Best analytics service

Add your telegram channel for

  • get advanced analytics
  • get more advertisers
  • find out the gender of subscriber
Category
Channel location and language

audience statistics °•مـــونـارڪ فاطمه ایزی•°

💕فاطمـــــہ ایـــزے💕 خالق چهار اثر نیشخند ،حوالی چشمهایش توقف ممنوع، اغواگر من باش قمار باز در حال تایپ♥️ اینستاگرام من: instagram.com/fateme.eizy_ 
Show more
5 1180
~0
~0
0
Telegram general rating
Globally
68 239place
of 78 777
12 305place
of 13 357
In category
4 588place
of 5 475

Subscribers gender

Find out how many male and female subscibers you have on the channel.
?%
?%

Audience language

Find out the distribution of channel subscribers by language
Russian?%English?%Arabic?%
Subscribers count
ChartTable
D
W
M
Y
help

Data loading is in progress

User lifetime on the channel

Find out how long subscribers stay on the channel.
Up to a week?%Old Timers?%Up to a month?%
Subscribers gain
ChartTable
D
W
M
Y
help

Data loading is in progress

Hourly Audience Growth

    Data loading is in progress

    Time
    Growth
    Total
    Events
    Reposts
    Mentions
    Posts
    Since the beginning of the war, more than 2000 civilians have been killed by Russian missiles, according to official data. Help us protect Ukrainians from missiles - provide max military assisstance to Ukraine #Ukraine. #StandWithUkraine
    #پارت_201 _مد جدیده دختر؟ خودتو بقچه پیچ کردی مثلا تو دلم جا شی؟ با تعجب برمی‌گردم و با دیدن فرشید تعادلم و از دست میدم و تلو تلو خوران به جلو پرت میشم. شلیک خنده اش به هوا می‌ره و بریده بریده میگه: _اروم حاج خانوم الان اون چه که باید و نباید و میریزی بیرون. چشم غره ای بهش میرم و با اخم نگاه میگیرم و میگم: _نه که شما خیلی هم بدت میاد آقا فرشید. جونی میگه و جلو میاد لبه های چادرم و توی دستش میگیره که هیستریک وار جیغ میکشم و میگم: _دور شو یزید. تو به من چشم داری من مطمنم. با ابرو های بالا رفته نگاهی به کولی بازی من می‌کنه و جلو تر میاد. مونده بود تیر خلاص که خودش جلو میاد و شروع میکنم جیغ زدن: _ای مردم بیاید به دادم برسید میخاد بهم تجاوز کنه من آرامش ندارم. با دیدن جمع شدن انبوهی از مردم و افرادی که از پنجره داشتن نگاه میکردن توی پایین تنم عروسی میشه و فرشید و با صورتی سرخ میبینم. کلافه دستی پشت گردنش می‌کشه و برمیگرده عقب. پچ پچ ها شروع میشه که نگاه تهدید آمیزانه ای بهم میندازه. همینکه میخاد دور بشه شروع میکنم داد و هوار و چرت و پرت گفتن بدون ذره ای توجه به موقعیتم. _ایهناس این بابای بچه منه. ای مردم منو با یه بچه توی شکمم ول کرده الان میخاد بره دختر بازی. همه با چشم های گرد شده خیره به حرکات و حرف های عجیب غریب منن. نگاهم و سوق میدم به سمت فرشید که چشم هاش فرقی با کاسه خون نداشت. چشمم و میدوزم به پیرمردی که زیر لب استغفرالله میگه. لبخندی میزنم و نمایشی دستی زیر چشمم میکشم و میگم: _پدر جان شما بگو درسته یه دختر بدبخت بی پناه و به فاک بدی و بعدش هری به سلامت؟ پیرمرد متعجب جلو میاد و زمزمه می‌کنه: _فاک چیه دختر جون؟ هین جوون های جمع به هوا می‌ره و اکثرا کسایی که نمی‌دونن متعجب زل میزنن بهم که بگم معنی اون کلمه مقدس رو. سرم و برمیگردنم و با دیدن فرشید لبخند گشادی میزنم و سلیطه وار میگم: _بیا اینجا فر...فرشید داره لگد میزنه.. عصبی رو به جمعی که شلیک خنده شون به هوا می‌ره و افراد مسنی که سعی دارن تیکه بپرونن عربده‌ می‌کشه: _نمایش تموم شد هری خونه هاتون. رنگ از رخسار همه میپره. با دیدن گردن متورمش و چشم های به خون نشسته اش از کرده ام پیشمون میشم و سرم و پایین میندازم. با حس کردن اینکه توی هوا معلقم جیغی میکشم که صدای خش دارش به گوشم میرسه: _امشب میبرم جوری میکنمت اون تخم حروم شکل بگیره که بعدش آتیش نگیرم از اینکه تهمت میخوره بهم. ❌❌عاشقانه ای ممنوعه❌❌ اوج خنده توی این رمانه فقط🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣
    Show more ...
    °•○لــوتـی امـا جــذاب○•°
    بسم رب القلم لا حَولَ وَ لا قُوَتُ اِلا بِاللّه العَليِ العَظِيم لوتی اما جذاب درحال تایپ نویسنده: آرام موسوی ×پس کپی ممنوع×
    32
    0
    _می‌خوامش! بچه ها به سمتم برگشتن و باتعجب گفتن: _ول کن پیمان.این دختر و چه به تو اخه؟ به ریخت و قیافش نگاه کن! اصلا صورتشو دیدی تا حالا؟ پوکی به سیگارم زدم و خیره قدم های موزونش گفتم: _مثل جا سوئچی می‌مونه‌. بغل کردنش باید لذت بخش باشه. _بکش بیرون ازاین دختر پیمان.عمرا به تو پا بده. برگشتم و خیره شدم توچشم هاش و پرسیدم: _اگه مخشو زدم و کشوندمش تو چی؟ باحرفم پقی زدن زیر خنده. _اگه جای زمین و آسمون عوض شه توام می‌تونی اینکارو کنی. بلند شدم و سیگارم و زیرپام انداختم ولهش کردم. _اگه من پیمانم اون دختر رو خیلی زود تو تخت خونم می‌بینید. اینو گفت و با چهره مصمم به سمت دختر رفت.... ✂️🔻✂️🔻 چشم هام و از روی باز کردم. بااینکه پیمان خیلی ملایم و آروم جلو رفته بود ولی درد داشتم. نمی دونم چی شد که پام باز شد به خونش و نمی‌دونم چی‌شد که شبم رو کنار پیمان که محرمم نبود صبح کردم واجازه دادم وارد حریمم بشه. _پیمان؟بیداری؟ باچشم های بسته هومی گفت و من دلم ضعف رفت برای این مرد جذاب. _می‌شه یه بدی بهم؟ خجالت زده ادامه دادم: _اخه درد دارم. درکمال تعجب پیمان غلتی زد و پشتش رو بهم کرد. _تن نجستو از روتخت من بردار و برو خونتون و به بگو بهت مسکن بده. گوش هام سوت کشیدند.ناباور اسمش رو صدا زدم. _انقدر در گوشم وز وز نکن اسرا. قبل اینکه از خواب بیدارشم گورتو ازخونم گم کن. _چی می‌گی پیمان؟حالت خوبه؟ به سمتم برگشت و نگاه غرق نفرتش رو به چشم های اشک آلودم دوخت.انگار اون همه عشقی که ازش دم می‌زد دود شده بود. _باهات حال نکردم اسرا.‌خب؟ منو چه به دختر اُملی مثل تو! بهم حال دادی دمت گرم ولی به توام بد نگذشت.حالاهم هررررری!
    Show more ...
    46
    1
