Best analytics service

Add your telegram channel for

  • get advanced analytics
  • get more advertisers
  • find out the gender of subscriber
Category
Channel location and language

audience statistics • سوگلی خـԋoイــان‌زاده •

21 006-9
~2 486
~10
19.03%
Telegram general rating
Globally
49 844place
of 78 777
9 093place
of 13 357
In category
3 510place
of 5 475

Subscribers gender

Find out how many male and female subscibers you have on the channel.
?%
?%

Audience language

Find out the distribution of channel subscribers by language
Russian?%English?%Arabic?%
Subscribers count
ChartTable
D
W
M
Y
help

Data loading is in progress

User lifetime on the channel

Find out how long subscribers stay on the channel.
Up to a week?%Old Timers?%Up to a month?%
Subscribers gain
ChartTable
D
W
M
Y
help

Data loading is in progress

Hourly Audience Growth

    Data loading is in progress

    Time
    Growth
    Total
    Events
    Reposts
    Mentions
    Posts
    Since the beginning of the war, more than 2000 civilians have been killed by Russian missiles, according to official data. Help us protect Ukrainians from missiles - provide max military assisstance to Ukraine #Ukraine. #StandWithUkraine
    🧞‍♀طلسم جدایی بین دو نفر ۲۴ ساعته 🧞‍♀بازگشت معشوق و بختگشایی 🧞‍♀دفع_دعا و جادو و چشم نظر 🧞‍♀فروش_ملک و آپارتمان معامله 🧞‍♀جذب پول و رونق کسب و کار 🧞‍♀گره_گشایی در مشکلات زندگی 💥جهت عضو شدن و دیدن رضایت مشتریان روی لینک زیر کلیک کنید👇👇 ♦️همین الان پیام بدهAhk💥⁹👇👇👇👇 ارتباط مستقیم با استاد سید حسینی 🆔 ☎️  09213313730 ☯

    file

    1 792
    0
    Sʜᴏᴡ ᴍᴇ ᴍʏ ʙᴇᴀᴜᴛɪғᴜʟ sᴇᴀ I ᴀᴍ ᴏᴠᴇʀᴡʜᴇʟᴍᴇᴅ دریا شو زیبای من ، غرق نڪَاهت می شـوم ♡
    2 090
    8
    you're my morphine I'm addicted to your perfume ... تـو مورفيـن منـى، بہ عطـرت معتـادم...
    1 932
    7
    ♥️ دستم را که بی هوا میگیری دلم را هوایی میکنی ... با تو پرواز ، پر نمیخواهد !!

    Gifybot.mp4

    1 940
    7
    تو فرق داری با هرکی دورمه ..

