Xizmat sizning tilingizda ham mavjud. Tarjima qilish uchun bosingEnglish
Best analytics service

Add your telegram channel for

  • get advanced analytics
  • get more advertisers
  • find out the gender of subscriber
Kategoriya
Kanal joylashuvi va tili

auditoriya statistikasi 💖💧قطره بارانی💧💖

رمان ها و داستان های ممنوعه و جدید 
18 787-43
~2 807
~60
15.86%
Telegram umumiy reytingi
Dunyoda
41 806joy
ning 78 777
Davlatda, Eron 
7 483joy
ning 13 357
da kategoriya
1 161joy
ning 2 067

Obunachilarning jinsi

Kanalga qancha ayol va erkak obuna bo'lganligini bilib olishingiz mumkin.
?%
?%

Obunachilar tili

Til bo'yicha kanal obunachilarining taqsimlanishini bilib oling
Ruscha?%Ingliz?%Arabcha?%
Kanal o'sishi
GrafikJadval
K
H
O
Y
help

Ma'lumotlar yuklanmoqda

Kanalda foydalanuvchining qolish muddati

Obunachilar sizning kanalingizda qancha vaqt turishini bilib oling.
Bir haftagacha?%Eskirganlar?%Bir oygacha?%
Obunachilarning ko'payishi
GrafikJadval
K
H
O
Y
help

Ma'lumotlar yuklanmoqda

Since the beginning of the war, more than 2000 civilians have been killed by Russian missiles, according to official data. Help us protect Ukrainians from missiles - provide max military assisstance to Ukraine #Ukraine. #StandWithUkraine
👀روش عجیب مخ زنی و جفت گیری حیوانات👇🏾🐈‍⬛🔞 ⬅️ مشاهده کلیپ➡️
حیات وحش بدون سانسور
🔞بی سانسور ترین کانال حیات وحش 🔞 🔞جفتگیری حیوانات وحشی 🚷 🔞رقص های لختی #وحشی های #آمازون❌
642
1
فیلم #جفت_گیری حیوانات فقط در کانال زیر روی لینک بزنید به دنیای طبیعت وحشی برید 👇 جفت گیر ی های گروهی😱🔞 حیوان با حیوان🤔🔞 بدون سانسور😳🔞❌ 👇 https://t.me/+I93faN2kPp1jMzM8
457
1
❌دخترتو شب هرجایی نزار بمونه ! چند وقت قبل خواهرمینا اومده بودن شام خونمون موقع رفتن دخترم هی اصرار کرد مامان توروخدا بزار منم با خاله اینا برم شب اونجا بخوابم پیشِ دخترش ! باباش اصلا دلش راضی نبود تا اینکه بخاطر اصرارای من و دخترم اجازه داد یه شب بمونه ! نزدیکای ساعت ۲ ، ۳ شب بود یه استرسی افتاد بجونم که نگو ! پاشدم گوشی رو بردارم یواشکی زنگ بزنم دخترم حالشو بپرسم که دیدم ۱۰ تا اس ام اس پشت هم داده مامان توروخدا بیا دنبالم ! ینی قلبم اومد تو دهنم پیامارو دیدم با هول و ولا همسرمو بیدار کردم و رفتیم در خونه ی خواهرم که دیدیم دخترمو 💔...👇 https://t.me/+DCoBABuCzjQwNGQ0
Ko'proq ko'rsatish ...
457
0
🎶ستاره 🎙مجید رضوی ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@ghatrebarani❤️‍🔥

Majid Razavi Setareh.mp3

426
1
🌹تقدیم به تو رفیق و دوست عزیزم🌹 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@ghatrebarani❤️‍🔥

file

692
8
کلیپ عروسی مهدی پاکدل و رعنا آزادی ور لو رفت🔺👇 مشاهده کلیپ🔞👉👉
هنرمندان بازیگران
اگه جنبه نداری عضو نشو⛔ ممنوعه های هنرمندان🔞 ♡حواشی ســتارگـان سینما★ ♡سوژه جنجالی هنرمندان★ ♡کلیپ‌هاےداغ سلبریتی‌ها★
694
0
♨️لو رفتن رابطه گلشیفته فراهانی با رییس جمهور فرانسه!🔞👇 مشاهده کامل کلیپ ➡️
658
1
شب شد. ماه را بوسیده‌ام، خیال پریشانم را شانه زده‌ام، گلدان‌های شمعدانی را به نوازشی آرام خوابانده‌ام. منتظر می‌مانم، تا مثل هرشب، در رویایم تو را در آغوش بگیرم ... 💫💫💫 ‎‌‌  ‌‌‎    ❤️‍🔥

file

1 249
21
♥️آخه تو هنوز عشق منی ❤️ ‌ ❤️‍🔥

IMG_4801.MOV

1 154
2
ادامه خواهم داد...👌 ❤️‍🔥

file

1 122
6
نصف سال گذشت ... تا چشم هم بزنی عید شده امیدوارم بهترین روزها در انتظارتون باشه♥️ ❤️‍🔥

