Best analytics service

Add your telegram channel for

  • get advanced analytics
  • get more advertisers
  • find out the gender of subscriber
Channel location and language

audience statistics •میـمِ‌مــن•

•﷽• دلم ڪ برایٺ ٺنگ می‌شود، میمـِ‌ مالڪیٺ ، ب آخرِ اسمٺ اضافه میڪنم و باز عاشقٺ‌می‌شوم♥️🖇 
4 4020
~0
~0
0
Telegram general rating
Globally
69 626place
of 78 777
12 521place
of 13 357
In category
1 956place
of 2 067

Subscribers gender

Find out how many male and female subscibers you have on the channel.
?%
?%

Audience language

Find out the distribution of channel subscribers by language
Russian?%English?%Arabic?%
Subscribers count
ChartTable
D
W
M
Y
help

Data loading is in progress

User lifetime on the channel

Find out how long subscribers stay on the channel.
Up to a week?%Old Timers?%Up to a month?%
Subscribers gain
ChartTable
D
W
M
Y
help

Data loading is in progress

Hourly Audience Growth

    Data loading is in progress

    Time
    Growth
    Total
    Events
    Reposts
    Mentions
    Posts
    Since the beginning of the war, more than 2000 civilians have been killed by Russian missiles, according to official data. Help us protect Ukrainians from missiles - provide max military assisstance to Ukraine #Ukraine. #StandWithUkraine
    الان دقیقا اونجام که سعدی میگه : «مرا دردیست اندر دل، که گر گویم زبان سوزد و گر پنهان کنم؛ ترسم که مغز استخوان سوزد!»
    262
    11
    لئو تولستوی : امروز که زنده‌ای زندگی کن؛ فردا خواهی مُرد! همانطور که یک ساعت پیش بایست مرده باشی. وقتی که سراسر زندگی‌ات در برابر ابدیت، لحظه‌ای بیش نیست، چه جای آنست که خود را عذاب دهی؟!
    306
    7
    تو ایران بدبینی با واقع‌بینی یکیه.
    283
    2
    اونجا که نزار قبانی میگه: اگر دوستِ منی، کمکم کن تا از تو هجرت کنم اگر معشوقِ منی،کمکم کن تا از تو شفا پیدا کنم...
    385
    4
    ‏براى آن‌که لبت را بدون بوسه ببوسم به شرط آن‌که بمیرم به شرط آن‌که بپوسم مرا هر آينه مَرد و تو را هرآينه زن كرد... برای آن که ببوسم و بوسه بوسه بپوسم ملبسم به دهن کرد...
    353
    1
    بهترین توصیف لانگ دیستنس همینه که علیرضا آذر میگه: "ای که نزدیک تری از منِ دلتنگ به من! بین ما نیست به جز فاصله ای اجباری"
    216
    8
    تورا حقیقی دوست خواهم داشت به اندازه تمام کسانی که دروغین دوستم داشتند..
    411
    5
    ‏-‌حرف‌هایت را نمی‌فهمم! +‌حرف‌های من برای فهمیدن نیست؛ این دستور نیست، قانون نیست، قرار داد نیست که بفهمی. این حس است و حس را فقط باید حس کرد.
    390
    4
    « دعيني أفتشُ عن مفرداتٍ، تكون بحجم حنيني إليكِ... » بگذار به دنبال واژه‌هایی بگردم که به گستره‌ی دلتنگی‌ام برای تو باشد.
    296
    5
