خود حسام بی تفاوت پاسخ دهد ..... بهش فکر کرده بودم اما تو یه قسمتش موندم تکه ای از نان برمی‌دارد و لقمه ای برای خود می‌گیرد ..... اینکه بگم شوهرم باهام چیکار میکنه یا نگم! حسام با ابروهای بالا رفته نگاهش می‌کند لیلی هم همین طور ..... میترسم بگم برچسب سادیسم بزنن روت! خنده اش را پنهان می‌کند! دخترک عجب رویی داشت! _ بلند شو بیا اینجا دختر با مکث بلند می‌شود و ارام کنارش می‌رود خیلی نمیگذرد که ضربه ی نسبتا محکمی روی باسنش، جیغش را بلند می‌کند _ اینم بگو پس! ..... دیوونه سوختم! _ عادت میکنی عزیزم! 🟠🟡🟠🟡 عضویت در vip فعلا 30 تومن ..
    Show more ...
    12 266
    11
    💠🍃💠🍃 💠🍃💠 💠🍃 💠 #پارت101 خیلی زود عوامل تیراندازی دستگیر می‌شوند. لیلی به بیمارستان منتقل می‌شود و حسام بعد از یک شب بستری، با حساب داشتن پنجاه و یک درصد از سهام بیمارستان لیلی را مرخص و با خود به خانه اش می‌برد البته که یک شب بستری برایش کفایت می‌کرد بقیه دوره ی درمانش با رسیدگی در خانه هم قابل جبران بود. ........ بخدا دیگه نمیتونم ابرو در هم می‌کشد _ مگه با توئه؟ من واسه خودمم آب پرتقال نمی‌گیرم اونوقت تو به آب پرتقالی که من برات درست کردم میگی نه؟ ........ از صبح یه پارچ اب پرتقال به من دادین دیگه نمیتونم خب! چیکار کنم؟! با اخم لیوان را روی میز می‌گذارد دو روز است که به این یک الف بچه می‌رسد و برایش آب پرتقال می‌گیرد آنوقت به جای تشکر برایش ناز می‌آمد! واقعا که نسل پرمدعایی هستند! _ من چند روز بیشتر مرخصی ندارم تو این چند روز که اینجایی باید حالت انقدر خوب بشه که بتونی برگردی عمارت پس به جای ناز کردن هر چی که میگم بگو چشم! لیلی پتو را بیشتر دور خودش می‌پیچد و نگاه نگرانش در چشم های حسام می‌نشیند ......... میشه من.. اینجا بمونم؟ اذیتتون نمیکنم هر چی بگین، میگم چشم حسام نگاه می‌گیرد از چشم های درشت و گرد دختر _ نمیشه ........ خب چرا؟ بخدا اصلا کاری به شما ندارم هر وقت که شما اومدین من میرم تو اتاق که مزاحم شما نباشم وقتی می‌بیند حسام جواب نمی‌دهد بیشتر ادامه می‌دهد ........ غذا هم درست می‌کنم همه ی کار های خونه رو هم انجام میدم خونسرد روی مبل رو به روی لیلی می‌نشیند و پاهایش را روی میز، روی هم می‌اندازد و سرش را به پشتی مبل تکیه می‌دهد دست هایش را روی سینه جمع می‌کند و به سقف نگاه می‌کند _ نمیشه! تایم رفت و آمد من مشخص نیست برات بهتره که تو عمارت باشی ........ من اونجا راحت نیستم خواهش میکنم _ کافیه صدای بم و گیرایش لیلی را از ادامه حرف متوقف می‌کند اما دلیل می‌خواست سرش را پایین می‌اندازد و دست هایش را زیر پتو پنهان می‌کند ......... هر چی شما بگین ولی من اونجا رو دوست ندارم حداقل بذارید یه مدت اینجا بمونم بعد برم اونجا.. ................ 🍃
    Show more ...