    #پارت_vip _همیشه فکر میکردم لباس زیرات ست باشن باهم دیگه! با صدای فرشید برمی‌گردم و کلافه میگم: _باز چه سوژه ای پیدا کردی من بدبخت خاک تو سر و به مسخره خودت بگیری؟ لبخند دندون نمایی میزنه و دستش و توی جیب شلوارش می‌بره. اخم هام و توی هم میکشم و میگم: _اقا فرشید استرس وارد نکنید به من مشکل قلبی دارم. ابرویی بالا میده و با نیش باز می‌گه: _بهتر.. عصبی جیغ میکشم: _وا یعنی چی؟ من مشکل قلبی دارم بهتر؟ شما برای همه دختر های محل آرزوی مرگ دارید؟ نوچ کشداری میگه و شورت گلگلی ای که دو هفته بود گمش کرده بودم و جلوی روم تکون میده و میگه: _نه منظورم اینه بهتر چون قلب نمی افته داخل شورتت. حرصی نفس عمیقی میکشم و میگم: _این چه کوفتی بود دیگه؟ چرا شر و ور میگی؟ قهقهه ای میزنه و با لحن حرص در بیاری میگه: _اصتلاحه عزیزم؛ نشنیدی مگه؟ با غیض نگاهم و ازش میگیرم. میخام در و ببندم که پاشو مثل سد جلوی در میزاره و میگه: _شورتت دستم جا موند دختر. محکم به پیشمونیم میزنم و گوشه در و وا میکنم و ملتمس وار میگم: _بده من اونو. شورت و بالا تر نگه میداره و خبیث ابرو بالا میندازه. نگاهی به ساعت مچیم میندازم با دیدن ساعت استرس کل وجودم و میگیره هر دقیقه امکان داشت بابا سر برسه و همه چی لو بره. به بالا میپرم و سعی میکنم شورت و ازش بگیرم ولی دستش و بالا تر نگه میداره و با پوزخند گوشه لبش نگام می‌کنه. پر بغض زمزمه میکنم: _بدش من فرشید الان وقتش نیست. _اها پس به وقت خودشم از این کارا میکنید؟ سرم و برمیگردنم و با دیدن بابا نفس توی سینه ام حبس میشه و تنها چیزی که یادم میمونه انداختن شرتم به زمین و جیغ های پی در پی فرشیده و سیاهی مطلق‌... 🤣🤣🤣🤣🤣رمانش ته خندس لعنتی🤣🤣🤣🤣🤣 پسره با دیدن بابای دختر جیغ زنان فرار میکنه🤣🤣🤣🤣 احتمال جر خوردگی توسط خندیدن زیاد خیلیه پس با احتیاط وارد بشید😚😍
    Show more ...
    °•○لــوتـی امـا جــذاب○•°
    بسم رب القلم لا حَولَ وَ لا قُوَتُ اِلا بِاللّه العَليِ العَظِيم لوتی اما جذاب درحال تایپ نویسنده: آرام موسوی ×پس کپی ممنوع×
    44
    1
    .
    1
    0
    ‌‌😱لطفا زیر سن قانونی به هیچ عنوان جوین نشه وگرنه لینک کلا باطل میشه 🔞 ❌ ❌ قدمی به جلو برداشت. مست بود. _ تو کی هستی؟ درحالی‌که منو گرفته بود، چشماش رو تنگ کرد، نگاهش به برآمدگی سینه‌هام افتاد. یه دستش رو بالای سرم گذاشت. آب دهنم رو قورت دادم. _ چطوری اومدی تو اتاقم؟ نباید اینجا باشی. تو مهمونی... _ من برای مهمونی اینجا نیستم. من برای تو اینجام گابریلا! لرزیدم. این مرد از پدرم وحشتناک‌تر بود. _ برگرد. با صدای ضعیفی پرسیدم: «چرا؟» _ برای اینکه بتونم هدیه روز تولدت رو بهت بدم! نزدیک‌تر شد و لبش رو پشت و شونهٔ رو گذاشت. لرزی به تنم افتاد. با زور، سرم رو به‌طرف دیگه خم کرد و لب‌هاش رو روی انحنای گردنم فشار داد... درست روی نبضم! بازوی عضلانیش رو دور و شکمم تنگ‌تر کرد تا منو مقابل خودش نگه ‌داره. خودشو بهم چسبوند. لبش رو جلوی گوشم آورد و نفس عمیقی کشید: _ کسی که قراره امشب بکارتتو بگیره!🔞 ⚠️#اخطار‌جدی‼️ این رمان دارای صحنه های باز و خشن است، لطفا محدودیت سنی را رعایت فرمایید. #فقط‌بزرگســال ❌❌ 🔞 🔞