324821C655B3FA3B13EA1946C0A37A81_video_dashinit.mp4

1 124
8
#گناهکار_427 با تردید سرم و تکون دادم....قلبم انقدر تند میزد که نبضش و تا زیر گردنم حس میکردم! _تازه چند روز از چهلمشون گذشته بود..اون شب پیش شایان بودم..مهمونی گرفته بود و طبق معمول کلی مشروب سرو شد..اون موقع هنوز وارد گروهش نشده بودم..تازه شروع کرده بودم که نزدیک شایان بشم و اونم راه و برام باز گذاشته بود..با اینکه یکی دو باری تجربه ش و داشتم ولی اون شب با خوردن چند پیک کله م داغ کرد..خیلی قوی بود..اول قصد خوردنش و نداشتم ولی به اصرار شایان تن دادم..به زور نشستم پشت ماشین و خودم و رسوندم خونه..از نظرهوشیاری که بد نبودم می تونستم تعادلم و حفظ کنم ولی داغ بودم..تنم شده بود کوره ی آتیش و قصد خاموش شدنم نداشت.. همین که خواستم برم تو اتاقم برق راهرو روشن شد و تا برگشتم لیلا رو تو لباس خواب تمام تور سفید و کوتاه دیدم..حالم خراب بود..اینو فهمید..برگشتم برم تو اتاق که بازوم و گرفت..گفت: _کجا بودی تا این موقع شب؟ دستم و کشیدم .. قبل از اینکه برم تو اتاق سر رام وایساد..بوی عطرش که تو دماغم پیچید حال به حال شدم..تموم نقاط غریزی بدنم فعال شده بود و چقدر سخت بود که تو اون سن باهاشون بجنگم و نخوام که کار دست خودم بدم....با اینکه هم سن و سال مادرم بود ولی هیکل ظریفی داشت..شاید واسه هر مرد دیگه ای هوس انگیز بود..پسش زدم و بی حال گفتم: _برو کنار... رفتم تو اتاق..اونم پشت سرم اومد..گرمم شده بود..صورتم خیس عرق بود..پیرهنم و در اوردم و پرت کردم رو تخت..برگشتم دیدم پشت سرم .. نگاه خمارش میخ بالا تنه م بود و نگاه من با نفرت تو چشماش..سرش داد زدم: _ برو بیرون.. ولی برخلافش عمل کرد و بهم نزدیک شد..نا نداشتم تکون بخورم..دستاش و دور کمرم حلقه کرد و با بوسه ای که به قفسه ی سینه م زد حالم بد شد..بازوهای لختش و گرفتم و پرتش کردم کنار ولی ول کن نبود..می گفت: _ من امشب و مال توام تو هم مال من باش.. و یه مشت چرت و پرت دیگه که اگه توی اون وضعیت نبودم می گرفتمش زیر بار مشت و لگد و مثل یه سگ از خونه پرتش می کردم بیرون..ولی حرفاش و عشوه گریاش و نتونستم طاقت بیارم..اونم فهمید شل گرفتم..هم خمار بودم هم اون عوضی با حرکاتش به حال خرابم دامن میزد....دلارام باور کن رابطه ای که داشت صورت می گرفت کنترلش دست من نبود..فقط به هوس از جانب اون هرزه ی آشغال, همین .. با اینکه ازش نفرت داشتم ولی غیرارادی داشتم به خواسته ش تن می دادم..و به خودم که اومدم دیدم بدون هیچ پوششی تو بغلم و.... ساکت شد..دستام علاوه بر اینکه سرد بود میلرزید..لبای خشکم و رو هم فشار دادم تا بغضم نشکنه..سرم زیر بود..صدای آرشامم می لرزید..و با همون کلمه ی اول دستام تو دستای مردونه اش مشت شد. _دیگه چیزی نمونده بود کار تموم شه .. یه لحظه لای چشمام و باز کردم..چون در اتاق باز بود سایه ی به مرد و رو دیوار راهرو دیدم..اولش فکر کردم توهم ولی حتی صدای قدماش و هم شنیدم..به زور لیلا رو از خودم جدا کردم و رفتم سمت در..مستی از سرم تا حدی پریده بود و حالا هر چی که بود از سر شهوت بود..که اونم با دیدن اون سایه و صدای پا کمرنگ شد.. پیش خودم احتمال می دادم که دزد باشه .. بی سر و صدا رفتم پایین وسط هال دیدمش..گلدون کریستال و از کنارم برداشتم و آروم رفتم پشت سرش..ناشی بود..حتی صدای نفساش و که از سر ترس تند و نامنظم شده بود و می شنیدم..دستم و بردم بالا که همون موقع برگشت و با دیدنم از وحشت داد زد و به حالت التماس افتاد رو زمین..یقه ش و گرفتم و بلندش کردم..می ترسید و التماس می کرد ولش کنم..و همین ترس زور و جراتش و ازش گرفته بود.. لیلا برقا رو روشن کرد..می گفت: ولش کنم و اون مرد التماس می کرد که تو رو جون عزیزت ولم کن..بذار برم گ..ه خوردم...داد زدم: _ تو خونه ی من چکار می کنی مرتیکه؟!.. پوزخند زد: اونجا بود که فهمیدم این یارو معشوقه ی لیلاست..از نبود من استفاده کرده بود و آورده بودش خونه ولی تا می فهمه اومدم می خواد یه جوری سرم و گرم کنه تا از طرفی اون مرد بتونه فرار کنه..