    زندگی برای تو، خنده برای تو، نفس کشیدن، رقصیدن برای تو؛ گل های میخک و سوسن، آن سیب سبز عشق برای تو، باران .. آن روزهای آفتابی، پنجره.. آسمان آبی، هوای تازه برای تو، رسیدن به آرزو آن شادی های رسیده از راه آن اشک شوق ها برای تو .. و تنها یک تو تنها یک تو برای من ..
    347
    13
    #دلبر_سرکش باشه ای گفت ولی معلوم بود خیلی کنجکاوه جواب سوالشو بدونه ابرویی با خنده بالا انداختم ک خندید و خداروشکر ولکن ماجرا شد صدای گوشیم اومد ک خبر از امدن پیامی میداد خبرش نگاهی ک اسم فرستنده کردم ک خندم گرفت کاکتوس دراز : ساعت چهار اینجا باش کارتو شروع میکنی دیر نکن ک بد میشه! مشتمو از حرص گره کردم و نفسی از حرص بیرون دادم خیلی خب گیسو آروم باش دیگ چاهیه ک خودت برا خودت کندی رفتم خونه تا لباسامو عوض کنم و دوشی بگیرم ................. وارد خونه شدم و تو اولین هدف وارد حموم شدم بعد از اتمام کارم با انبوهی از پیام و تماس رو ب رو شدم توجهم ب پیام کاکتوس دراز جلب شد : سر راهتم اینارو بخر بیار حواست ب کیفیتشونم باشه! خیار گوجه نودل ماکارونی و ... گیسو : خداوکیلی این با خودش چی فکر کرده شروع کردم ب نوشتن پیام : اولا سلام دوما من نمیتونم بخرم ینی میتونما اما نمیخرم وظیفه من چیز دیگس ن تهیه لیست خریدای شما! و پیامی ک دریافت کردم حسابی عصبیم کرد نوشته بود : با خیار گوجه نیومدی نیا! آب از سرم گذشته بود بی توجه ب پیامش تماسی با پریسا گرفتم تا ببینم دلیل اینهمه تماس و پیامش چی بود بعد دو بوق برداشت دختره کله فریِ خیره سر _ جانم گیسو + سلام پری چطوری _ممنون عزیزم مادر چطوره؟ + خوبه خداروشکر ممنون ک جویای حال بودی و کلی کمکم کردی لنگه تو توی دنیا نیست _ وظیفم بوده قشنگم فقط گیسو جان با پسره زیاد کل کل نکن خب؟ هرچیم داد امضا کنی با دقت بخون
    Show more ...
    435
    1
    #پارت11 تمام شبو چشم رو هم نزاشتم و همش تو فکر مامان بودم قرار بود صبح عمل شه و من هیچ کاری جز صبر از دستم برنمیومد میگفتن عملش ریسک بالایی داره و این منو بدجور میترسوند صبح شد و داشتن مامان رو برا عمل اماده میکردن اوردنش تا وارد اتاق عمل بشه با خنده رو ب صورت ماهش گفتم برو قوی تر و سالم تر از همیشه برگرد مامان خوشگلم دستامو فشاری داد و ب لبخندی بسنده کرد معلوم بود درد داره و این منو خیلی اذیت میکرد .............. بعد پنج شیش ساعت ک برای من شش سال گذشت ، با هزار راز و نیاز و استرس و اظطراب عمل مامان تموم شده بود منتظرِ ب هوش اومدنش بودیم ... دیگ واقعا داشت حالم بد میشد خواستم برم آبی ب دست و صورتم بزنم ک پرستار گفت مادرت ب هوش اومده و تورو صدا میزنه ... با خوشحالی ب سمت اتاق مامان رفتم و غمامو پشت در جا گذاشتم : _ بهههه مامان خوشگلم خوبی خانممم +ممنون مادر _گشنت نیست دورت بگردم دکترا گفتن نباید تا چند ساعت چیزی بخوری + ن مادر فقط یه سوال دارم _جون دلم بپرس +پول عمل به این گرونی رو چجور جور کردی و بعد سرفه ای کرد _به خودت فشار نیار الان فقط اسراحت کن تا حالت خوبه خوب بشه زمان برای اینجور بحث ها زیاده الان هیچ چیز جز سلامتیت مهمتر نیست مامان قشنگم