    440493253_803717034509471_741236794385934353_n.mp4

    1 932
    3
    -داداش بیدارین؟ پلک‌های متورمم را باز و بسته کردم. تمام شب، بدون اینکه لباس عروسم را عوض کرده باشم در کنج اتاق نشسته بودم. هومن نگاه تندی به سمتم انداخت و سیگارش را در جاسیگاری خاموش کرد. -چی می‌خوای کله سحری پشت در اتاق من بچه؟ -مامان میگه بیا کاچی ببر برای عروست... ام چیزه... آب هم گرمه. اگه می‌خواین... سرخ شدم از خجالت و نگاه هومن آنقدر سنگین شد که آبم کرد. -گمشو برو نسیم تا نیمدم فکتو به هم بدوزم. -به من چه خب. مامان اینجوری میگه. تازه گفت بعد حمام دیگه نخوابی بری جگرکی... نگاهش مثل شمشیر در بدنم فرو می‌رفت. پلک‌هایم را محکم به هم فشار دادم که گفت: -به ننه بگو عروس بیوه‌ی پسرش نه کاچی می‌خو‌اد نه جگر... همه‌ی اینا رو یه دور از سر گذرونده. -خاک به سرم... چی میگی داداش؟ -همینا که شنفتی..‌ صدای پای نسیم آمد و بعد او بود که بی‌رحمانه به من تاخت: - شنیدی زن داداش؟ ننه‌م کله سحری پاشده کاچی پخته برات... یخ کردم از لحن سرد و خشمگینش، آب شدم از خجالت حرف‌های بی پرده‌اش و او بی‌رحمانه عربده زد: -بیا برو سر میز دیگه. برو دست ننمو ببوس که اینجوری هواتو داره. اینقدر که یادش رفته یک سال و نیم پیش برای تو، تو حجله‌ی داداشم کاچی پخت و آورد. شانه‌هایم جمع شد و سرم به سینه‌ام چسبید. حتی جان نداشتم بگویم "تو رو به هر کی می‌پرستی بس کن" -سرت چرا پایینه؟ تو که خوب شد برات! چی بهتر از این؟ موندگار شدی تو خاندان شاهین. به جهنم که پسر بزرگه رفته زیر خاک... به سال نکشیده شدی زن کوچیکه. بغضم قطره‌ اشکی شد و از گوشه‌ی چشمم فرو ریخت. با صدایی که از ته حلقم به زور بالا می‌آمد، گفتم: -مجبور... شدم... -تفنگ گذاشتن رو سرت؟ دارت می‌خوان بزنن؟ چه دردی داشتی که مثل بختک افتادی رو زندگی من؟ لامصب من نامزد داشتم...!!! مگه با خود لعنتیت نرفتیم براش گل انتخاب کردیم. شانه‌هایم از گریه لرزید. چرا فکر می‌کرد من از این وضعیت راضی‌ام؟ چرا فکر می‌کرد من خوشحالم؟ درست شبی که هاتف تصادف کرد پدرم کارگرش را هل داد و کارگر بیچاره همان لحظه مرد. روزگار من و خانواده‌ام سیاه شده بود. آنقدری که وکیل پیر پدرم در چشمانم زل زد و بی‌شرمانه پیشنهاد داد زنش شوم! هق زدم و گفتم: -به خاک هاتف...من نمی‌خواستم... حاج بابات وقتی فهمید اون وکیل شغال بابام خواستگارمه و مامانم از ناچاری راضی شده خودش پا پیش گذاشت. بخاطر... اهورا که نره زیر دست... ناپدری... -تو هم گفتی کی بهتر و خرتر از هومن! هرچی باشه تر و تازه‌تر از اون پیر شغاله که یه پاش لب گوره اما کش تنبونش شل! لب گزیدم و او در نگاهم زهرش را ریخت: -شاید اسم گندتو آورده باشی وسط شناسنامه‌‌ام، شاید خودت اومده باشی تو این اتاق و به چشم حاجی و مادرم زن من شده باشی اما تا آخر عمرم، تا وقتی که زنده ام و نفس می‌کشم تو جز ننه‌ی برادرزاده‌ام هیچی نیست. خم شد و من ترسیدم از نگاه به خون نشسته‌اش. چه برسرش آمده بود؟ مگر همیشه حامی نبود؟ مگر پشت و پناه نبود در این یک سال برای من و یتیم برادرش؟ -بهت دل نمیدم زن داداش. لمست نمی‌کنم... تا اخر عمرت بمون پیش حاجی و زنش، بچتو بزرگ کن. اما رو من حساب نکن... من میرم پیش زنی که عاشقشم... شاید بتونم گندی که به زندگیم زدی درستش کنم... شاید بتونم به خودم برش گردونم... و دعا کن که برگرده... که هنوز تو دلش جا داشته باشم...و گرنه روزگارتو می‌کنم روزگار سگ... رفت و ندید من چطور تکه پاره شدم در آن اتاق زیر بار زخم حرف‌هایش... اهورای مست خواب را در آغوش کشیدم و بعد با بی‌پناهی در حالی که اشک گلوله گلوله از چشمم سقوط می‌کرد خانه را ترک کردم... به مقصدی که نمی‌دانستم کجاست....
    Show more ...
    1 840
    0
    - یه عکس از ک..یرت برام بفرست عمو، میخوام لای ممه هام عکسشو تتو کنم برات! یه عکس هم در حالی که انگشت فا.کم رو وسطش گذاشته بودم از سینه های درشتم گرفتم و براش فرستادم. - درست اینجا عمو جونممممم. یه تک زنگ هم زدم تا زودتر پیامم رو ببینه. با نیش باز منتظر جوابش بودم که گوشیم زنگ خورد. صدای اسپیکر رو بالا بردم تا فکر کنه وسط شلوغی هستم. - جونم عمویی؟ عکسو گرفتی برا... حرفم تموم نشده بود که عصبی غرید: - کدوم گوری هستی توله سگ؟ جلو کدوم بی شرفی لخت شدی سینه هاتو انداختی بیرون؟! لبم رو با عشوه به دندونم کشیدم طوری که انگار جلو رومه و منو میبینه. - عه داد نزن عمو، صدات میپیچه آبروم میره. فریاد زد: - گوه نخورا محیا، بگو کدوم خراب شده ای بیام دنبالت. اخمی کردم. - من اومدم تتو بزنم، بهتره زودتر عکس عمو کوچولو رو برام بفرستی وگرنه میگم عکس ک..یر عمو جانی رو برام تتو کنه... با خباثت برای بازی باهاش ادامه دادم: - اصلا میگم ک..یر خودشو بذار لاش ، طبیعی ترم در میاد. می دونستم که از حرص و عصبانیت سرخ شد. - گور خودتو با دستای خودت کندی محیا، مگه دستم بهت نرسه! شه.وانی خندیدم. - کار دارم... فعلا با بای عمو جون.. گوشی قطع کردم و خوش حال از این که حرصش رو در آوردم به سمت حموم رفتم. زیر دوش مشغول رقص و آواز بودم که یهو در حموم باز شر و دیدمش. ترسیده لب زدم: - س... سلام عمو. قدمی به جلو اومد. - خب موش کوچولو چی می گفتی پشت تلفن؟ که میخوای ک..یر یکی دیگه رو بذاری لاش؟ من خورد نمی کنم اون ک..یر رو؟ جلو اومد و چنگی به سینه ام زد. - از پستون آویزونت کنم تخم سگ؟ اگه از دوربین چک نکرده بودم که الان زنده ت نمیذاشتم .. از فریادش اشکم دراومد. - می... می خواستم حرص تو دربیاره... چرا رفتی خواستگاری اون ایکبیری؟ پس من چی هان؟ فقط یه سوراخم برای ارضای زیر شکمت؟ خیره به چشم هام لب زد: - پس تو چی؟ یهو به سمتم حمله کرد، گلوم رو گرفت به دیوار چسبوندم و کمر شلوار ش رو باز کرد. - وقتی شکمت بالا بیاد تکلیفت مشخص میشه انگار. با یه حرکت خودش رو واردم کرد و... محیا دختری که از دوست پدرش خوشش میاد و سعی میکنه بهش نزدیک بشه، غافل از اینکه اون یه مرد عادی نیست و تمایلات جنسی خاص خودش رو داره🔞