ولی لیلا پست تر از این حرفا بود..چرا که به این بهونه داشت با منم مثل .... ادامه نداد..دستام و از تو دستش بیرون کشیدم که بین راه گرفتشون و محکم نگهشون داشت..نگاش نمی کردم.. _ دلارام روت و از من برنگردون..دارم میگم چیزی نشد..فقط..... عصبی دستم و کشیدم بیرون و از کنارش بلند شدم..جوری که آرام بیدار نشه گفتم: _ دیگه می خواستی چی بشه؟..اگه اون مرد رو ندیده بودی و حواست جمع نمی شد لابد با هم... حتی نمی تونستم اسمش و به زبون بیارم..آره اون کاری که نباید می شد نشده بود ولی احتمال چی؟..اگه می شد چی؟..خودش داره میگه لیلا تونسته حس غریزه ش و بیدار کنه..داره میگه لخت تو بغلش بوده..حتما لمسشم کرده دیگه.. خدایا دارم دیوونه میشم. ادامه دارد... ❤️‍🔥
Ko'proq ko'rsatish ...
1 118
8
#گناهکار_426 من فقط یه گوشه از کارای کثیف شایان و دیده بودم نه همه رو....دیگه اونجا واسه تو امن نبود..تو هم قصدت انتقام بود ..فقط واسه اینکه کار دست خودت ندی و بدون اجازه ی من نری پیش شایان تصمیم گرفتم تو رو بفرستم پیشش تا تو کمترین زمان ممکن بیارمت بیرون اینجوری حداقل زیر نظر خودم بودی....ولی تو لج کردی..نمی دونستی اون چه آدم رذلی که جون آدما واسه ش قد یه ارزن هم ارزش نداره.... چشماش و بست و نفسش و عصبی فوت کرد بیرون..چند لحظه طول کشید تا چشماش و باز کرد..ولی حالا نگاش به دیوار رو به رو بود..به دیوار اتاقمون.. سرم و چرخوندم..من و آرشام کنار هم..همون تصویری که اون روز تو آتلیه انداخته بودیم..همون عکسی که آرشام با خودش برده بود حالا تصویر نقاشی شده ش رو دیوار اتاقمون خودنمایی می کرد..درست رو به روی تخت!.. هنوز آرام به دنیا نیومده بود که یه روز رفت خونه ی مهناز خانم و گفت که می خواد اون تصویر و از رو دیوار پاک کنه..می گفت من که دیگه اینجا نیستم پس نمی خوام عکس زنم رو دیوار این خونه بمونه.... نگاهش به همون سمت بود که گفت: _ تو کیش خواستم جلوی ارسلان نقش معشوقه م وداشته باشی چون می دونستم ارسلان آدم مطمئنی نیست..چشمش دختری رو میگیره که علاوه بر زیبایی یه غرور خاص هم تو چشماش داشته باشه..اون موقع بود که دختر می شد طعمه و ارسلان شکارچی..برای به دام انداختنش هم از هیچ کاری دریغ نمی کرد..از هیچ کاری!.. سکوت کرد..خیلی کوتاه..لب پایینش و واسه چند لحظه به دندون گرفت و ادامه داد: _اون موقع که مثلا با هم رفیق بودیم به روز واسه گردش با چند تا از بچه ها گروهی زدیم به دل کوه..تو راه برگشت به به رودخونه برخوردیم..رودخونه ای که جریان شدیدش حتی صدای پرنده ها رو هم تو خودش گم کرده بود....بچه ها می خندیدن و می گفتن تو یه همچین محیط مسکوت و بی روحی با وجود این رودخونه که هر کی بیافته توش مرگش حتمی فقط به اسم ميشه روش گذاشت..رودخونه ی شیطان.... ارسلان میگفت از اونجا خوشش اومده ..حتی یادمه یه چندباری خودش تنها رفته بود کنار رودخونه..می گفت محل دنجی و کسی کار به کارت نداره!....اون موقع نمی دونستم آدم خلافیه ..هنوز دستش واسه م رو نشده بود....وقتی تو رو دزدیده بود و تو نامه ش اسم رودخونه ی شیطان و آورده بود فهمیدم می خواد چکار کنه!..ارسلان خود شیطان بود..کسی که از اون محل تبعیت می کرد....از به همیچن آدمی خیلی کارا ساخته بود و من از همین می ترسیدم. تره ای از موهام که اومده بود تو صورتم و با سر انگشتام فرستادم پشت.. _اون موقع که تو کیش بودیم..يادمه یه اتاق تو ویلا داشتی که میگفتی واسه ت با اتاقای دیگه ی ویلا فرق می کنه..حتی یادمه یه اسب هم به اسم طلوع داشتی که هیچ وقت چیزی در موردش نگفتی.. لبخند کجی نشست رو لباش..درست مثل قدیما. _ اون اتاق پدر و مادرم بود..مادرم اون اتاق و خیلی دوست داشت..بعد از مرگشون به هیچی دست نزدم..گذاشتم بمونن تا خاطراتمم باهاشون بمونه..شاید تا قبل از ۲۰ سالگی همه ی خاطرات خوبم خلاصه می شد تو یک هفته ای که همگی رفته بودیم کیش..اونجا یه لحظه لبخند از رو لبامون کنار نمی رفت..از ته دل شاد بودیم و غمی تو دلامون احساس نمی کردیم..