#پارت_واقعی
کولتون دستاشو از روی باسنم بر می داره، لبه لباسمو می گیره، میاره بالا و
#بوسه رو فقط برای این قطع می کنه که اونو از توی سرم رد کنه.
اونو روی زمین پرت می کنه و دوباره دهانشو به
#دهانم می دوزه. گرسنه. بوسه اش این توصیفو داره.
جوری که دستاش روی
#بدنمه. چیزی که من درونم حس می کنم.
_"یا مسیح، رایلی..."
عقب می کشه، سینه هامون در مقابل هم به شدت بالا و پایین می شه و
#قلبهامون دیوانه وار می کوبه. با دستهاش صورتم و قاب می گیره، نگاه چشمهای تیره شده اش بهم می گه که اون درک می کنه. اون هم
#گرسنگی رو حس می کنه.
_"تو منو از خود بیخود کردی رایلی. تمام شب منو
#تحریک کردی. من. دیگه. هیچ. کنترلی. ندارم. "
چشمهاشو روی هم فشار می ده و برامدگیش رو حس می کنم که در مقابل
#شکمم نبض می زنه.
_"فکر نکنم بتونم ملایم باشم رایلی."
_"پس نباش."
براش
#زمزمه می کنم و کاملا ...
❌ادامه دارد....
https://t.me/joinchat/AAAAAE5-yn--MUOeQMcbVg
تذکر: این رمان حاوی صحنه هایی است که خواندن آن به همه پیشنهاد نمیشه ❌🔞
https://t.me/joinchat/AAAAAE5-yn--MUOeQMcbVg
#خشن #صحنهدار ⛔️🔞🔞🔞 ‼️
Show more ...