    Show more ...
    1 790
    0
    رمان سکسیِ الهه‌ی شهوت🔞 سینه هاش به نظر خیلی سنگین میومدن با دستم کمی فشارشون دادم که از نوکش شیر سرازیر شد و آخش هوا رفت. - چند وقته زایمان کردی؟ - دو ماهه خانم. - خوبه... نترس قرار نیست سینه درد بگیری شیر سینه هات تخلیه میشه. به سمت ک.صش رفتم، خیسِ آب بود. طبیعی بود چون خیلی وقته سکس نداشته. رز دستمال مرطوبی رو بهم داد تا پاکش کنم. - خانم ها این که خیس باشید اصلا بد نیست اما دلم میخواد در طول آموزشات خودداری رو هم یاد بگیرید. تقریبا همشون تحریک شده بودن. بعضی ها با خجالت و شرم، بعضی ها هم با تحقیر نگاه میکردن. - خب همونطور که میبینید واژنش رنگ خوبی داره، اما به دلیل زایمانی که داشته به شدت قیافه بدی گرفته که خب قابل تغییره! کمی با چ.وچ.ولش بازی کردم تا دوباره خیس بشه و بعد انگشتمو وارد سوراخش کردم ولی به شدت گشاد بود طوری که در لحظه ی اول چهار انگشتم کاملا وارد می‌شد. _سوراخ واژنش هم بدجور گشاد شده باید تنگ بشه! دخترا داشتن با دقت یاداشت میکردن. خیسی واژنشو کمی به سمت پایین سوق دادم و انگشتمو دورانی روی سوراخ پشتش کشیدم که دوباره تقلاهاش شروع شد. - تورو خدا خانم التماس میکنم نه... باهام این کارو نکنید... آبروم رفت! دست دیگه‌مو رو چ.وچ.ولش گذاشتم و محکم فشار دادم که ساکت شد. انگشتمو با فشار وارد سوراخ باسنش کردم. اونقدر تنگ بود که سریعا جیغ زن دراومد. کمی ک.صش رو مالش دادم تا دردش رو فراموش کنه و بعد شروع کردم به حرکت دادن انگشتم. معلوم بود که تا حالا از این سوراخ به کسی نداده! - دقت کنید که وظیفه شما آماده نگه داشتن تمام نقاط بدنتونه! من شما رو با تک تک نقاط لذت بدنتون آشنا میکنم و شما به هیچ وجه نباید از این لذت غافل بشید! زن داشت به ارگاسم میرسید که دست از کار کشیدم... مادام زنی که با ورود به دنیای سیاست مسئولیتی رو به عهده میگیره مسئولیت آموزش لذت جنسی به زن های شیخ های عرب اما... ارحام مردی دو رگه ایرانی عرب که بدجوری دنبال پیدا کردن سرنخ و زمین زدن کله گنده های عربه اتفاقی با مادام، زنی که به عنوان الهه‌ی شهوت ازش یاد میکنن، آشنا می‌شه... رمان به شدت اروتیک و سکسی مناسب بزرگسالان‼️❌🔞🔞
    Show more ...
    الهه‌ی شَهـوَتـــ
    من الهه‌ی شهوتم! میتونم کاری کنم وسط ناله هات التماسم کنی که ارضات کنم🔞 رمان به شدت اروتیک و صحنه دار مناسب بزرگسالان🔞❌
    1 899
    0
    ‌#شهوت_صـورتی🧸🍼🌸 _ لـخـت شو _ چی.....چیکار کنم؟؟ با پوزخندی تکرار کردم _ لباسات رو دربیار با تته پته گفت _ اما اخه اقا.... _ گفتی به خاطرش هرکاری انجام میدی اگر نمیخای که به سلامت.... خواستم قفل در باز کنم که گفت _ صبر کنید با لبخند پیروزمندانه ای سمتش برگشتم از جاش بلند شد و مقنعه اش از سرش بیرون کشید موهای طلایی رنگ بلند بافته شده اش و چتری های کوتاهش الان جلوه بیشتری پیدا کرده بود دستش سمت دکمه های مانتوش برد و دونه دونه بازشون کرد لبش به دندون گرفت و با خجالت گفت _ نمیشه شلوارم درنیارم؟؟ _ من حوصله بچه بازی و خجالت کشیدناتو ندارم خواستم حرفم ادامه بدم که شلوارش از ترس اینکه بگم بره بیرون سریع پایین کشید شورت قرمز توری پاش بود بهشتش کمی مشخص بود دست به سینه و منتظر نگاهش کردم _ فکر کنم وقتی گفتم لخت متوجه منظورم شدی!! تاپش از بالای سرش بیرون کشید و شورتش دراورد بدون اینکه نگاهم کنه برهنه جلوم ایستاد نگاهم روی بدن سفید و بدون موش گردوندم اما میخاستم از یه چیزی مطمئن بشم سمتش میزم رفتم و روشو خالی کردم بهش اشاره کردم جلو بیاد _ بیا اینجا ببینم.... با قدم های چسبیده و اهسته سمتم اومد با کمی فاصله ازم ایستاد سرش به سینه اش چسبونده بود و نگاهم نمیکرد _ روی میز دراز بکش نگاهش بالا اورد و با چشمای گرد شده نگاهم کرد کمی طول کشید تا حرفم تجزیه و تحلیل کنه بالاخره فهمیده بود نباید هیچ دلیل ازم بپرسه و فقط باید کاری رو که میگم انجام بده که پاهاش بهم چفت کرد دستوری و با اخم ریزی بین ابروهام گفتم به حرفم گوش کرد و سریع پاهاش از هم باز کرد با انگشتام پره های بهشتش از هم فاصله دادم سرم‌کمی خم کردم تا بتونم داخل سوراخش ببینم سیلی آرومی به بهشتم زدم و گفتم _ میتونی بلند شی از جاش بلند شد و روی میز نشست دستم از بالای سینه اش سمت پهلوهاش کشیدم منم در عوض حقوق خوبی بهت میدم تا بتونی هزینه دانشگاهتو بدی خوبه؟؟ سری یه نشونه تایید تکون داد و گفت _ بله اقا ملکا دختر کیوت و خوشگلی که به خاطر مخارج دانشگاه قبول می‌کنه که صیغه رئیس شرکت جذاب و خشن اش بشه و هر شب ..... 🔞🔥💦
    Show more ...
    1 780
    0
    🧞‍♀طلسم جدایی بین دو نفر ۲۴ ساعته 🧞‍♀بازگشت معشوق و بختگشایی 🧞‍♀دفع_دعا و جادو و چشم نظر 🧞‍♀فروش_ملک و آپارتمان معامله 🧞‍♀جذب پول و رونق کسب و کار 🧞‍♀گره_گشایی در مشکلات زندگی 💥جهت عضو شدن و دیدن رضایت مشتریان روی لینک زیر کلیک کنید👇👇 ♦️همین الان پیام بدهs🪅⁹👇👇👇👇👇 ارتباط مستقیم با استاد سید حسینی 🆔
    2 938
    0
    Başka Bir Yeni Gün Daha Başladı🥳 Sana Harika Bir Sabah Diliyorum! "Günaydın" 🌸💗 یه روز جدید دیگه شروع شده برای تو یه صبح عالی آرزو میکنم 😍♥️ "صبح بخیر" ☀️🌷