در ضمن طلوع اسب آرتام بود.. لبخند زدم: _ خیلی جالب که اسم برادر تو و برادر امیر شبیه به هم .. سرش و تکون داد و با لبخند گفت: _ فقط اسم برادر من که تو این دنیا آرتام نیست... سکوت کرد..اخماش کشیده شد تو هم..لباش تکون می خورد ولی صدایی ازش بیرون نمی اومد..انگار می خواست یه چیزی رو به زبون بیاره ولی واسه گفتنش تردید داشت..چند بار نگاهش و ازم گرفت ....مردد بود. _ چیزی هست که بخوای بگی؟!.. پوفی کرد و تو جاش نشست .... صداش آروم بود..ولی عصبی... _ اون شب تو کلبه که از گذشته ی خودم واسه ت گفتم و یادته؟!.. _آره..چطور مگه؟!.. _ از لیلا هم گفتم..فقط اینکه سزای کاراش و دید..ولی از بعد مرگ پدرم و آرتام چیزی برات نگفتم. سکوت کردم..سکوت کردم تا ادامه بده..مگه چی می خواست بگه که واسه گفتنش تردید داشت؟!.. خودش و کشید سمتم و دستام و گرفت..با تعجب به حرکاتش نگاه می کردم که در عین حال هم عصبی بود و هم ناراحت!.. _ ببین یه چیزی هست که خیلی وقته واسه گفتنش تردید دارم..اما الان نه..الان می خوام که بگم..میگم خیلی وقته چون مربوط به گذشته میشه..مربوط به همون شب تو کلبه..نگفتم تا یه وقت از دستت ندم..اون موقع ترس اینو داشتم ولی الان نه..الان نمیترسم فقط نگرانم... _چرا نگران؟!.م.... انگشت اشاره ش و گذاشت رو لبام: _ هیسس ..فقط گوش کن..میتونم نگم و هیچ اتفاقی هم نمی افته..ولی با گفتنش خودم و خلاص می کنم..اینکه الان هیچ حرف نگفته ای بینمون نیست اینم نباید باشه..خب؟! با تردید سرم و تکون دادم....قلبم انقدر تند میزد که نبضش و تا زیر گردنم حس میکردم! ادامه دارد... ❤️‍🔥
Ko'proq ko'rsatish ...
1 152
9
#گناهکار_425 با کلی شرمندگی ازشون معذرت خواهی کردم ولی اونا می خندیدن و تعارف میکردن. مخصوصا پری که از بس سر به سرم گذاشت دیگه رو پا بند نبودم بس که خندیدم..... آخر شب بعد رفتنشون دیگه کاری نبود که انجام بدم.... آرام دومرتبه بیدار شد.. همه ی کاراش و انجام دادم و همین که یه کم شیر خورد خوابش برد.. قربونش برم درست مثل اسمش آروم و ناز بود.... آرشام لباساش و با یه تیشرت نازک آبی کمرنگ و شلوار راحتی عوض کرده بود.. خیالم که از جانب آرام راحت شد دستام و از هم باز کردم و از روی خستگی کش و قوسی به خودم دادم و نشستم لب تخت.. آرشام دراز کشیده بود و نگاش به سقف بود.. _ آرشام.. نگام کرد..به روش لبخند زدم.. _چرا تو فکری؟. با یه نفس عمیق به پهلو خوابید: _ حوصله داری امشب یه کم با هم حرف بزنیم؟!.. سرم و تکون دادم و چهار زانو رو تخت نشستم: _ آره چرا که نه.... یه کم تو چشمای هم نگاه کردیم که لباش و با نوک زبونش تر کرد و گفت: _ یادته بهت گفته بودم شب عروسی امیر و پری یه نامه به دستم رسید که از طرف ارسلان بود؟!.. سرم و تکون دادم...... _ اون نامه رو شیدا آورده بود!. جفت ابروهام از تعجب خود به خود رفت بالا: _ چی؟!.. سرش و تکون داد و با اخم کمرنگی گفت: _ شیدا و ارسلان با هم قصدشون انتقام بود.. _ تو اینا رو از کجا می دونی؟!.. _ هنوز آرام و باردار بودی که یه روز سروان زنگ زد رو گوشیم و ازم خواست یه سر بیام آگاهی..شیدا رو دستگیر کرده بودن..اونم به جرمش اعتراف کرده بود.. _ پس..چرا این همه مدت پنهونش کردی؟!.... _ ما دیگه با ارسلان و شیدا و کلا هر چی که به گذشته مربوط میشد کاری نداشتیم واسه چی باید بیخود و بی جهت ذهنت و مشغول می کردم؟..الان دیگه همه چیز تموم شده!. _ با شیدا چکار کردن؟!.. سرش و تکون داد و به پشت دراز کشید: _ نمی دونم.... بی مقدمه و بدون فکر پرسیدم: _ دلربا چی؟!..ازش خبر نداری؟!. دوست داشتم بگه نه..دلربا به من چه؟.. ولی گفت: _ خبر دارم.... چشمام و بستم و باز کردم..بدون اینکه بپرسم از کجا؟..گفت: _ اون موقع که دنبال شایان بودم از گوشه و کنار شنیدم برگشته امریکا..ظاهرا همونجا هم با یه امریکایی ازدواج کرده. یه نفس راحت کشیدم..آرشام متوجه نشد..نمی دونم چرا ولی از دلربا بیشتر از شیدا کینه داشتم..شاید به خاطر علاقه ش به آرشام...... من من کنان گفتم: _ یعنی ممکنه که.. یه روز پلیسا سر وقت تو هم..... نگام کرد..ادامه ندادم..