    Show more ...
    295
    1
    #دلبر_سرکش راوی : گیسوی قصه ما بیخبر از اتفاقاتی ک در انتظارش بود ، با حماقت تمام و از سر ناچاری برگه‌ی محکومیت خودش رو امضا کرد امضای برگه همانا و وارد شدن ب بازی ای ک روحشم ازش خبر نداشت همانا گیسو: با امضا زدن برگه انگار یه حجم عظیمی از مشکلات از روی دوشم برداشته شد لبخند مرموزی زد چکی رو روبه روم گرفت گفت برو پرداخت کن تا مادرت زودتر عمل بشه حتی میدونست مبلغ عمل چقدره راست میگفت بیگدار به آب نمیزد رفته بود تاریخچه زندگی من و بررسی کرده بود شجره ناممو هم درآورده بود با دستایی لرزون از شادی چکو گرفتم و گفتم : مممممن من جبران میکنم باعجله رفتم بیرون چند باری ام نزدیک بود سر و تهم ت پله ها یکی بشه سریع اسنپ گرفتم ۱۰ ۱۵ دقیقه ای منتظر اسنپ موندم بی صبرانه منتظر بودم تا پول عمل مامان رو پرداخت کنم . . . کارای عمل مامان انجام شد و قرار شد بعد عمل یعنی فردا من کارمو شروع کنم برام عجیب بود ک حقوقمو قبل شروع کار گرفتم اما مهم نبود ! الان مهم تر از همه چی حال مامان بود من حاضر بودم بخاطرش دست ب هر کاری بزنم .. ✍🏼فاطمه زهرا نعمتی
    Show more ...
    321
    2
    من شیفتهٔ انسان‌هایی هستم که تنهایی‌شان را شناخته‌اند، با او حرف زده‌اند، چای خورده‌اند، در آغوشش گرفته‌ و همچون گنجی گرانبها از آن مراقبت کرده و می‌کنند. آنها انسان‌هایی رشد یافته‌اند که در آن‌سویِ وابستگی یعنی استقلال ایستاده‌اند و اگر روزی به کسی اجازه ورود به حریم تنهایی‌شان را بدهند، به این دلیل است که او را همچون تنهاییِ خود ارزشمند یافته‌اند و این بدان معناست که او نیز انسان رشد یافتهٔ دیگریست.
    127
    4
    #دلبر_سرکش پیرو حرفش قدم تند کردم و پشت سرش حرکت میکردم ... ب اتاقی ک بهش میخورد اتاق کارش باشه رسیدیم وارد اتاق شد جلوی در وایسادم _ نکنه زیر لفظی میخوای؟ با چشم غره ای وارد اتاق شدم لب باز کرد تا چیزی بگه صدای زنگ گوشیش تو اتاق پیچید _ همین جا میشینی تا بیام! + خیلی خب فرار ک نمیکنم . نگاه خشمگینی بهم انداخت و اتاق رو ترک کرد فضولیم گل کرد ؛ بلند شدم تا ب عکسای روی دیوار پشت سرم نگاه کنم خودش بود ؛ مردی چهارشونه با صورتی جذاب و دماغ قلمی و در نهایت چشمای قهوه ای سوخته ای ک برقش مثل اخلاق سگش پاچه ادمو میگرفت دستمو رو دهنم گذاشتم و از فکرم خندم گرفت در حال خنده بودم ک با صداش سرجام میخکوب شدم : بهش نشون میدم در افتادن با اردلان شمس یعنی چی فکر میکردم مکالمش ادامه پیدا کنه ولی تا اومدم برگردم سرجام عین چی وارد اتاق شد با خشم ب سمتم اومد ک از ترس عقب گرد کردم ب دیوار برخورد کردم ک خودش رو مماس با صورتم قرار داد _ مگه من بهت نگفتم از جات تکون نمیخوری؟ با بی عقلی تمام گفتم : مگه من خدمتکارتم ک اینجوری با من رفتار میکنی؟ برو عقب بوی گند سیگارت داره خفم میکنه! نیشخندی از سر تمسخر زد و سرتاپامو آنالیز کرد ب چشمام ک رسید حالت چهرش تغییر کرد سریع خودش رو جمع کرد و ادامه داد : _ مگه نیستی؟ هرچی اردلان شمس بگه همونه + مرده شور خودتو و اسمتو باهم ببرن من مجبور نیستم برای غول بی شاخ و دمی مثل تو کار کنم کیفمو برداشتم و ب سمت در رفتم. دستمو ب سمت دستگیره بردم ک صدای نکرش ب گوشم رسید _ پس نمیخوای مامانت عمل شه! سرجام خشک شدم یاد بدبختیام افتاد و ب تته پته افتادم : + تتتو تو از کجا میدونی؟ _ شمس ب گدار ب آب نمیزنه ممکن بود حتی ب عنوان خدمتکارم اینجا نباشی! من هزینه عمل مادرتو تمام و کمال میدم برگه ای رو جلوی چشمم تکون داد و گفت : کافیه اینارو امضا کنی! غرورم داشت خرد میشد همه چیز رو ب جون خریدم و بدون خوندن برگه امضاش کردم ✍🏼فاطمه‌زهرا نعمتی
    Show more ...
    138
    1
    #دلبر‌_سرکش انگار اومده بودم موزه از فکرم خندم گرفت خودمو جدی نشون دادم و ب سمت جلو حرکت کردم آب دهنم و قورت دادم عجب چیزی بود حق و ولانصاف آنالیز کلی ای کردم و حیاط ک چه عرض کنم واس خودش یه شهری بود ماشین های رنگا رنگش از همین دور هم معلوم بود حیاطش از من خوشبو تر بود گل های رنگارنگ کاج ها و سرو ها زیبایی حیاطو ده برابر کرده بود یه لحظه حوض وسط حیاط و با حوض خونه خودمون مقایسه کردم مجسمه های زن دور تا دور حوض بود و از کوزه هاشون آب وارد حوض میشد خندم گرفت فکر میکردم ازین خونه ها فقط برای کارتون های دوران بچگیمه سیندرلا راپونزل اما از تمام دارایی راپونزل فقط موهاشو داشتم خواستم از پله ها بالا برم شروع ب ده بیست سی چل کردم اون وسط یکی نیست بگه ده بیست سی چل برا چیته دیوونه از یک طرف برو بالا دیگه برای رفتن به در ورودی خانه از دو طرف پله کار شده بود از سمت راست بالا رفتم در باز بود مردک بیشعور حتی برای استقبالم نیومد نیشخندی زدم هه این جواب سلام نمیده بعد برای استقبال بیاد؟ وارد خونه شدم کسی ب چشمم نخورد نگاهی ب سالن کردم ساده و شیک بود از دو طرف سال پله میخورد انگار این آقای شمس علاقه خاصی ب پله داشت خانومی ب سمتم اومد ک فهمیدم خدمتکار خونست : خوش اومدید آقای شمس بالا منتظرتون هستن ب سمت پله ها قدم برداشتم پله هارو طی کردم و با مردی چهارشونه و قدبلند روبه‌روشدم اول فکر کردم اینم خدمتکار اینجاست اما وقتی سر تا پاشو نگاه کردم به مستخدم ک هیچ به ارباب زاده میخورد سلامی کردم جوابی دریافت نکردم با لحن تندی گفت : دیر کردی یقین پیدا کردم خودشه جناب شمس فکر میکردم قراره با یه پیر مرد ۶۰ ۷۰ ساله روبه رو بشم اما برعکس بهش میخورد ۳۰ سالش باشه +قرار بود ساعت چهار اینجا باشی از تاخیر و منتظر موندن بدم میاد دنبالم بیا تا بهت بگم باید چه کار هایی انجام بدی ✍🏼فاطمه‌زهرا نعمتی
    Show more ...
    175
    1
    فرا رسیدن سال نو همیشه نوید بخش افکار نو، کردار نو و تصمیم های نو برای آینده است، آینده ای که همه امید داریم بهتر از گذشته باشد. در سال نو، 365 روز سلامتی، شادی، پیروزی، مهر و دوستی و عشق را برای شما آرزومندیم … سال نو مبارک .‌‌.✨❤️
    232
    7