    11 020
    16
    🐣🐣🐣🐣 " لینک قلب عاشق " 🐣🐣🐣🐣🐣
    قلب عاشق💔 اغواگر
    ... ﷽ ... 💢 هانیه 💢 #اغواگر #وسوسه‌داغ #قلب_عاشق #وقتی_دل_نمی‌فهمد #عشق_شیرین اینستاگرام http://instagram.com/hanie_dar
    10 070
    69
    🐠🐠🐠🐠 " لینک " 🐠🐠🐠🐠
    وسوسه‌ داغ
    ... ﷽ ... 💢 #اغواگر #وسوسه‌داغ #قلب_عاشق #وقتی_دل_نمی‌فهمد #عشق_شیرین اینستاگرام http://instagram.com/hanie_dar
    9 790
    65

    sticker.webp

    9 575
    0
    🌵🌵🍑🌵🌵🍑🌵🌵🍑 رمان کامل شده‌ی " بهرام خان و بهار " ♨️ 🔞 🔞🔞♨️♨️🔞🔞♨️♨️🔞♨️♨️🔞♨️♨️ قیمت خرید رمان کامل 50 هزار تومن❤️ تعداد صفحات : 3200 همراه عکس شخصیت ها مناسب هر پارت💖 ُرُشت، برای راحتی شما عزیزان 🌵🍑🌵🌵🍑🌵🍑🌵🌵 6104 3376 4234 2446 فاطمه نجفی بانک ملت ارسال فیش واریز به ایدی بالا👆👆👆👆 🍓🍓🍓🍓🍓🍓❤️🍓
    10 421
    2
    🟡🟢 30 تومن vip 30 تومن vip رمان pdf بهرام خان و بهار 50 تومن جمع هر سه رمان 110 تومن اما ‼️ خرید هر با هم شامل تخفیف میشه ‼️ تخفیف پاییزی🍂🍁 ‼️ (( 80 تومن خرید هر سه کتاب با هم )) 💥💥 فایل کامل رمان های و در پایان، به عزیزان vip داده میشه 💥💥 💜🕊️💜🕊️💜🕊️ 6104 3376 4234 2446 فاطمه نجفی بانک ملت     ارسال فیش واریز به ایدی بالا👆👆👆👆 💜🕊️💜🕊️💜🕊️
    9 583
    4

    Edvin - Najie Man (320).mp3

    9 151
    58
    ادامه.... .
    9 101
    1
    🌸 📕 وسوسه داغ میخوام که بخوابم.. ولی مگه میشه؟ گرمای دست ها‌ش هنوز روی تنمه.. نوازش هاش... زمزمه های گرم و آرومش تو گوشم... نمیدونم زود وا دادم یا نه نمیدونم اسم حسم چیه دقیقا.. اما.. دوست دارم که باشه وقتی هست خیالم راحته.. نمی‌ترسم از هیچ کس و هیچ چیز.. فکر نمی‌کنم که شاید امشب، مثل سارا.. هدی.. الهام.. معامله میشم سر میز قمار و مستی و بدهکاری پلک روی هم میذارم تکرار میشه تو ذهنم جمله های آخرش.. . من میخوامت . من میخوامت . من میخوامت گفت که منو واسه زندگی میخواد گفت که پام وایمیسته منتظر منه منتظر موافقت من با شرایطش.. خندم میگیره تلخ نیست ولی.. آخه مگه شرایط من چی هست که بخوام واسش تاقچه بالا بذارم آخه مگه میشه بهش گفت نه؟ یه مرد جذاب تو دل برو! یه مردِ مرد که هوای منو خیلی داره.. بالشش رو محکم تو بغلم فشار میدم یعنی الآن که من دارم بهش فکر میکنم، اونم به من فکر میکنه؟ کاش بهم فکر کنه.. کاش یک عالمه.. یک دنیا.. فکرش درگیرم باشه! سردم میشه تا که بلند میشم و نگاهم به تنم میفته، با کف دست به پیشونیم میزنم لباسم کو...؟! .............................. 📙
    Show more ...
    9 281
    33
    🌸 📕 وسوسه داغ صدای بسته شدن در باعث گرفتن نگاهم ازش میشه کاش نمی‌گفت این حرف ها رو چقدر بودن باهاش و برام سخت به نمایش گذاشت.. از خودم بدم میاد به اینکه دلبسته ی مردی شدم که یه بچه داره.. که این همه سال ازم بزرگتره.. به احساسم شک میکنم.... اینکه همسر مردی بد دل بشم، عاقلانه ست؟ دست شکسته ی سهراب.. خشم نگاهش به بردیا.. همه‌ی این ها نشونه از حساسیتش داره حتی خودش هم کتمان نمیکنه کلافه روی تخت دراز می‌کشم نگاه به جای خالیش حالم و بد میکنه خوبه که از تنها شدن باهاش میترسم! تلخندی میزنم و.. بالشش رو می‌کشم تو بغلم میشه چشم بست رو مردی که ناجیمه؟ اگه نبود.. اگه مثل همه ندید می‌گرفت منو، چی می‌شد سرنوشتم.. کجا بودم و.. با کی بودم... دوستش دارم تنها کسی که دلم با حرف هاش زیر و رو میشه.. غلطه؟ خب باشه.. مگه تا اینجای زندگیم درست بوده.. ............................. 📙
    Show more ...