و با لحن اطمینان بخشی گفت: _ ازچی می ترسی؟!..چه اینجا چه هر کجای دنیا که می خواد باشه هیچ قانونی بدون مدرک و دلیل کسی رو به عنوان مجرم دستگیر نمی کنه!..مگر اینکه کسی شکایت داشته باشه که در اونصورت پای پلیس کشیده ميشه وسط..منم نه دست کسی آتو دارم نه مدرک..هر چی که بود و از بین بردم.. سرم و انداختم پایین..با حاشیه ی دامنم بازی می کردم که صداش آروم و گرفته پیچید تو گوشم: _ وقتی مریض بودم..وقتی دکترا گفتن راهه امیدی نیست..وقتی گفتن از بس سیگار کشیدی که شانس زنده موندنت زیر ۵۰ درصد ..وقتی تو رو نداشتم..وقتی کنارم نبودی با نگاهت و صدات بهم بفهمونی که هستم و هنوز دارم نفس می کشم زمان داشتم واسه فکرکردن..واسه رسیدن به اونچه که باید می فهمیدم!...اینکه گناهکاری مثل من اگه یه روز به دست قانون حکمش صادر نشه به دست خدا حتما ميشه..اگه دادگاه و قانون این مردم نتونه واسه گناهانی که انجام دادم حکم ببره حتما یه قانون دیگه هست که اینکار و بکنه...... مکث کرد: _ نگام کن!..... سرم و بلند کردم و از پشت پرده ای از اشک زل زدم تو چشماش....لبخند زد..خیلی کمرنگ.... _ اونجا بود که فهمیدم دنیا دارمکافاته..اگه اون مدارک و از بین بردم که دست پلیسا بهم نرسه درعوض خدا کاری باهام کرد که بفهمم هر عملی یه نتیجه ای داره..منم داشتم نتیجه ی کارام و می دیدم..نتیجه ی شکستن دل اون همه آدم بی گناه!..همکاری با کسی که روح شیطان و داشت..چه ارسلان و چه شایان هیچ کدوم آدمای درستی نبودن..وقتی تو ویلای شایان بودی ازم خواستن وارد گروهی بشم که کارشون قاچاق اعضای بدن بود..با شایان تموم کرده بودم....اون می گفت رئیستم باید بگی چشم و من می گفتم از اول به عنوان رئیسم روت حساب نکرده بودم که حالا دور برداری..فقط یه دین بود که ادا شد و بس.... وقتی از کثافتکاریاشون سر در آوردم که تا اون موقع نمی دونستم ارسلان پست فطرت داره با جسم و روح آدمای بی گناه چکار می کنه و تیکه تیکه اعضای بدنشون رو صادر می کنه اونور آب تازه تونستم بفهمم و ببینم که اطرافم چه خبره..من فقط یه گوشه از کارای کثیف شایان و دیده بودم نه همه رو....دیگه اونجا واسه تو امن نبود..تو هم قصدت انتقام بود .. ادامه دارد... ❤️‍🔥
Ko'proq ko'rsatish ...
1 125
8
#گناهکار_424 فرهاد و بیتا کناری نشسته بودن و داشتن با هم حرف می زدن..ظاهرا بحث سر یکی از عمل های فرهاد بود که بیتا کنجکاو بود در موردش بدونه.... جمعمون شاد و خونوادگی بود که آرشام رو به همه گفت: _ خب نوبتی هم که باشه نوبت . پری و امیر و فرهاد و بیتا جمله ش و بریدن و گفتن: _ انتخاب اسم این خانم خوشگله ست؟ آرشام سرش و تکون داد..پری رو به من گفت: _ بگید بابا دقمون دادید..انقدر که سر اسم این کوچولو کنجکاوی کردما اگه سر سوالای امتحان ریاضی دبیرستانم دقیق بودم اون سال و رد نمیشدم. آرشام صداش وصاف کرد و گفت: _ از اونجایی که دلارام خودش این اسم و پیشنهاد کرد منم ازش استقبال کردم....دخترمون دو حرف اول اسم باباش و دو حرف آخر اسم مادرش و داره..پس. امیر رو به هردومون گفت: _ آرام؟... من و آرشام با لبخند سر تکون دادیم....لبخند رو لبای تک تکشون نشست و بی بی گفت: _واسه سلامتی نوه ی خوشگلم آروم. دل بی بی یه صلوات محمدی. ایشاا... هميشه در پناهه خدا و زیر سایه ی پر برکت پدر و مادرش سلامت و خوشبخت باشه....اسمشم مثل خودش قشنگه..به رخ ناز و آرومش میاد بچه م..ماشاا... سرم و چرخوندم..آرشام داشت نگام میکرد..به روم لبخند پاشید..پر از عشق ...و من نگاهم و همراه با لبخندی از جنس احساس تقدیمش کردما..تو دلم بابت این همه خوشبختی خدا رو شکر کردم.. اون شب همه به آرام چشم روشنی دادن..پری و امیر یه جفت النگو..وای که چه کوچولو وخوشگل بودن.. بی بی پلاک (و ان یکاد) و مهناز جون و بیتا هر کدوم یه دونه سکه ی تمام بهار آزادی.. فرهاد یه جفت گوشواره خریده بود که رو هر کدومش یه نگین سرخ خوشگل و کوچولو داشت.. و اما کادوی آرشام..دو تا جعبه ی مخملی گذاشت تو دستم..یکیش آبی بود و یکی دیگه ش که کمی هم بزرگتر بود قرمز.. توی جعبه ی آبی به پلاک زنجیر ظریف به اسم خود آرام بود....