    190589425_1625003057890180_3350148370873197756_n.mp4

    3 038
    5
    . و آغوشت میتواند دنج ترین جای دنیا باشد برای تمام عاشقانه هایم..... _ عشق
    3 027
    5
    باید باشی تا طعمِ جمعه های تقویم عوض شود...!
    2 963
    6
    تو که رفتی واسه‌ی من جای آشتی که نذاشتی ..

    310877040_441732411663837_5969225793524893277_n.mp4

    3 035
    3
    - شوهره فلجت چطوری تورو کرده که باردار شدی؟♨️🫦 مادر شوهرم پرتم کرد وسط حیاط عمارت که از شدت ضربه آخی گفتم و چنگی به زیر دلم زدم طولی نکشید که بین پاهام خیس شد و شلوارم از خون به رنگ قرمز دراومد -دختره ی معلوم نیست لنگ هاتو پیش کدوم بی ناموسی دادی هوا که الان راست راست شکمتو دادی جلو و میگی من حامله ام به سختی از جام بلند شدم و به پاش افتادم -شکوه خانم تروخدا ..... تروخدا بچم ...آخخخخخخ درد دارم لگدی به شکمم زد که جیغی کشیدم -دختره ی پتیاره پسر من اگر داشت که تو رو نمیگرفت برو از  همونی که بهش دادی و زیرش ناله کردی کمک بخواه جریان خون بین پاهام بیشتر شد و فشارم از ضعف زیاد افتاده بود داشتم بیهوش میشدم که یدفعه.......... -بچه ی منه شکوه وای به حالت بلایی سرش بیاد خودم هم عروستو گرفتم هم  و تو شکمش کاشتم .......... آنیل مردی خشن و بی رحم که به نو عروس پسر عموی فلجش #تجاوز میکنه و بعد از #حامله کردنش.......
    Show more ...