    آیا از ادامه رمان و اتفاقای هیجان انگیزی و در انتظاره راضی هستید ... ؟

    بله زودتر بذار🧡
    خیر نپسندیدم🤎
    5
    Anonymous voting
    235
    0
    دو پارت تقدیم نگاهای قشنگتون🤍
    232
    0
    #دلبر_سرکش کلیدو انداختم و درو باز کردم ب خونه ای ک بی مامان سوت و کوره نگاه کردم و از خدا خواستم فروغ این خونه ینی مادرمو ازم نگیره وگرنه این خونه دیگ تفاوتی با زندون برام نداره موهامو خشک کردم . . . جلوی آینه ب خودم نگاهی کردم موهای بلند خرمایی ، چشمای درشت عسلی ، ابروی کشیده ، صورت پر و لبای قلوه ای داشتم ولی با فشاری ک تو این ۱۲ ساعت روم بود انگار ۱۲ سال پیر شده بودم چشامو تو کاسه چرخوندم : با این قیافه حتی ب کلفتی هم قبولت نمیکنن گیسو خانم موهای بلندمو شونه کردم ب زدن یه ضدآفتاب و رژ رنگ گوشتی و ریمل بسنده کردم . . . یه مانتو مشکی با شلوار ذغالی پوشیدم و شال طوسی رنگمو سر کردم نگاهی ب ساعت ک عقربه کوچیک کوچیکش رو ۲ بود کردم زود ک نیست هیچ دیرم هست تازه تا برم برسم ب اون ادرسی ک گفته ۴ و نیم میشه حرکت کردم سوار تاکسی شدم و آدرس رو ب راننده دادم . . از شیشه بیرونو نگاهی میکنم انقد فکر و خیال میکنم تا خوابم میبره با صدایی ک اومد چشمامو باز کردم موبایلم بود پریسا بود ؛ بعد از سلام و احوالپرسی سراغ کار رو گرفت ک گفتم تو راهم و هنوز نرسیدم با سوالی ک از راننده کردم متوجه شدم راه زیادی تا عمارت آقای شمس ندارم . . . حدودا بعد نیم ساعت رسیدم ساعت ۴ و ده دقیقه بود نگاهی ب در انداختم : خدایا این درش اینطوریه پس داخلش حتما شبیه قصره مانتومو صاف کردم و درو زدم آقایی با صدای کلفت و نکره ای ک حدس میزدم خود شمس باشه جواب داد : بیا تو بیا تو و درد بیا تو و زهر خر یک ساعته یه بفرمایید نگی ک لال میشی ایشالا صدا اومد : چیزی گفتی؟ بدون جواب ب سمت داخل رفتم : الله اکبر اینهمه جلال الله اکبر اینهمه شکوه لعنتی عجب جایی بود برای منی ک تو یه خونه ۱۵۰ متری سنتی تنها با ی باغچه و حوض وسط حیاطش زندگی میکردم اینجا واقعا بهشت بود . ✍🏼فاطمه‌زهرا نعمتی
    Show more ...
    241
    1
    #دلبر_سرکش با صدای اذان بیدار شدم ب شماره تلفنی ک پریسا داده بود نگاه میکردم شاید ناجی من میشد این شخص آقای شمس! با همین افکار دوباره ب خواب فرو رفتم . . . _ خانم! خانمم! چشمامو ب زور باز کردم و لباس سفید پرستار اولین چیزی بود ک جلو چشمام دیدم مثل برق گرفته ها پریدم و مامان رو صدا میزدم پرستار ک فهمیده بود ترسیدم دستمو فشار داد و گفت : نترس عزیزم خواستم بگم اثرات دارو از بین رفته و مادرت ب هوش اومده ؛ میتونی ببینیش تشکری کردم و ب سمت اتاق مامان رفتم درو باز کردم و دیدم ک مامان ب پنجره اتاق خیرست عاشق طبیعت و سرسبزی بود .. با خنده سلامی دادم و گفتم : میخوام ببرمت شمال مامان خانوم ؛ تو فقط خوب شو چیه لوس کردی خودتو زدی زمین زهره مونو ترکوندی زیبا خانم این رسمش نیستا لبخندی پردرد ب رفتارای من زد و منم همینطوری نگاه ب لبخندای قشنگش میکردم باید تظاهر میکردم جلوی مامان اخه دیگ راضی نبودم حتی خم ب ابروی مامان بیاد چ برسه ب اینکه درد بکشه . . . بعد از صبحونه مامان رو ب بهونه امتحان دانشگاه تنها گذاشتم تا برم دنبال کاری ک پریسا گفته ! از بیمارستان ک خارج شدم شماره‌ی آقای شمس رو گرفتم و تماس برقرار شد . . . _ بله؟ + سلام ؛ آقای شمس؟ _ خودمم مردک ب خودش زحمت نداد یه سلام بده حتی اگه ب من بود الان باید تلفن رو قطع میکردم ولی یاد حرف پریسا افتادم ک گفته بود باید غرورو کنار بزارم نفس عمیقی کشیدم تا حرصی ک همین اول کاری خوردم از بین بره اما نا گفته نماند تو دل هر چی بود و نبود نثارش کردم مردک بیشعور صدام و صاف کردم و گفتم برای کار مزاحم شدم انگار اطلاع دارید نذاشت ادامه حرفم و تموم کنم گفت امروز ساعت چهار بیا به آدرسی ک برات میفرستم و تلفن و قطع کرد و من و مات و مبهوت گذاشت این آدم پولدارا انگار شعور ندارن فقط پول دارن شایدم در شان خودشون نمیبینن با ماها حرف بزنن واِلا زبون چرب و نرمی برای بقیه دارن با این فکرا عصبانیتم بهتر ک نه بدترم شد تا ساعت چهار وقت زیاد بود بیمارستانم نمیتونستم بمونم نیازی ام به همراه نداشتن تصمیم گرفتم برم خونه تا از گشنگی خودم روب تخت بیمارستان نیوفتادم بین راه یه شیر کاکائو و کیک خریدم و خوردم با اینکه دیشب حموم رفته بودم اما با رفت و آمدی ک امروز داشتم بازم نیاز به حموم داشتم داشتم قدم میزدم سر کوچمون رسیدم بسم اللهی گفتم و آماده شدم برای شروع سلام و احوال پرسی از سر کوچه تا ته کوچه همیشه خندم میگیره از این موضوع ک چرا انقدر همسایه هامون بیکارن ک میشینن تو کوچه گل میگن و گل میشنوفن بابا برید به کار و زندگیتون برسید حتی توی بدترین حالمم این قضیه خنده رو لبم میاره ✍🏼فاطمه‌زهرا نعمتی
    Show more ...
    210
    1
    #دلبر_سرکش پنج دقیقه گذشت و من باید مامانو تنها میزاشتم از اتاق ک خارج شدم گوشیو دستم گرفتم و پریسا ک دوست بچگی و هم دانشگاهیم بود زنگ زدم بعد دو بوق جواب داد : _ جانم + سلام پریسا یادته بهم گفتی یه کاری هست ک ب غرور تو نمیخوره ولی پول خوبی توشه؟ _ سلام صدات چرا اینطوریه؟ + نپرس فقط باید کمکم کنی تا یه کار پیدا کنم _ کجایی تو؟ + تو بیمارستانم اسم بیمارستانو ازم پرسید و گفت ک یکم دیگ میرسه تو محوطه بیمارستان راه میرفتم ک چشمم ب پریسا خورد نگران اومد سمتم و پرسید : چیشده گیسو؟ این چ وضعیه؟ سفره بدبختیامو جلوی پریسا باز کردم و گفتم ک ب ی کار نیاز دارم تا بتونم خرج عمل مامانو بدم دستی رو شونم کشید و گفت : یکی هست ک ب یه خدمتکار نیاز داره باید غذا درست کنی خونه رو تمیز کنی و نمیدونم از این مدل کارا ادرس بگیرم بری؟ سری تکون دادم ادرس رو گرفتم و قرار شد صبح تماس بگیرم ب خونه رفتم ... بی درنگ ب سمت حموم رفتم و زیر دوش سرد ایستادم کارم ک تموم شد لباس تمیزی از کمد مامان برداشتمو خودم هم لباس مناسبی پوشیدم تا فردا نیازی ب عوض کردنش نباشه ..
    Show more ...
    345
    3
    أنا حقاً لا أعرف ماذا تعني «أحبك» اعتقد أنها تعني لا تتركني هنا وحيدا ً من حقیقتن معناے «دوستت دارم» را نمےدانم‌؛ فقط مےدانم كه يعنے مرا اينجا تنها رها مکن..
    318
    4