    Show more ...
    image
    29
    0
    #پارت_واقعی کولتون دستاشو از روی باسنم بر می داره، لبه لباسمو می گیره، میاره بالا و رو فقط برای این قطع می کنه که اونو از توی سرم رد کنه. اونو روی زمین پرت می کنه و دوباره دهانشو به می دوزه. گرسنه. بوسه اش این توصیفو داره. جوری که دستاش روی . چیزی که من درونم حس می کنم. _"یا مسیح، رایلی..." عقب می کشه، سینه هامون در مقابل هم به شدت بالا و پایین می شه و دیوانه وار می کوبه. با دستهاش صورتم و قاب می گیره، نگاه چشمهای تیره شده اش بهم می گه که اون درک می کنه. اون هم رو حس می کنه. _"تو منو از خود بیخود کردی رایلی. تمام شب منو کردی. من. دیگه. هیچ. کنترلی. ندارم. " چشمهاشو روی هم فشار می ده و برامدگیش رو حس می کنم که در مقابل نبض می زنه. _"فکر نکنم بتونم ملایم باشم رایلی." _"پس نباش." براش می کنم و کاملا ... ❌ادامه دارد.... تذکر: این رمان حاوی صحنه هایی است که خواندن آن به همه پیشنهاد نمیشه ❌🔞 ⛔️🔞🔞🔞 ‼️
    Show more ...
    35
    0
    _ریون! اون بسته ها رو به سینه ات بچسبون! به سمت مرد چرخیدم، اون سر کارگر ما بود! بسته رو به سینه ام چسبوندم و زمزمه کردم. _نگران نباشید! نمیندازمش. جلو اومد رو به روم ایستاد و زمزمه کرد. اینجا یک اردوگاه کارگری بود، اردوگاهی که وارد شدنش با خودته و خارج شدنت با اونا! و اونا هیچوقت اجازه نمیدن از اونجا خارج بشی یا فرار کنی... تنها راه بیرون اومدنش ازش، مرگه! بازوم رو گرفت و منو به سمت خودش کشید. _اگه زیاد به ما ضرر بزنی، مجبوری جور دیگه ای جبرانش کنی! و نگاه کثیفی به سر تا پای من انداخت، با بغض بهش خیره شدم تا اینکه صدای مگنوس اومد و مثل همیشه نجاتم داد. _چه غلطی میکنی تو؟ مرد ترسیده به سمتش چرخید، ازم فاصله گرفت و رو به مگنوس که از همه شون برتری داشت گفت: . مگنوس جلو اومد، با باتوم به رون مرد ضربه ی محکمی زد و جدی گفت: ! مرد از راهرو خارج شد، و من و مگنوس اونجا تنها موندیم. بسته رو از دستم گرفت و زمزمه کرد. _سنگینه؟ بهش خیره شدم، نگاه مهربونش تنها چیزی بود که باعث میشد دلم نخواد از اینجا فرار کنم! اما این تنها راه بود، من باید خودم رو نجات میدادم. _هنوزم قصد داری از اینجا بری؟ دستام که از گرفتن بسته خسته شده بودن رو پایین انداختم و مچ دستم رو ماساژ دادم. _نمیتونم اینجا بمونم. _نمیتونی فرار کنی! _اگه جلوم رو نگیری میتونم... _جلوت رو نمیگیرم دختر، حق داری نخوای که برده باشی! نزدیک شد، لبش رو مماس لبام نگه داشت و زمزمه کرد. _اما تلاشم رو میکنم که نگهت دارم... لبم رو بوسید و ...
    Show more ...
    دنیای‌ترجمه××قلعه-عشق‌اسپانیایی
    کانالی با دو ترجمه هم‌زمان: 🏅عشق‌اسپانیایی 🏅مجموعه‌قلعه اینستاگرم ما با ترجمه در حال پارت‌گذاری: https://www.instagram.com/novel_2tarjome/ http://uniquegirls.blogfa.com/ وبلاگ ما کانال کتاب‌های فروشی ما: 🎈https://t.me/world_of_translate
    41
    0
    .
    1
    0
    Last updated: 11.07.23
    Privacy Policy Telemetrio