    animation.gif.mp4

    2 893
    0
    ‍ ‍ وارد شدم درو دیوار و تخت خواب رو با گل و ربان تزیین کرده بودن سیوان پشت سرم وارد شد و از پشت بهم چسبید بند لباس عروسمو پایین کشید و سی‌نه هامو چلوند و با شه‌وت کنار گوشم گفت: _اوووف دلبر سسکی من دارم برای دادنت له له میزنم امشب جوری میکنمت که هیچ وقت شب یادت نره قلبم شروع کرد به تند تند تپیدن میدونستم بیماری داره کم کم لباس عروسمو بالا زد و دستشو از لای لباس زیرم برد داخل و شروع کرد به حرکت دادن دستش بدنم شل شده بود که خانم بزرگ اومد تو اتاق و سیوان بی توجه بهش سرشو برد بین پامو که همه تنم لرزید خانم بزرگ ای کرد وگفت: _لباس عروستو در بیار فقط لباس بزار باشه بعد ریز خندید و ادامه داد: _پسرم خودش اونارو میکنه از خجالت سرخ شدم که گفت: _پسرم یادت نره پارچرو کنی طوری مردونگیتو نشون بده که آوازت تو کل روستا بپیچه بگم خدمتکارا کمکش کنن لباسشو در بیاره؟! سیوان از پشت بهم چسبید ‌که از درد جیغی کشیدم و شروع کرد به ضربه زدن بهم و گفت: _همه بیرون خودم کمکش میکنم اینو گفت و زیپ پایین کشید که اندامش افتاد بیرون تنم لرزید چقدر و کلفت بود با این کارش از شرم سرمو پایین انداختم که بقیه کردن و شروع کردن به خندیدن سیوان فریاد زد چیه نکنه اول باید شمارو بکنم بعد ادامه داد: _کسی اینجا نمونه همه برن خونه هاشون تا سه روز نمیخوام کسی مزاحممون بشه لبخند از روی لب همه محو شد و تو وجودم پیچید خدمتکارا و خانم بزرگ در حالی که با دلسوزی و نگرانی بهم نگاه میکردن از اتاق خارج شدن سیوان پرتم کرد رو تخت و در حالی که کمربندشو با خشم رو دستش می کوبید بهم نزدیک شد و .. 😳 🔞🔞 _ بسه پسر عمو آخ آه بسه! _ناناز خانوم یکم طاقت بیار یکم دیگش مونده اووف خیلی تنگی دختر تقصیر من چیه؟ _آخ دردم میاد سیوان الان خون میاد مامانم دوام میکنه اگه میدونستم زن و شوهر بازی انقد درد داره باهات بازی نمیکردم باشه خوشگلم عسلم تو فقط شل بگیریکم دیگش مونده خواست بلند شه ولی با دیدن بین پاش... ❌❌❌🔞🔞
    Show more ...
    image
    2 812
    0
    #خاله‌کوچولو چموش بازی درنیار بذار کارمو کنم، بذار رو بزنم رو تنت... خودم رو بیشتر تکون دادم تا بلکه از حبس تن داغ و نجات پیدا کنم، اما بی‌فایده بود، میون گریه‌هام جیغ زدم: - تورخدا ولم کن غیاث، من خالتم! دهنش بوی الکل میداد و چشماش قرمز بود، - غیاث تو ، کاری نکن که بعدا پشیمون بشی! کنار گوشم زمزمه کرد: - اما غیاث ما قبلا راجبش حرف زدیم، تو منی... یهو جوش آورد، جری شلوارم رو پایین کشید و با یه حرکت...💦🍓 غیاث مردی ۳٠ساله مذهبی و سنتی که اسیر یه دختر ۱۷ساله میشه که براش ممنوعه... 😰🔞 غیاث دست میذاره روی یاسمینی که و وقتی با مخالفتش رو برو میشه، در نهایت بی رحمی بهش می کنه و رسوایی به بار میاره.... 🥺♨️ 🔞♨️ 👅
    Show more ...

