من که همین یک کوچولو که روش وایستادم کلی خوشم آمد و انرژی مثبت گرفتم. حالا حساب کن یک هم چنین کسی را مرتب دم دست داشته باشی. مامان هم گفت آره منم خیلی حال کردم. ولی حیف که کسی دور و برمون نیست. من که داشتم گوش میکردم گفتم پس من چکاره ام مامان؟ مامان یک نگاهی به من کرد و گفت تو؟ توی ریقو؟ تو حاضری زیر پا ی من لگد بشی؟ گفتم آره ,چرا نه؟ مگر من چی از اصلان کم دارم. من هم میخوام مثل اون قوی بشم داشتم این را میگفتم که اعلام کردن برنامه تمام شده و اگر کسی می خواهد با اصلان و مادرش عکس بگیره میتواند بیاد جلو و یک ظرف هم گذاشتن روی میز که روش نوشته بود انعام و خواهش کردن که هر کس میخواهد عکس بگیرد یک پولی تو ظرف بندازه. تقریبا همه خانم ها بلند شدن و صف کشیدن. مامان و خاله نرگس هم به هم گفتن بریم چندتا عکس بگیریم بذاریم تو فیس بوکمون. اول صف دو تا خانم مسن و یکم تپل بودن و رفتن جلو. نادیا و اصلان خواستن کنارشون بیا ستن برای عکس ولی خانما ها به نادیا گفتن میشه ما در حال لگد کردن پسرت عکس بگیریم؟ نادیا گفت چرا نه و به اصلان گفت دراز بکش رو زمین. خانمها کفش شون را در آوردن و بدون هیچ ناراحتی رفتن بالا روی سینه و شکمش. دوربین شون را هم دادن دست یکی از کارمند های آنجا تا ازشون عکس بگیره. انگار مدل بودن, یک دست به کمر باسن از یک طرف یکم بیرون و یک پا روی پنجه. کلی عکس گرفتن و آمدن پایین, یک پولی انداختن داخل صندوق انعام و رفتن. خلاصه کلی خانم پیر و جوان, بعضا دو نفری و سه نفری, بعضی پای لخت, بعضی با کفش, میرفتن رو اصلان و با ژستهای جورواجور عکس میگرفتن. مامان و خاله هم که قبلا این کار را کرده بودند هم این بار با کلی ژستهای مختلف عکس گرفتند تا بزارند تو فیس بوک و به دوستانشون پز بدهند. کارشان تمام شد و برگشتند سر میز و شروع کردن عکسها را داخل گوشی نگاه کردن و تعریف کردن که به به چه عکسهای خوبی شد و بقیه دوستاشون که نیامدن سفر چقدر حسادت خواهند کرد. منهم که رفته بودم در دنیا خودم و داشتم به اصلان حسادت میکردم که خوشا بحالش که چقدر زورش زیاده و همه خانمها چقدر باهاش حال میکنند, که مامان گفت راستی چی میگفتی تو؟ گفتی میخوای مثل این پسره قوی بشی؟ این یعنی من باید شروع کنم روزی چند بار لگدت بکنم. حاضری بخوابی زیر پاهای مادرت؟ منهم گفتم چرا نه؟ مگر نمی کند بهشت زیر پای مادرانه؟ منهم می خواهم برم بهشت. این را که گفتم جفتشون زدن زیر خنده و مامان گفت آره همینطوره. کف پای من هم در بهشته و باید روزی چند بار ماچش کنی. فعلا امشب که برگشتیم تو اتاق باید اول کلی این در بهشت را ماساژ بدی و بوس بکنی تا ببینم لایق بهشت هستی یا نه خاله نرگس هم گفت میدونی که خاله هم حکم مادر دوم را داره پس در دوم بهشت هم زیر پاهای منه منم گفتم قبول. یکم بعد مامان گفت که بریم اتاقمون استراحت کنیم چون فردا میخواستیم بریم خرید. هتل اتاقی که به ما داده بود دو تا تخت جدا داشت روی یکی مامانم می خوابید و روی آن یکی خاله. برای منهم یک تشک ابری داده بودند که شب روی زمین پهن میکردم و میخوابیدم. وقتی رسیدیم اتاق مامان رفت نشست روی تخت خودش و خاله هم رفت نشست روی مبل. مامان گفت پسر آماده هستی, بیا اول در بهشت را یکم بوس کن و ماساژ بده شاید حاجتت براورده بشه منم رفتم جلو تخت نشستم روی زمین جلو پای مامان انهم که فکر نمیکرد من یک چنین کاری بکنم یک لبخندی زد و پاشو بلند کرد و جلو صورتم گرفت و گفت اول بوس بعد ماساژ منهم صورتم را چسباندم کف پاش و دوتا بوس آبدار زدم. کف پاش یکم عرق کرده بود ولی بوی بد نمیداد ولی یکم مزه شور مانند داشت. بعد شروع کردم به ماساژ دادن. بعد از چند دقیقه گفت این پا بسه و آن یکی پاشو آورد بالا. منهم دوباره همان روتین را تکرار کردم اول بوس بعد ماساژ. خلاصه چند دقیقه که گذشت, صدا خاله در آمد که پس نوبت من کی میشه؟ مامان گفت من فعلا کافیمه. برو به خاله ات برس. سراغ پای خاله که رفتم دیدم یکم کثیف تر از پای مامانه و بوش تندتره. گفتم خاله نمیخواهی پاهاتو اول بشوری که گفت میخواستم ولی حالا که فضولی کرده نه. بیا جلو که باید به هر جور بوی پا عادت بکنی اگر میخواهی مثل اصلان بشی. زیر کلی پاها مختلف لگد شد امشب ولی دیدی اصلا شکایت بکنه؟ بیا جلو اول بوس بعد ماساژ مثل مال مامانت. منم که دیدم حرف حق میزنه رفتم جلو اول یک ماچ آبدار کردم بعد شروع کردم مالیدن. این بار مزه سرکه و نمک میداد. چند دقیقه که مالیدم گفت بسه این پا و برو سراغ آن یکی. خلاصه بعد از چند دقیقه گفت مرسی بسه دیگه بعد مامان گفت حالا از کجات شروع کنیم؟ روی سینه و شکمت که از همان اول نمیشه. اول باید از یک جا که عضلانی تره باید شروع کرد تا یواش یواش عادت کنی که وزن را تحمل کنی. زیرت هم باید اولش یک چیز نرم پهن کنیم.
Show more ...