و توی جعبه ی قرمز رنگ به گردنبند که اینم باز پلاک بود ولی بزرگتر و خوشگلتر که دور تا دورش نگینای ریز و در عین حال درخشانی کار شده بود.. با دیدن اسم روش تعجب کردم.. برام عجیب بود.... « دلاشام » ؟؟ اسم و که خوندم همه با تعجب به آرشام نگاه کردن که آروم گفت: _ توقع این نگاه ها رو داشتم..ولی جوابش خیلی راحته..(دلا) که اول اسم دلارام و (شام) اخر اسم آرشام.. پری خندید و رو به من گفت: _ دلی شوهرت تو مخفف کردن اسما استاد ها..اون از اسم بچه تون اینم از اسم رو پلاکت..یعنی خلاقیت به این میگنا. و به گردنبند من اشاره کرد و همه خندیدن.. آرشام نگام کرد و با لبخند گفت: _ طلاساز می گفت نميشه هر دو تا اسم و روش حک کرد حک هم بشه ناخواناست..منم گفتم اینکارو بکنه..به نظر خودم که جالب اومد.. با لبخندی که هیچ وقت قصد کمرنگ شدن نداشت. نگاش کردم و سرم و تکون دادم..اگه دور و برمون شلوغ نبود می رفتم تو بغلش و انقدر می بوسیدمش که هم خودم خسته شم هم اون.... این کارش در عین حال که برام عجیب بود ولی دوسش داشتم....دلاشام....خیلی جالب بود..از دیدنش ذوقی تو دلم نشسته بود که دوست نداشتم یه لحظه نگاهم و از روش بگیرم .... موقع شام آرام گریه می کرد..مجبور شدم برم تو اتاق.. آرام داشت شیرش و می خورد که آرشام با یه سینی پر از غذا اومد تو....سینی رو گذاشت با دیدن ۲ تا بشقاب و ۲تا قاشق و چنگال لبخند زدم.... به شوخی گفتم: _ چرا دوتاست؟!..این کوچولو که هنوز غذاخور نشده.. نشست کنارم.. _ بابای این کوچولو که غذاخور هست..نیست؟!.. خندیدم.. _ ولی جلوی مهمونا زشته..تنهاشون گذاشتی؟!.. جدی گفت: _ غریبه که نیستن..تعارفشون کردم و خودمم اومدم اینجا.. یه برگ از کاهوهای ریز شده توی بشقاب سالاد گذاشتم دهنم و گفتم: _ خب همونجا کنارشون شامت و هم می خوردی....نگاهش به بشقاب غذاش بود که گفت: _ پایین نمی رفت!... با تعجب گفتم: _ چی؟!.. یه قاشق پلو گذاشت دهنش و گفت : _ غذا... خندیدم..آرام سینه م و ول کرد..خوابش برده بود..با احتیاط گذاشتمش تو تختش و برگشتم کنار آرشام ایستادم... _ آرام که خوابید بریم پیش بقیه...دستم و گرفت و نشوندم رو تخت.. _ بگیر بشین شامت و بخور بعد میریم.... _ آخه زشته... اخم کرد و قاشق و داد دستم: _ زشت اینه که شام نخورده از در این اتاق بری بیرون..صدای قاشق و چنگالاشون و که میشنوی..بهشون بد نمی گذره تو غذات و بخور..... با لبخند یه کم خورش فسنجون ریختم رو برنجم و گفتم: _ یعنی من عاشق این استدلال و منطقتم می دونستی؟!.. سرش و تکون داد و با همون لحن گفت: _ الان فهمیدم. کنار هم شاممون و خوردیم و از اتاق رفتیم بیرون.. بنده خداها شامشون و که خورده بودن هیچ..میزو هم جمع کرده بودن..با کلی شرمندگی ازشون معذرت خواهی کردم ولی اونا می خندیدن و تعارف میکردن. ادامه دارد... ❤️‍🔥
Ko'proq ko'rsatish ...
1 275
8
🔴 رهبر ارشد حزب‌الله در حمله رژیم اسرائیل به بیروت کشته شد
ایران خبر
کانالی از جنس مردم / صدای مردم @Tab_Ariaa تبلیغات.
1 423
0
⛔️متاسفانه سانسور شدیدی تو رسانه‌های ایرانی ایجاد شده و اخبار واقعی پوشش داده نمیشه ! اما این رسانه بدون هیچگونه ترس و تعصبی اخبار ممنوعه و بدون سانسور کشور رو منتشر میکنه !👇 https://t.me/+lpiB7HSWyJE2OTA0 https://t.me/+lpiB7HSWyJE2OTA0 ⛔️🔥📵
ایران خبر
کانالی از جنس مردم / صدای مردم @Tab_Ariaa تبلیغات.
1 423
0
تست جنسی سلامت دختران در قبیله ای افریقایی به وسیله مار....😐😧😲
حیات وحش بدون سانسور
🔞بی سانسور ترین کانال حیات وحش 🔞 🔞جفتگیری حیوانات وحشی 🚷 🔞رقص های لختی #وحشی های #آمازون❌
1 741
0
🔥جنجالی ترین کانال 🔥جفتگیری حیوانات 🔥حیاط وحش واقعی 🔥بدون سانسور تماشاکنید🔞❌👇 https://t.me/+I93faN2kPp1jMzM8 https://t.me/+I93faN2kPp1jMzM8 ❌فقط بالای ۱۸ سال وارد بشه🔞☝️
1 744
0
❣️به تو دچاره قلبم ♥️🥰  ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌  ‌‌‎    ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@ghatrebarani❤️‍🔥
Ko'proq ko'rsatish ...