    9 077
    26

    file

    9 408
    56
    🌸 📕 وسوسه داغ ..... شما اگه.. اگه قصدتون جدیه اگه منو برای ازدواج و زندگی می‌خواین بهتره از راه درستش وارد بشین اگه نه.. اگه فکر می‌کنید بچه ام.. یا کمم.. یا اصلا هر چیز دیگه این کارتون درست نیست که منو وسیله خوشگذرونی و سرگرمیتون ببینید من.. وابسته میشم وابسته‌ی همه‌ی این حرف ها و رفتار هایی که فکر میکنم از خواستنه بلند میشه.. اون هم می‌شینه روبه‌روم نگاهم میکنه _ دختری که ادعای بزرگی میکنی ولی من هنوز بچه می‌بینمت میتونی تا آخر.. تا آخر زمانی که زنده ای زن من باشی؟ نزدیک به چهارده سال ازت بزرگترم میتونی تا آخرش پام وایسی؟ وقتی که سی سالت بشه، من چهل و سه چهار سالمه دلت هوای یه مرد جوونتر و نمیکنه؟ من رو روابطت با مردای دیگه حساسم میتونی درک کنی و اذیتم نکنی؟ میتونی لیلی؟ من یه دختر شیش ساله دارم میتونی براش مادر باشی و تا آخر براش مادری کنی؟ مردی که روبه‌روت نشسته.. یه مرد ثروتمنده.. مردی که از نظر مالی میتونه تا هر چقدر که بخوای، تأمینت کنه اما تو.. میتونی چشم رو دارایی هاش ببندی و.. فقط خودش رو ببینی، خودش و بخوای؟ بلند میشه و.. لباسش رو تن میکنه من فقط مثل یک عروسک.. یه مجسمه نگاه کردم _ من میخوامت.. واسه زندگی میخوامت پات وایمیستم تا جایی که جون تو تنم باشه تو فکر کن ببین میتونی با شرایط من کنار بیای... ......................... 📙
    Show more ...
    9 138
    32
    🌵🌵🍑🌵🌵🍑🌵🌵🍑 رمان کامل شده‌ی " بهرام خان و بهار " ♨️ 🔞 🔞🔞♨️♨️🔞🔞♨️♨️🔞♨️♨️🔞♨️♨️ قیمت خرید رمان کامل 50 هزار تومن❤️ تعداد صفحات : 3200 همراه عکس شخصیت ها مناسب هر پارت💖 ُرُشت، برای راحتی شما عزیزان 🌵🍑🌵🌵🍑🌵🍑🌵🌵 6104 3376 4234 2446 فاطمه نجفی بانک ملت ارسال فیش واریز به ایدی بالا👆👆👆👆 🍓🍓🍓🍓🍓🍓❤️🍓
    12 498
    6
    🌸 📕 وسوسه داغ ولی شما چند سال خارج از کشور بودین امریکا.. کانادا.. ایتالیا _ خب؟ ..... اونجا اون همه دختر زرد هست! می‌خوابه کنارم لحاف و بالاتر می‌کشم _ آره زرد زیاده! ..... خب رنگی قشنگه دیگه _ قشنگ که تویی.. من دختر کمرنگ دوست ندارم. جذب نمیشم ..... ولی همه دوست دارن _ سلیقه من گیره تو یه دختر خاص من و تو انقدر می‌فهمیم که بدونیم کی مناسبمونه درسته؟ هر چند که گیر قسمت اول جملش بودم اما در مورد سؤالش در مورد خودم، خیلی مطمئن نبودم _ خوابت برد جوجه ..... بله! _ بخواب عزیز من شب دراز است و قلندر بیدار! سر می‌چرخونم سمتش دست روی پیشونیش گذاشته و چشم هاشو بسته ..... یعنی چی؟ _ یعنی نمیخوام صدای جیغ کشیدناتو عسل بشنوه! ..... واسه چی؟ با حرص سر می‌چرخونه سمتم _ اون روی منو بالا نیار کاری کنم دولا دولا راه بری بچه! چشمام از ترس، تعجب گرد میشه چه طرز حرف زدنه آخه؟ خان زادست مثلا؟ حریصانه بازومو میگیره و میکشه تو سمت خودش _ برگرد بیا عقب، یالا...! ..............................📙
    Show more ...