    #دلبر_سرکش _ میدونم سخته ولی باید قوی باشید الان وقت ناامید شدن نیست مادرتون بهتون نیاز داره متاسفانه مادرتون درگیر سرطان ریه هست و باید هر چ سریعتر عمل بشه دیر هم هست یروزم یروزه الان برای مادرتون! سریع اقدام کنید تا از این دیر تر نشده دنیا اوار شد رو سرم . . . خدایا چرا من؟ حالا باید چیکار میکردم آهی از ناتوانی کشیدم و انگار مثل روحی تو هوا معلق بودم پیرو حرفای دکتر ب سمت پذیرش رفتم. هزینه عمل مامان سرسام آور بود! احساس خفگی میکردم دستی روی گلوم گذاشتم و ب سمت حیاط بزرگ اما دلگیر بیمارستان رفتم ب هوای هوا خوردن ... یاد اتفاقی ک تو بچگیم رخ داده بود افتادم من پدرمو تو همچین حالتی از دست داده بودم اخرین بار همینجوری تو حیاط بیمارستان چرخ میزدم ک مامان بعد فوت بابا زمین خورد وضعم ، خاطرات و حرفای دکتر مثل پتک تو سرم کوبیده میشد .. سرمو با دستام قاب کردم نباید میزاشتم این اتفاق دوباره تکرار شه چجوری باید پول عمل مامانو جور میکردم اونم کمتر از یه هفته حتی اگه یه ماهم کار میکردم نمیتونستم جورش کنم باید تصمیمی میگرفتم یاد پیشنهاد کار یکی از دوستام افتادم کارش سخت بنظر نمیومد اینکه به خونه آدم پولدار ها بریم به عنوان خدمتکار، پذیرایی و تمیزکاری کنیم اینبار من بودم ک باید برای ادامه حیات مامان و صد البته خودم ک جونم به جونش وصل بود تلاش میکردم بعد از فوت بابا، مامان شد همه دار و ندارم و من کور بودم الان وقت جبران بود! همینا شدن کورسوی امیدی ، ما بین روزگار سیاهم آبی ب دست و صورتم زدم وارد بیمارستان شدم به سمت اتاق دکتر رفتم تا بتونم اجازه ورود برای دیدن مامان و بگیرم بهم گفت مشکلی نیست و فقط ۵ دقیقه وقت دارم اشکامو با پشت دست پاک کردم برای منی ک الان محتاج اغوش های مامان بودم ۵ دقیقه تمام عمر بود تشکری کردم و به سمت اتاقی ک مامان بود رفتم مرور خاطره شد بابا رو هم برای اولین بار تو این وضع دیدم با این تفاوت ک درداشون یکی نبود رو صندلی کنار تخت نشستم چشام بی جنبه تر از هر موقعی شده بودن حلقه اشک تو چشمام مانع دیدن چهره زرد گونه مامان میشد اما هنوز هم زیباترین زنی بود ک میدیدم دستاش و گرفتم و بوسه آرومی روش زدم سرم گذاشتم رو دستش : فقط چند روز بهم فرصت بده مامان جونم تنهام نزار هزینه های عملت و جور میکنم من جز تو کسی رو ندارما نذاری بری نابود بشم من همین الانشم از درون شکاف خوردم منه احمق چرا این همه مدت جدی نگرفتم و حرف هاتو باور کردم ک تمام سرفه هات به دلیل کار تو خونه و بوی وایتکسه
    Show more ...
    337
    4
    #دلبر_سرکش نکنه مامان چیزیش بشه؟ اگه تنهام بزاره چی؟ من ک کسیو ندارم تو این دنیای درندشت ... سیلی ریزی ب پیشونیم زدم و با خنده‌ی آشک الود با خودم گفتم چ زود بریدی بافتی گیسو خانوم مگه فیلم هندیه همینطوری خودمو دلداری میدادم ک دکتر با اخم از اتاق بیرون اومد و گفت : خانم تهرانی باید باهاتون حرف بزنم بیاید اتاقم! ترسی ساکن وجود رنج دیدم شد دِ لامصب بزار یه نفس راحت بکشم کم درب دری کشیدم؟ کم بی پدری کشیدم؟ تلو تلو خوران ب اتاق دکتر رسیدم ینی پشت این در چ چیزایی قراره بشنوم؟ نفس عمیقی کشیدمو اروم در زدن _ بفرمایید تو + ممنون! چشمام تو کاسه لرزید مامانم چشه آقای دکتر؟ عینکشو در اورد و سرشو با تاسف تمام پایین انداخت . . . انگار وجودم پر از خالی شد حواسم ب دکتر بود چشام لباشو میپایید لب گزید : _ چطور متوجهش نشدید؟ + متوجه چی؟ _ اینکه مادرتون اینهمه مدت خون بالا میاره و کار داره از کار میگذره! سست شدم دست انداختم ب صندلی ک پشتم بود تا نیفتم آروم نشستم و با صدایی لرزون گفتم : چی میخواید بگید؟ ✍🏻فاطمه‌زهرا نعمتی