    animation.gif.mp4

    2 790
    0
    _ سینه رو درست بزار تو دهن! با چشمای گرد شده به کیان نگاه میکنم -چی اقا؟! با جدیت بهم نگاه میکنه _ چرا بچه رو سر و ته گرفتی دستت داری سیر میدی؟!... من این طوری به تو ک.... نمیدم که تو داری به بچه شیر میدی خجالت زده سرم رو پایین میندازم -وای آقا این چه حرفیه که میزنین.....زشته پوزخندی میزنه _ چی زشته؟!... آناتومی بدن من؟... وقتی که تو بدنت جلو و عقب میشد که اتفاقا عاشقش بودی حالا زشت شد؟! ب حالتی بین سکته و تشنج نگاهش میکنم -وای خدا بخ دور بلا به دور یکی این حرف رو بشنوه فکر میکنه من چیکار میکنم که شما اینطوری حرف میزنین چشمای کیان از شرورت و شیطنت برق میزنم _ چیکار میکنی؟!... دیگه میخواستی چیکار کنی؟... چاک سینه میدی بیرون... قرص افزایش میل جنسی میدی به خوردم... شورتت رو خیس میکنی جلوم راه میری ابرویی بالا میندازه و ادامه میده _ این آخرین کارتم که کار نبود شاهکار بود یه تنه علم پزشکی رو فرسنگ ها جا به جا کرد تخم سگ مظلومانه شونه بالا ميندازم -خب اقا من از کجا باید میدونستم کاندومی که میخواین بزارین سوراخه؟! ناباور میخنده _ گرفتی با تیغ سوراخ گردی به خیال خودت که امتحان کنی کیفیتش چطوره بعر یادت رفت بندازی میگی به من چه؟! ریز ریز میخندم -خب حواسم نبود زیر لب زمزمه میکنه _ شیطونه میگه توله سگ رو همینجا لخت کن بک... انقدر دلبری نکنه سرفه‌ی نمایشی‌ای میکنه و ادامه میده -تو حتی بلد نیستی یه ساک درست و حسابی بزنی؟ صورتم سرخ میشه از خجالت -وای خدا نیاره اون روز رو که من بخوان ساک بزنم... مگه من دزدم که برم ساک بزنم؟ قه قه بلند میشه _ ساک!... سالار رو میزاری تو دهنت با تف زیاد جلو و عقبش میکنی میشه ساک زدن! گوشه‌ری لبم رو گاز میگیرم -ولی شما که گفتین اون آب‌نبات خوردنه! سرش رو تند تند به نشونه تایید تکون میده _ درست گقتم... آب آب‌نبات هم ترشه آب سالار هم ترشه... فقط اب سالار بعد از قورت دادن یه خورده تلخ میزنه -وای آقا زشته بخدا الان یکی میادا نیشخندی میزنه و دستش به سمت شلوارش میره _پیرزن رو از خونه خالی میترسونی؟!... من الان وجود با یادآوری صورتی بین پای داغ شد پس میخوامت... حتی اگه بیان دست از سرت بر میدارم... مگه نشنیدی که خدا میگه از علم خود به دیگران بی اموز؟! نفخ شکم باعث شیر افتادن سینش شده😂😂🙂 مدیونه کسی که فکر کنه حاملست😞😞😂 _ شکمم نَفخ کرده -چی؟! چشمام رو تو کاسه میچرخونم _ چاق نشدم ولی چون شکمم نفخ کرده سینم رو بزرگ تر نشون میده کیان سرش رو بلند میکنه و بهم نگاه میکنه -ببرمت دکتر؟! رژ لب رو روی میز میندازم _ نه فردا که واسه عقب افتادن پریودم میرم دکتر واسه شکمم آزمایش میدم بهت زده میخنده -پریودت چند وقته عقب افتاده؟! خونسردانه شونه‌ای بالا ميندازم _ بیشتر از یک ماهه با حالتی بین سکته و تشنج میگه -یک ماهه پریودت عقب افتاده و سینت داره بزرگ میشه اونوقت تازه میخوای بری دکتر؟! بیخیال نگاهش میکنم که به موهاش چنگ میزنه -سینت سنگین هم شده‌؟! تند تند سرم رو به نشونه تایید تکون میدم _ آره تازه وقتی صبح ها بیدار میشم بعضی موقع نوکش از شیر خیسه! از جاش بلند میشه و نفسش روبیرون میفرسته -میرم بی‌بی چک بیارم!
    Show more ...
    2 736
    0
    ☁️❄️☁️❄️☁️ -خانم پدر تون مرده لطفا درک کنید همینش برام سخت بود من چطوری باور می کردم پدرم مرده!؟ دستی روی لبام گذاشتم و فشار ارومی به خودم اوردم.. من درک اینو نداشتم نمیشد که داشته باشم من می خواستم کنار بابام باشم ببینمش.. ازش خداحافظی کنم چی شد یهویی!؟ چشم هام رو تو حلقه چرخوندم و نفس عمیق شده ای بیرون دادم حالم خراب بود زیاد.. اینکه چطوری این بلا سرم اومده بود برام کمی گنگ و نامفهوم بود نمی فهمیدم که چی به چیه درک نداشتم فقط بابام رو می خواستم که اینم امکان نداشت سرم رو تکیه دادم به شیشه ی ماشین اشک از گوشه ی چشمم شروع کرد به اومدن.. **** سیروس نگاهی بهم کرد همه جا تاریک بود..اب دهنم رو قورت دادم چرا همه جا تاریک و ترسناک بود!؟ سرم رو انداختم پایین و نفس عمیق شده ای کشیدم.. پشت سر سیروس قرار گرفتم و‌گفتم : سیروس اینجا کجاست!؟ سیروس نگاه عمیق شده ای بهم کرد.. -خانم نترسید اروم باشید.. من همین جام..
    Show more ...
    3 076
    4
    🧞‍♀طلسم جدایی بین دو نفر ۲۴ ساعته 🧞‍♀بازگشت معشوق و بختگشایی 🧞‍♀دفع_دعا و جادو و چشم نظر 🧞‍♀فروش_ملک و آپارتمان معامله 🧞‍♀جذب پول و رونق کسب و کار 🧞‍♀گره_گشایی در مشکلات زندگی 💥جهت عضو شدن و دیدن رضایت مشتریان روی لینک زیر کلیک کنید👇👇 ♦️همین الان پیام بدهAhk💥⁸👇👇👇👇 ارتباط مستقیم با استاد سید حسینی 🆔 ☎️  09213313730 ☯

    file

    2 756
    0
    دادی یه عالمه فریبم ..