    9 868
    22
    🌸 📕 وسوسه داغ خودمو جلو می‌کشم. چرا هیچوقت تعادل نداره؟! ..... نمی‌خوام! و... ضربه ای که به باسنم میخوره صدای جیغم و به خاطره سوزشش درمیاره _ نمیخوام نداریم لیلی بدو حالم خرابه برمیگردم سمتش، تغییر حالت میدم و میشینم روبه‌روش اون قسمتی که ضربه زده بود رو دست روش کشیدم، فقط برای اینکه سوزشش کمتر بشه ..... دردم گرفت چرا زدین آخه؟ _ اینو که عادت میکنی عزیزم فقط الان بکن لباساتو بپر بغلم! با همه‌ی میل و اشتیاقم به آغوش رفتنش جلوی خودم رو میگیرم انقدر پیش رفتن زیادی بود ..... شما هدفتون از این همه نزدیکی چیه؟ چرا می‌خواین کاری کنید که به لحاظ عاطفی وابسته تون بشم؟ این صيغه.. این محرمیت.. این هر چی که هست، قبل از اینکه اتفاق بیفته.. شما حرفی به من زدین که من طور دیگه برداشت کردم ندونستم دو پهلو حرف زدین من بچه نیستم حسام خان درسته که خیلی چیز ها رو نمیدونم که شما خیلی خوب و بهتر میدونید اما.. من بیست سالمه.. چند وقت دیگه هم میرم تو بیست و یک سال پس میفهمم خیلی مسائل و.. به هیچ وجه.. نمی‌خوام وارد رابطه ای بشم که آخرش فقط قراره خودم صدمه ببینم فضای بینمون.. حال و هوا.. تغییر کرده بود حالا دیگه جدی بودیم هر دو خواست حرفی بزنه، دستمو به نشانه‌ی صبر جلوش گرفتم باید حرفم تموم می‌شد.. ..................................📙
    Show more ...
    11 576
    26
    پارت جدید💥 💥
    46 544
    7
    🌵🌵🍑🌵🌵🍑🌵🌵🍑 رمان کامل شده‌ی " بهرام خان و بهار " ♨️ 🔞 🔞🔞♨️♨️🔞🔞♨️♨️🔞♨️♨️🔞♨️♨️ قیمت خرید رمان کامل 50 هزار تومن❤️ تعداد صفحات : 3200 همراه عکس شخصیت ها مناسب هر پارت💖 ُرُشت، برای راحتی شما عزیزان 🌵🍑🌵🌵🍑🌵🍑🌵🌵 6104 3376 4234 2446 فاطمه نجفی بانک ملت ارسال فیش واریز به ایدی بالا👆👆👆👆 🍓🍓🍓🍓🍓🍓❤️🍓
    43 080
    27
    🔞🔞💥🔞🔞💥 رمان کامل شده! ... دست هایش روی شانه های مرد می‌لرزیدند.. قلبش هم.. کاری را انجام می‌دهد که از خود بهرام یاد گرفته بود آرام زبان می‌کشد روی لب های مرد که یک آن.. زبانش به داخل دهان بهرام کشیده می‌شود! 🔞 دست بزرگی دور کمرش حلقه می‌شود و تنگ او را به خود می‌فشارد دست دیگر مرد از زیر دامن روی ران هایش می‌لغزیدند.. 🔞 صدای مکیدن های لب های دخترک و لذت بردن مرد در خانه پیچیده‌ بود.. گاهی هم صدای " آخ " گفتن های بهار از درد گاز گرفته شدن لب هایش بلند می‌شد که البته خیلی هم بلند نبود! 🔞 دست های بهرام از زیر تاپ دختر بالا می‌رود و قفل لباس زیرش را باز می‌کند و آرام از تنش بیرون می‌آورد ! بهار را کمی بالا می‌کشد تا دامنش را از زیرش بیرون آورد، می‌خواست تماسشان بدون پوشش باشد اما.. 🔞 وقتی دامن را از زیر بهار بیرون کشید ، جای دخترک را روی پایش تنظیم کرد و بعد او را نشاند! بهار ترسیده خواست بلند شود که پاهایش زیر دست های مرد قفل شدند چشم های بهرام می‌خندیدند از ترس و تعجبی که بهار به خود گرفته بود! 