    Show more ...
    294
    3
    #دلبر_سرکش شکایت و گلگی از اوس کریمو کنار گذاشتم الان مامان مهم تر بود اون آقایی ک برای بررسی حال مامان اومده بود گفت باید همین الان ببریمش بیمارستان اوضاع مادرتون اصلا خوب نیست اگه به من بود همونجا باید غش میکردم تا یکی به درموندگی من رسیدگی کنه ولی بغض لعنتی رو قورت دادم تو دلم گفتم گیسو الان نه همراه با برانکارد به سمت آمبولانس رفتیم سوار آمبولانس شدم دستام بی اختیار صورت مامانو نوازش میکرد با عجز گفتم : مامان جان؟ مامانم ؟ من بغیر تو کسیو ندارما قربون شکلت برم هیچوقت منو با نبودت امتحان نکن ب نزدیک ترین بیمارستان رفتیم همیشه فکر میکردم این دوییدن های همراه با برانکارد و پرستار و دکتر و سرم و دستگاه اکسیژن تو راه رو های بیمارستان مالِ فیلم هاست اما الان داشتم فیلمیو میدیدم ک بازیگر نقش اولش خودم و مامان بودیم فیلمی ک ممکن بود تهش پایان خوشیو برا هیچکدوممون رقم نزنه نزدیک اتاقی شدیم خواستم برم داخل پرستار جوانی جلوم و گرفت کجا خانم...؟! شما نمیتونی بیای با عجز گفتم خانم مادرمه حالش خوب نیست نمیتونم پشت در بمونم و صبر کنم بزارید بیام داخل فقط نگاش کنم پرستار دوباره گفت : نمیشه خانم همین ک گفتم و در و به روم بست روی یکی از صندلی ها نشستم توانی برای وایسادن روی پاهام نداشتم و افکاری ک مدام در سرم رفت و آمد میکردن ✍🏻فاطمه زهرا نعمتی
    Show more ...
    294
    1
    #دلبر_سرکش تو اتاق خواب بودم و ب بدبختیام فکر میکردم ک صدای بیرون اتاق ابرای سیاه افکارمو از هم پاشوند خیز برداشتم سمت در و توجهم ب صدایی ک از سرویس میومد جلب شد با نگرانی تقه ای ب در زدم ؛ مامان! مامااان! جوابے نشنیدم نگران تر شدم دوباره تقه اے به در زدم صداے بے جون مامان به سختے شنیده میشد گیسو... گیسو.... درو باز ڪردم مامان شبیه مرده ی متحرک شده بود لباسش از سفیدے تبدیل به سرخے خون شده بود ب سمتش خیز برداشتم با دستای لرزون نبضش و گرفتم ضعیف میزد ولے جاے شڪرش باقے بود هنوز قفسه سینش بالا و پایین میشد سریع تلفن و برداشتم و به اورژانس زنگ زدم با استرس لبمو جویدم ک مزه‌ی شور خونو تو دهنم حس میکردم با رسیدن اورژانس ندای امید تو دلم ب صدا در اومد با سرعت ب استقبالشون رفتم و اونارو ب سمت سرویس راهی کردم ب مامان نگاهی کردم و بدبختیام دونه ب دونه رو سرم خراب شدن .. لبخندی همراه با اشک از حرص زدم و زیر لب گزیدم : دمت گرم اوس کریم این بود کرامتت؟ ادامه دارد • • • • •💛🧷 ✍🏻فاطمه‌زهرا نعمتی
    Show more ...
    314
    2
    رمان دلبر سرکش🫶🏻🧷 گیسو دختریه ک از بردگی ب اسارت عشق کشیده میشه و ب هر دری میزنه تا ب پولی ک برای عمل مادرش نیازه برسه اما .......(:
    281
    0
    ب قدرت برسم ی رشته تحصیلی اضافه میکنم به اسم «اتاق داری» واحداشم میشد: مرتب کردن کمدها مرتب کردن کشو ها کنار گذاشتن لباس هایی که قراره هیییچچچچ وقت نپوشم ولی دلم نمیاد ردش کنم بره...
    321
    6
    تو آن پونه‌ی سبز شده میان جنگل خشک شده‌ای ^^ ! 🍀💚
    353
    3
    Last updated: 11.07.23
    Privacy Policy Telemetrio