    323726040_7928198570525956_5500129763380672850_n.mp4

    3 024
    11
    #پارت_486 _بهش تجاوز کنید سه مرد هیکلی با بهت به میعاد نگاه می‌کنند و صدای جیغ های کر کننده‌ی مهسا در گلو خفه می‌شود.. _چیکار کنیم اقاا؟ میعاد سیگاری آتش می‌زند و پک عمیقی می‌گیرد.. نگاهی به چهره‌ی رنگ پریده‌ی دخترک می‌اندازد و با بی‌رحمی تمام لب می‌زند: _هر سه نفرتون بهش تجاوز کنید علی یکی از آن سه مرد هیکلی رو به میعاد می‌کند و با تعجبی که در صدایش آشکار بود لب می‌زند: _آقاا مگه.. مگه خانم زنتون نیستن؟! میعاد نگاه نفرت بارش را به مهسای دست و پا بسته می‌اندازد و پر خشم میغرد: _اره زنمه ولی فقط روی کاغذ این دختر قاتله قاتل زن و بچه‌ی مظلوم و بی‌گناه من هربلایی که سرش بیاااد حقشه سه مرد نگاهی پر تردید بهم می‌اندازند و نگاه مرددشان را به دخترکی که از ترس روح در بدن نداشت می‌دهند.. _می..میعااد؟ صدای وحشت‌زده و ناباور مهسا را می‌شنود و بی‌توجه به حال و روز وخیمش رو به آن سه نفر می‌غرد: _پس چرا وایسادید؟ کاری که بهتون گفتم و بکنید دیگه نترسید شوهرش منم مشکلی برای شماها پیش نمیاد میگوید و پوزخندی به گفته‌ های خودش می‌زند.. میگفت شوهرش بود؟! چه شوهری همچین کار وحشتناکی با زنش انجام می‌داد؟. _میعاااد نههه میعااااد تورووووخداااااا نهههه دستانش توسط آن سه مرد گرفته می‌شود و جسم دردناکش کشان کشان روی زمین کشیده می‌شود.. قلب میعاد از دیدن این صحنه ها به درد می‌آید ولی.. هیچ کاری برای جلوگیری آنهااا نمی‌کند.. هر کاری که می‌کرد.. هربلایی که بر سر این دختر می‌آورد قلب زخم خورده‌اش آرام نمی‌گرفت.. _میعاااااد تورووووو به هرکییی میپرستییییی نکننننن بخدااا من کااری نکردمممم به امام حسین من کااری نکردممممم پشیمون میشی میعاااااد به مرگ من پشیموووون میشییییییییی دخترک زجه می‌زد و صدای جیغ و ناله‌هایش کل انباری متروکه را برداشته بود.. دخترک هوااار می‌کشید و صدایش به گوش های میعاد نمی‌رسید.. مرد با حالی خراب شده از انباری بیرون می‌زند و هنوز چند قدم بیشتر برنداشته است که تلفنش زنگ می‌خورد.. با دیدن نام نیما سریع تماس را وصل می‌کند و این نعره‌ی نیماست که در گوش هایش میپیچد و پاهایش را خشک می‌کند: _میعاااااااااااااااد تورو جون ناموست بگووو بلایی سر اون بچه نیاوردیییی؟ میعاااد بیگناهههههه میعاد به خاک الهه بی‌گناهه از کلانتری زنگ زدن گفتن قاتل اصلی رو پیدا کردن میعاااااد کاری نکنی باهاشاااااا دارم میام پیشتون موبایل از دستش بر زمین می‌افتد و با پاهایی لرزان راه آمده را به داخل انباری می‌دود.. وارد اتاقک کوچک انباری می‌شود و با دیدن صحنه‌ی مقابلش… ادامه‌ی رمان😱👇🏻 به چند نفر سپرد که به زنش تجاوز کنن و..🥺💔
    Show more ...
    2 828
    0
    مادام زنی که با ورود به دنیای سیاست مسئولیتی رو به عهده میگیره مسئولیت آموزش لذت جنسی به زن های شیخ های عرب اما... ارحام مردی دو رگه ایرانی عرب که بدجوری دنبال پیدا کردن سرنخ و زمین زدن کله گنده های عربه اتفاقی با مادام، زنی که به عنوان الهه‌ی شهوت ازش یاد میکنن، آشنا می‌شه... رمان به شدت اروتیک و سکسی مناسب بزرگسالان‼️❌🔞🔞