🔞 لب هایش اسیر لب های مرد بود.. یک سینه اش و گاه هر دو با یک دست گرفته می‌شدند در حالی که باسن و پایش هم به واسطه ی دست دیگر بهرام لمس می‌شدند.. ❌ بهرام چندین بار بهار را با فشار روی پاهایش تکان می‌دهد که از فرط لذت چشم هایش بسته می‌شوند و لب های بهار را از بین لب هایش آزاد می‌کند با چشم های بسته، سرش را روی پشتی مبل تکیه می‌دهد 🔞 _ آااااخ ... چرا پا نمی‌دی آخه دختر.. بهار بوسه ای روی گلوی بهرام می‌زند.. دست هایش در موهای مرد فرو می‌روند و آن ها را به بازی می‌گیرند.. روی گلویش که زبان می‌کشد بهرام او را سفت به خود می‌فشارد 🔞 _ بهااار .. دیوونم نکن دختر! سر بهار بالا می‌آید.. و روی چشم هایش ثابت می‌ماند.. هر دو نفس می‌زدند بهرام خیره ی چشم های بهار از پهلوهایش می‌گیرد و محکم بین پاهایش فشار می‌دهد بهار با درد " آخ " می‌گوید.. ولی بهرام از لذت قربان صدقه اش می‌رود 🔞 _ جاااان..! چی شد جون دلمم..! کجای تنت دردش اومد فدات شم..! بهار را روی مبل می‌خواباند و از روی همان لباس توری اش سینه هایش را به دهن می‌گیرد.. انقدر مک می‌زد و گاز می گرفت که لباس دخترک خیس شده بود 🔞 ....... آخ.. یواش.. 🔞 _ حرف نباشه.. ! دامن بهار را به یک‌باره پایین کشید تا چشمش به پاهای او افتاد..! دست هایش شروع به لمس پاهایش کردند! نگاه پر حرارتش را به چشم های بهار دوخت _ بریم اتاق...؟ خیره و مات مانده بود که فشار دست بهرام روی پایش او را.. ....... بریم..! 🔞🔞🔞 روایتی جذاب و داغ.. ♨️ زندگینامه ی مردی هات، خشن و مذهبی که بیست سال است دلباخته ی دختری زیباست که 13 سال از خودش کوچکتر است.. ❌ عشقی داغ که بعد از 20 سال از رویش پرده برداشته می‌شود.. [توصیه نویسنده] محدودیت سنی...🔞 ! 📕📕📕📕
    Show more ...
    37 696
    40
    🟡🟢 30 تومن vip 30 تومن vip رمان pdf بهرام خان و بهار 50 تومن جمع هر سه رمان 110 تومن اما ‼️ خرید هر با هم شامل تخفیف میشه ‼️ تخفیف پاییزی🍂🍁 ‼️ (( 80 تومن خرید هر سه کتاب با هم )) 💥💥 فایل کامل رمان های و در پایان، به عزیزان vip داده میشه 💥💥 💜🕊️💜🕊️💜🕊️ 6104 3376 4234 2446 فاطمه نجفی بانک ملت     ارسال فیش واریز به ایدی بالا👆👆👆👆 💜🕊️💜🕊️💜🕊️
    29 580
    21
    🌸 📕 وسوسه داغ ..... آیییییی! چشمام آخه.. سرش و می‌بره بالا و من بدون مکث دستامو میذارم روی چشمام تا اون همه خیسی رو پاک کنم وای بدم میاد! بعد از کلی کلنجار رفتن با پشت و روی دست هام روی چشمام، با اخم نگاهش میکنم هنوز هم خیسی مژه هامو میتونم حس کنم .... کور شدم! _ گاز بگیر اون لامصبو! چشمات قشنگ ترین چشمایی که تو کل زندگیم دیدم قشنگ ترین و خوش رنگ ترینش.. نگاهش میکنم و نمیتونم که پلک بزنم با حرف هاش آدمو مجذوب میکنه ولی شما چند سال خارج از کشور بودین امریکا.. کانادا.. ایتالیا _ خب؟ ..... اونجا اون همه دختر زرد هست! می‌خوابه کنارم لحاف و بالاتر می‌کشم _ آره زرد زیاده! .............................. 📙
    Show more ...