dc3ttocktf

1 663
2
🚫‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‏تجربه ی تهدید شدن سلام قبل قضاوت کردن لطفا تا اخر بخونید:) من با یه پسری وارد رابطه شدم که همش بهم میگفت ازت رابطه جنسی میخوام و عزیزم ما بالاخره باهم ازدواج میکنیم چه دیر یا زود این اتفاق میوفته و فلان بچه ی خوبی بود یه روز به بهونه ی مریض بودن منو کشوند خونشون و..... 😱🔞 ادامه ی تجربه ➡️➡️ (قضیه بکارتم سرچ کنید کانالش میاره)
چیزایی‌که‌تجربه‌کردین‌:
شماهم از چیزایی که تا الان تجربه کردین بگین👀: https://telegram.me/BChatcBot?start=sc-a3SDrg0zCx من : @maedehstm
1 670
0
حقایق واقعی زندگی شادمهر که نمیدونستید👇‼️ 🔽🔺مشاهده کلیپ🔺🔼
هنرمندان بازیگران
اگه جنبه نداری عضو نشو⛔ ممنوعه های هنرمندان🔞 ♡حواشی ســتارگـان سینما★ ♡سوژه جنجالی هنرمندان★ ♡کلیپ‌هاےداغ سلبریتی‌ها★
1 614
0
⭕️فووری / زن سپهر حیدری از ویدیو لخت و سکسی خودش رو نمایی کرد💦👇 + مشاهده فیلم و عکسای لو رفته 🔞
1 642
0
خوشا دردی که درمانش تو باشی 💖              ❤️‍🔥