    IMG_8009.MOV

    2 902
    0
    #ملـکـه_سـکـس👑🔥 _خانم، پسرهای برده ای که می خواستید اومدن. رژلبم رو روی میز گذاشتم و از داخل آیینه به متین نگاه کردم و با صدای آرومی پرسیدم: _همونایی که می خواستم یا بازم مثل همیشه تخمی فیسن؟ _نه خانم اندفعه با بقیه فرق دارن، یکی شون من مرد رو به هوس انداخت شما دیگه جای خود. لبم کج شد و همراه متین از اتاق بیرون اومدیم و قبل از اینکه به پایین برسیم دوباره پرسیدم: _تمام قانون ها رو بهشون توضیح دادی؟ نمیخوام وقتی یکی شون رو گرفتم از اول براش دیکته کنم. وقتی سر تکون داد خیالم راحت شد. به طبقه پایین رفتیم و با دیدن سر 5تا مرد که پشت به من روی مبل نشسته بودن، نفسی کشیدم و با غرور مبل رو دور زدم و رو به روشون ایستادم. هر5مرد بالا تنه شون برهنه بود و هیکل روی فرمشون مقابلم بود. حتی صدای پاشنه کفشم باعث نشد سرشون بالا بیاد. نزدیکشون شدم و با چوب نازکی که تو دستم بود، زیر چونه اشون زدم و سرهاشون رو بالا اوردم. _من تو سکس یه فرد قوی میخوام یکی که سر یک‌ دقیقه ارضا نشه. صورتم رو با دیدن فرد اول جمع کردم و با چوب به گونه اش زدم و چندش گفتم: _تو منو ترن آف میکنی! همین الان گمشو. متین سریع جلو اومد و شونه اشو گرفت تا از اونجا ببردتش. صورت دومی و سومی هم‌ منو منزجر کرد. صورت چهارمی رو بالا اوردم و مستقیم به چشمام زل زد برعکس بقیه که از چشم تو چشم شدن باهام واهمه داشتن. از اینکارش لبخند کمرنگی روی لبم نشست و پچ زدم: _تورو میخوام. بدون اینکه به نفر آخر نگاه کنم خیره تو چشمای پسر، داد زدم: _اینو آماده اش کن و تا یک ساعت دیگه تو اتاقم بیاریدش حتی اگه یه تار مو تو بدنش باشه از سقف آویزونتون میکنم. آتوسا دختر ثروتمندی که پسرای زیادی رو برده جنسی خودش میکنه و این بین از یه پسر خوشش میاد و اونو برده جنسی خودش میکنه ولی نمیدونه اون پسر برده نیست و سر یه انتقام به آتوسا نزدیک میشه...🙊🔞💦
    Show more ...
    𝑸𝒖𝒆𝒆𝒏 𝒐𝒇 𝒔𝒆𝑥🔞
    این رمان مناسبت همه سنین نیست🔞
    2 791
    0
    آسکـ🔞ــــی فرهام پرتم کرد رو تخت و با کمربندش دستام و محکم به تخت بست. دستاش و رو تن لختم کشیدو بی هوا انگشتش و داخلم کرد. از درد جیغی میکشم و کمرم و محکم به تخت میکوبم. _اوف پسرا انگشتمم به زور داخلش جا شد، چه فیضی ببریم امشب ما با این سک.سی دلبر هقی زدم و شروع کردم به تقلا کردن که دوستش اومد و پاهام و به شدت گرفت و از هم باز کرد _کمتر جفتک بپرون دختر جون، هرچی بیشتر تقلا کنی بیشتر تحریک میشیم. با فرو رفتن عضو یکیشون داخل دهنم، عقی میزنم که نفر دیگه خودش و به زور داخلم جا میده و از درد نفسم بند میاد. اینبار فرهام میاد روی تنم و با یه فشار خودش و واردم می‌کنه و.... آسکی دختر ۱۶ ساله ای که خام حرفای عشقش میشه و به خونش پا می‌ذاره غافل از اینکه بدونه ۴ نفری قراره بهش تجاوز کنن🔞 🔥🔥 ☄☄
    Show more ...
    آسـ‌ـ‌🔥ـ‌ـکـ‌ـ‌ـ‌ـی‌
    دلم ضعف میره دقیقا همون لحظه ای که زبونتو میکشی زیرِ گردنم 🙊💦 به قلم: راحله.dm ژانر: عاشقانه، صحنه دار نویسنده‌ی رمانهای: بیوه‌برادرم/ گیوا/گناهم باش‌و...
    2 863
    0
    🧞‍♀طلسم جدایی بین دو نفر ۲۴ ساعته 🧞‍♀بازگشت معشوق و بختگشایی 🧞‍♀دفع_دعا و جادو و چشم نظر 🧞‍♀فروش_ملک و آپارتمان معامله 🧞‍♀جذب پول و رونق کسب و کار 🧞‍♀گره_گشایی در مشکلات زندگی 💥جهت عضو شدن و دیدن رضایت مشتریان روی لینک زیر کلیک کنید👇👇 ♦️همین الان پیام بدهs🪅⁸👇👇👇👇👇 ارتباط مستقیم با استاد سید حسینی 🆔
    2 846
    0
    بی رحم ترین حالت یڪ شهر همین است باران و خیابان و من و جای تو خالی
    3 231
    7
    Sabah Erken Kalkın Ve Size Başka Bir Gün Verdiği İçin Allah'a Şükretmeyi Etmeyi Unutmayın! "Günaydın" 🌸💗 صبح زود بیدار بشید و خدا رو برای اینکه یه روز دیگه بهتون عطا کرده شکر کنید 🙂♥️ "صبح بخیر" ☀️🌷

    193623944_194794359177145_476704617472869880_n.mp4

    3 123
    7
    My heart is badly locked on your heart دلِ من رو دلت ، بدجوری قفلہ...
    3 272
    8
    از ته قلبم تورو میخوام ..

    119985076_2544538352382592_7224212872154595366_n.mp4

    3 090
    6
    Last updated: 11.07.23
    Privacy Policy Telemetrio