    28 197
    64
    💜🔞💜🔞💜🔞 پارتی از vip گوشه‌ی لبش را بین دندان می‌گیرد خیلی وقت پیش، بند را آب داده بود! _ حرفامو شوخی نگیر بعضی از این ادمایی که دورتن، با اشتباهت پُتک میشن رو سرت پیامی برایش می‌آید گوشی را از روی میز برمی‌آید _ امشب منتظرتم نمیتونم نداریم! لباست بنفش باشه و حتما کوتاه!!! لبش را گاز می‌گیرد حالا چطور به مادرش بگوید که امشب را باید در خانه‌ی حسام بگذراند! _ جمشید میگه انقد این دخترو نفرست خونه ی اون گردن کلفت! بذار وقتی رسما زنش شد، بره بمونه اصلا صدایش را ارام می‌کند _ میگه که.. نکنه فردا روز دخترتو با شکم بالا اومده بفرسته بغل دستت! در جای قبلش می‌نشیند گونه های لیلی رنگ می‌گیرد کاری نبود که حسام با او نکرده باشد! _ بی ربطم نمیگه بهش زنگ بزن بگو هر چه زودتر رابطتونو رسمی کنه این طوری مردم پشتت هزار و یک حرف درمیارن.. 💜🔞💜🔞💜🔞💜🔞🔞
    Show more ...
    28 327
    11
    پارت جدید💥 💥
    24 136
    0
    🌵🌵🍑🌵🌵🍑🌵🌵🍑 رمان کامل شده‌ی " بهرام خان و بهار " ♨️ 🔞 🔞🔞♨️♨️🔞🔞♨️♨️🔞♨️♨️🔞♨️♨️ قیمت خرید رمان کامل 50 هزار تومن❤️ تعداد صفحات : 3200 همراه عکس شخصیت ها مناسب هر پارت💖 ُرُشت، برای راحتی شما عزیزان 🌵🍑🌵🌵🍑🌵🍑🌵🌵 6104 3376 4234 2446 فاطمه نجفی بانک ملت ارسال فیش واریز به ایدی بالا👆👆👆👆 🍓🍓🍓🍓🍓🍓❤️🍓
    23 993
    3
    🔞🔞💥🔞🔞💥 رمان کامل شده! ... دست هایش روی شانه های مرد می‌لرزیدند.. قلبش هم.. کاری را انجام می‌دهد که از خود بهرام یاد گرفته بود آرام زبان می‌کشد روی لب های مرد که یک آن.. زبانش به داخل دهان بهرام کشیده می‌شود! 🔞 دست بزرگی دور کمرش حلقه می‌شود و تنگ او را به خود می‌فشارد دست دیگر مرد از زیر دامن روی ران هایش می‌لغزیدند.. 🔞 صدای مکیدن های لب های دخترک و لذت بردن مرد در خانه پیچیده‌ بود.. گاهی هم صدای " آخ " گفتن های بهار از درد گاز گرفته شدن لب هایش بلند می‌شد که البته خیلی هم بلند نبود! 🔞 دست های بهرام از زیر تاپ دختر بالا می‌رود و قفل لباس زیرش را باز می‌کند و آرام از تنش بیرون می‌آورد ! بهار را کمی بالا می‌کشد تا دامنش را از زیرش بیرون آورد، می‌خواست تماسشان بدون پوشش باشد اما.. 🔞 وقتی دامن را از زیر بهار بیرون کشید ، جای دخترک را روی پایش تنظیم کرد و بعد او را نشاند! بهار ترسیده خواست بلند شود که پاهایش زیر دست های مرد قفل شدند چشم های بهرام می‌خندیدند از ترس و تعجبی که بهار به خود گرفته بود! 🔞 لب هایش اسیر لب های مرد بود.. یک سینه اش و گاه هر دو با یک دست گرفته می‌شدند در حالی که باسن و پایش هم به واسطه ی دست دیگر بهرام لمس می‌شدند.. ❌ بهرام چندین بار بهار را با فشار روی پاهایش تکان می‌دهد که از فرط لذت چشم هایش بسته می‌شوند و لب های بهار را از بین لب هایش آزاد می‌کند با چشم های بسته، سرش را روی پشتی مبل تکیه می‌دهد 🔞 _ آااااخ ... چرا پا نمی‌دی آخه دختر.. بهار بوسه ای روی گلوی بهرام می‌زند.. دست هایش در موهای مرد فرو می‌روند و آن ها را به بازی می‌گیرند.. روی گلویش که زبان می‌کشد