file

1 641
2
برای بالا رفتن کیفیت زندگی، این ۳ مورد رو رعایت کن 💫 ❤️‍🔥

393212383_An_AF5LAC_5tCc65JEASLhVuP29ev4WPPnQPKDqqds_fyeizs5jia.mp4

1 609
8
اگه ماست رو با این مواردی که بهت معرفی کردیم بخوری علاوه بر اینکه دیگه سردیت نمیشه کلی خاصیت عالی هم به بدنت میرسونی پس حتما این موارد رو رعایت کن♥️ ❤️‍🔥

An_2Fjs_mWMx0pvRZp_GhTOIzvnZSdHxvb7X6CLY3m7KC7lwhvEdpE1QhNhg7Ny40QCl3FzDkAPZzk.mp4

1 525
23
@ghatrebarani❤️‍🔥 🌸خواهر که داشته باشی اگه ی دنیا دشمنت باشن خواهرت رفیقته... 🌸خواهر که داشته باشی یعنی یه پناهگاه همیشگی داری... 🌸خواهر که داشته باشی شب های دل گیری نداری... 🌸خواهر که داشته باشی اصلا غم نداری... 🌸خواهر که داشته باشی یکی هست اشکو ازصورتت پاک کنه... 🌸خواهر که داشته باشی انگاری دنیارو داری... 🌸خواهر یعنی تمام آرزو و آینده برادرش... 🌸خواهر که داشته باشی غصه تنهاییش پیرت میکنه... 🌸خواهر که داشته باشی با یه اخمش دنیات خراب میشه دلت ریز ریز میشه... 🌸خواهر یعنی پرنسس خونه یعنی یه فرشته که وجودش به آدم آرامش میده... 🌸خواهر یعنی غمخوار برادر یعنی عشق بی حد و مرز به داداشش... 🌸یه برادر آینده خواهرش براش مهمه... 🌸یه برادر طاقت دیدن اشک خواهرشو نداره 🌸 حاضر بمیره اما خواهرشو غمگین نبینه... 🌸عشق یعنی بدونی خواهرت کنارته... 🌸خوشحالی یعنی خواهرت خوشبخته و خوشحال... 🌸خدایا به یگانگی و عظمتت قسمت میدم بهترین ها و زیباترین لحظات رو برای همه خواهران دنیا رقم بزن ❤️‍🔥
Ko'proq ko'rsatish ...
1 573
19
خدایا اسمان را به فرشته هایت بسپار و به زمین بیا ... کمی کنار دلم بنشین حرفی دارم حرفهایی که جز تو نمیشود به کسی گفت ... میخواهم بگویم ...گوش میکنی ؟ به حقانیت قرانت حواست را به من بده خدا جانم .... دوستانی دارم که حالشان خوب نیست حرف ها و مشکلاتی دارند که گوشه دلشان سنگینی میکند ارزوهایی دارند که از شدت نرسیدن از آن دست کشیده اند پای حرفهایشان بنشین و حالشان را خوب کن و آرزوهایشان را جوری براورده کن که صدای لبخندشان هفت آسمان را پر کند دلی دارم به وسعت اسمانت لبریز از عشق و دستانی خالی تر از پنجه گنجشک ها اما اگر لایق بودم مرا به شاد کردن بنده هایت قدری توانمند کن ..... الهی امین ...🤲 ❤️‍🔥
Ko'proq ko'rsatish ...

244579631_390855155907121_7631028707853510827_n.mp4

1 627
16
♥️💞💞💞♥️ دوست دآشتَنِت وآسِه مَن هَمیشِه مثلِ یِه عِبآدَتِه... ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌❤️‍🔥

file

1 532
2
🔹 #فوری   🔹 #فوری خبر فوری و مهم هم اکنون https://t.me/+lpiB7HSWyJE2OTA0   پوشش تمامی اخبار کشور، بدون‌سانسور 👆
ایران خبر
کانالی از جنس مردم / صدای مردم @Tab_Ariaa تبلیغات.
1 419
2
Oxirgi yangilanish: 11.07.23
Privacy Policy Telemetrio