بهرام او را سفت به خود می‌فشارد 🔞 _ بهااار .. دیوونم نکن دختر! سر بهار بالا می‌آید.. و روی چشم هایش ثابت می‌ماند.. هر دو نفس می‌زدند بهرام خیره ی چشم های بهار از پهلوهایش می‌گیرد و محکم بین پاهایش فشار می‌دهد بهار با درد " آخ " می‌گوید.. ولی بهرام از لذت قربان صدقه اش می‌رود 🔞 _ جاااان..! چی شد جون دلمم..! کجای تنت دردش اومد فدات شم..! بهار را روی مبل می‌خواباند و از روی همان لباس توری اش سینه هایش را به دهن می‌گیرد.. انقدر مک می‌زد و گاز می گرفت که لباس دخترک خیس شده بود 🔞 ....... آخ.. یواش.. 🔞 _ حرف نباشه.. ! دامن بهار را به یک‌باره پایین کشید تا چشمش به پاهای او افتاد..! دست هایش شروع به لمس پاهایش کردند! نگاه پر حرارتش را به چشم های بهار دوخت _ بریم اتاق...؟ خیره و مات مانده بود که فشار دست بهرام روی پایش او را.. ....... بریم..! 🔞🔞🔞 روایتی جذاب و داغ.. ♨️ زندگینامه ی مردی هات، خشن و مذهبی که بیست سال است دلباخته ی دختری زیباست که 13 سال از خودش کوچکتر است.. ❌ عشقی داغ که بعد از 20 سال از رویش پرده برداشته می‌شود.. [توصیه نویسنده] محدودیت سنی...🔞 ! 📕📕📕📕
    Show more ...
    22 241
    32
    💜🕊️💜🕊️💜🕊️ 30 تومن vip 30 تومن vip رمان pdf بهرام خان و بهار 50 تومن جمع هر سه رمان 110 تومن اما ‼️ خرید هر با هم شامل تخفیف میشه ‼️ تخفیف پاییزی🍂🍁 ‼️ (( 80 تومن خرید هر سه کتاب با هم )) 💥💥 فایل کامل رمان های و در پایان، به عزیزان vip داده میشه 💥💥 💜🕊️💜🕊️💜🕊️ 6104 3376 4234 2446 فاطمه نجفی بانک ملت     ارسال فیش واریز به ایدی بالا👆👆👆👆 💜🕊️💜🕊️💜🕊️
    19 854
    8

    file

    19 758
    49
    🌸 📕 وسوسه داغ محکم چشمامو می‌بندم و چه خوب که صورتمو نمیبینه _ نگفتی دخترکم؟! خودم انتخاب کنم! ..... هیچکدوم! _ عه! میشه مگه ازت بگذرم؟ صدبار منو تا مرگ بردی و برگردوندی الان که دارمت نگیرم خسارتمو؟ میلرزه تنم، وقتی که پوست دستمو با دندون آروم میکشه _ بردار دستتو لیلی میخوام صورتتو ببینم ..... خجالت میکشم آخه _ جان.. جانم.. جان دلم... میدونی عاشق صداتم؟ دیوونه میکنی منو لیلی... هزار بار.. شاید برای هزارمین بار دلم میلرزه از حرف هاش از حرف هایی که تو این حال و تب و تاب میزنه.. با اون صدای بم خیلی قشنگش... دستام میاد پایین تا زیر چشمام کش اومدن لب هاش به یک سمت سفید شدن چند تار مو روی چونش از اون یه مرد جذاب می‌سازه تو ذهنم _ آخ.. من که مردم واسه چشمای تولم شنیدن اون حرف ها ازش در مورد خودم یه حالیم میکنه یه حالی که چنگ میندازه به گلوم و در آخر.. تبدیل به دو قطره میشه، و میره رو شقیقه هام.. می‌خنده.. یه تکخند شیرین و جذاب _ عاشق اینم که این طوری موش میشی جلوم.. زبونش و با ولع میکشه رو شقیقه هام و.. چشم هامو زبون میکشه میخواد که بکشه تو دهنش ولی! ..... وای توروخدا..! _ جووووون خوردنی رو باید خورد! ...............................📙
    Show more ...
    19 454
    56
    Last updated: 11.07.23
    Privacy Policy Telemetrio